۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۳
کد خبر: 373959

فائزه فرهادیان

آیا خودکفایی از مسیر استقلال سیاسی می‌گذرد؟

  استقلال و پیشرفت هر دو از مفاهیم پرکاربرد در ادبیات سیاسی جهان به‌شمار می‌آیند. هرکدام از آن‌ها به تناسب موقعیت‌های مختلف، از ضرورت خاصی برخوردارند، اما بدون شک هم استقلال سیاسی و هم پیشرفت، از جمله اهدافی هستند که هر واحد سیاسی آن‌ها را با جدیت دنبال می‌نماید.
فرهنگ «وبستر» استقلال را به‌معنی آزادی از کنترل یا حمایت بیرونی معنا کرده است و به‌طور خاص زمانی که یک دولت یا منطقه به آزادی سیاسی از کنترل خارجی دست پیدا می‌کنند، استقلال‌یافته تعبیر می‌شوند. در مجموع، استقلال یک مفهوم حقوقی و قراردادی به‌معنای اعمال حاکمیت یک دولت در محدوده‌ی مرزهای جغرافیایی و دفاع از این مرزها در برابر تجاوز خارجی معنا می‌شود. بر این مبنا، کشوری مستقل نامیده می‌شود که از حیث روابط بین‌الملل و از لحاظ امور داخلی، مطیع کشور دیگر نیست و می‌تواند در کمال آزادی، قوای داخلی (قوه‌ی مقننه، مجریه و قضائیه) را برقرار سازد به هر میزان قوای نظامی و انتظامی که لازم داشته باشد، به وجود آورد و با کشورهای بیگانه پیمان سیاسی، نظامی، تجاری، فرهنگی و غیره منعقد کند.
براساس نظریه موسوم به «نوسازی» که اتفاقا طرفداران خاصی هم در کشورهای جهان سوم دارد، مانع اساسی نوسازی و پیشرفت، نهادها و ارزش‌های فرهنگی سنتی کشورهای جنوب هستند و این جوامع باید برای رسیدن به توسعه، از الگوی شمال در مسیر توسعه پیروی کنند. نظریه‌پردازان نوسازی برخلاف دیدگاه موسوم به وابستگی، وابستگی متقابل اقتصادی شمال-جنوب را ارزشمند می‌دانند، زیرا نه‌تنها منافع متقابل دارد، بلکه این روابط به کشورهای جنوب کمک می‌کند تا ساختارها و ارزش‌های اجتماعی سنتی را که باعث عقب‌ماندگی آن‌ها می‌شوند، از بین ببرند. بر این اساس، وجود استقلال به‌معنی واقعی آن برای کشورهای در حال توسعه، چیزی جز مانع‌تراشی در راه پیشرفت به‌شمار نمی‌آمد، اما در نگاه نظریه‌ی وابستگی، شرط اساسی برای پیشرفت، قطع رابطه با جهان سرمایه‌داری بود.
در مقابل این دیدگاه ها امروز بسیاری از سیاسیون موضوع ساخت درونی قدرت یا «پیشرفت درون زا» را مورد توجه قرار داده اند. به اعتبار این سخن یکی از راهکارهای توسعه که به‌شکلی معقول و منطقی راه رسیدن به توسعه‌ی اقتصادی را در کنار حفظ استقلال حقیقی کشورها بررسی می‌کند، پیشرفت درون‌زاست. در این راهبرد، توسعه منشأ و جهت‌گیری داخلی دارد و در آن منابع و شرایط داخلی مورد توجه قرار می‌گیرد و از تقلید و الگوبرداری محض از خارج اجتناب می‌کند و تلاش خود را برای تحقق توسعه‌ای همگون و متوازن در جامعه به‌ کار می‌بندد. از جمله محورهای مهم و اساسی این راهبرد، محوریت مردم، توجه به امکانات داخلی، ارتقای دانش و تکنولوژی بومی، پرورش نیروهای انسانی متخصص، حمایت از تولیدات ملی، تغییر الگوی مصرف، کاهش مصرف‌گرایی، خروج از اقتصاد تک‌محصولی و سلامت اداری است. اطلاق عنوان درون‌زا به این راهبرد به‌معنی انزواطلبی و قطع ارتباط با خارج نیست، بلکه به‌معنی تکیه بر ظرفیت‌ها و توانایی‌های درونی با نگاه به بیرون است.
گفتیم استقلال یعنی اعمال حاکمیت یک دولت در محدوده‌ی مرزهای جغرافیایی و دفاع از مرزها در خارج. کشور مستقل هم کشوری است که از لحاظ امور داخلی و خارجی، در کمال آزادی، اراده و اختیار تصمیم‌گیری کند. استقلال از جمله اهداف حیاتی برای هر واحد سیاسی است و پیشرفت جزء اهداف ثانویه و میان‌مدت است. به عبارت دیگر، یک واحد سیاسی که متشکل از چهار عنصر حاکمیت، حکومت، جمعیت و سرزمین است، پس از برقراری سامان سیاسی باید بتواند در داخل، قوانین و شیوه‌ی حکومتی خود را اجرا کند و در خارج، حافظ مرزها باشد و مانع نفوذ آشکار و غیرآشکار بیگانگان در امور جاری کشورش باشد. این مسئله به‌معنی استقلال سیاسی است.
وقتی امنیت و استقلال یک کشور تأمین شد، سپس کارویژه‌ی رفاهی دولت که به‌عبارتی هدف میان‌مدت است، در دستور کار قرار می‌گیرد. برنامه‌ریزی برای پیشرفت اقتصادی، مستلزم تحقق استقلال و امنیت است. از سوی دیگر، هرچه یک کشور به‌لحاظ سیاسی استقلال بیشتری داشته باشد، تمایل به رشد اقتصادی با اتکا به منابع داخلی و سرمایه‌های بومی بیشتر می‌شود. به همان میزان، در کشورهایی که به‌لحاظ سیاسی وابستگی به قدرت‌های خارجی دارند، توسعه‌یافتگی کمتر قابل مشاهده است و اساساً تمایل کمتری برای در پیش گرفتن الگوی پیشرفت متکی به سرمایه‌های بومی وجود دارد. نمونه‌ی این مورد، کشورهای نفت‌خیز حاشیه‌ی خلیج فارس و خصوصاً عربستان است.
البته باید یادآوری کرد که اگرچه استقلال سیاسی می‌تواند یکی از شرایط مهم تحقق عدم وابستگی تلقی شود، اما این شرط کافی نیست. به عبارت دیگر، کسب استقلال حقوقی به‌تنهایی باعث قطع وابستگی نمی‌شود. استقلال حقوقی و سیاسی به‌تنهایی نمی‌تواند کشورها را از فقر و عقب‌ماندگی برهاند. شواهد عینی نشان می‌دهند که کسب استقلال سیاسی و حقوقی به‌تنهایی نتوانسته است فقر و عقب‌ماندگی ملل جهان سوم را درمان کند و در کنار استقلال سیاسی، باید عوامل دیگری همچون خواست و اراده‌ی ملی و آگاهی سیاسی هم در جامعه به وجود آید تا نیاز به پیشرفت درون‌زا احساس شود و برنامه‌ریزی جهت نیل به آن با اراده‌ی سیاسی همراه گردد. بنابراین می‌توان گفت استقلال سیاسی پیش‌شرط اجرای پیشرفت درون‌زا و یکی از الزامات آن است.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.