مادرش نقل کرده است: تابستان بود و هوا صاف و مهتابی. شب بیدار شدم و دیدم مرتضی در بستر نیست. نگران شدم همه جا را جست و جو کردیم. اوایل صبح، دیدم یکی از کشاورزان روستا او را بغل کرده می آورد. پشت در مکتبخانه پیدایش کرده بود که کتاب زیر بغل خوابش برده بود.روشنایی مهتاب را با صبح اشتباه گرفته بود و فکر کرده بود باید برود مکتبخانه.
مطهری، علم و سرانجام فلسفه
تا 12 سالگی انگار کودکی کرد و سرش به درس و مشق کودکانه گرم بود. بعد با برادرش به مشهد آمد و وارد مدرسه علمیه «ابدالخان» شد. درسهای مقدماتی آغاز درخشش تحصیلی مرتضی بود. با همان سن و سال کم می نشست پای درس و بحث طلبههای بزرگتر و کم نمیآورد. چند سالی که به دلیل مشکلات زندگی پدر به فریمان بازگشت خودش را با مطالعه کتابهای تاریخی پدر مشغول کرد، اما این مشغولیت سبب نشد ذهن جست و جوگرش از جهان بینی ، خدا و معاد غفلت کند. علاقه به فلسفه و عرفان هم آمده بود جایی گوشه ذهنش نشسته بود و او را آرام نمی گذاشت و شاید همین ها بود که در مرز 17 سالگی او را به قم کشاند. پیش از رفتن به همه علاقههایش فکر کرده بود و دلش جز به تحصیل در مدارس دینی راضی نشده بود. مخالفت مادر و حتی مشکلاتی که رژیم برای لباس روحانیت پدرش تراشیده بود ، مانع رفتنش نشد. در قم مقدمات فقه و اصول را می خواند، اما به قول خودش عجله داشت زودتر کار را برساند به بررسی اندیشه فیلسوفان بزرگ. پای درس استادانی چون آیت الله بروجردی، میرزا مهدی آشتیانی، امام خمینی، علامه طباطبایی و...نشست و در اصفهان نزد «نهج البلاغه مجسم» حاج علی آقای شیرازی درس نهج البلاغه را تمام کرد. همدرسهایش می گویند در جلسات درس علامه طباطبایی گاهی مطهری مطالب و نظرهای علامه را با بیانی جدید چنان زیبا و محکم بیان می کرد که علامه را به وجد می آورد. مرتضی آرام آرام داشت برای استاد و فیلسوف شدن آماده می شد.
مطهری و انقلاب اسلامی
از سالها فعالیت های تبلیغی در اراک، همدان، بروجرد و... بگذریم ،می رسیم به فعالیت های مبارزاتی استاد. سال 1331 مطهری دیگر فقط یک طلبه و روحانی به شکل مرسوم نبود. متفکر جوان و پرشوری به شمار می رفت که حرفهای بسیاری در زمینه اسلام سیاسی و فلسفه و... برای گفتن داشت. شیفته اندیشههای سیاسی امام خمینی«ره» شده بود و فضای حوزه علمیه آن زمان اسلام سیاسی و فلسفه را بر نمی تافت. مطهری مورد بی مهری آیت الله بروجردی واقع شد. فقر و تنگدستی هم مزید بر علت شد تا فیلسوف جوان قم را به قصد تهران ترک کند. تدریس فلسفه را در مدرسه مروی آغاز کرد و دو سال بعد برای تدریس به دانشگاه تهران رفت. در آزمون کتبی موفق شد و برای مصاحبه که رفت ،حسینعلی راشد؛ سبزواری و تارا را به عنوان ممتحن روبه روی خودش دید. کتاب «منظومه» را پیش رویش گذاشتند و خواستند شرح بدهد. چند دقیقه که صحبت کرد، راشد با حیرت گفت: صبر کن...صبر کن... از 20 بالاتر نمره نداریم. این 20 شما، حالا ادامه بده تا استفاده کنیم!
حق بدهید که بی انصافی است اگر بخواهیم برای بررسی نقش مطهری در انقلاب اسلامی برویم سراغ سوابق مبارزاتی اش. او مبارز عرصه اندیشه است و از پایه گذاران اندیشه انقلاب اسلامی. مبارزه را از کرسی های دانشگاهی و کانونهای روشنفکری آغاز میکند و در شرایطی که جامعه در معرض هجوم انواع تفکرات و ایدئولوژی های نو قرار گرفته و امام«ره» نیز ایده «اسلام ناب» را مطرح کرده به تبیین اندیشه سیاسی و مذهبی اسلام میپردازد. اگرچه فیلسوف گمنام آن روزگار مرد علم است اما کار به مبارزه که می رسد مرد عمل نیز هست. پای ایده ها و افکاری که مطرح می کند می ایستد همچنان که از آغاز پیدایش اندیشه انقلاب در کنار امام«ره» می ایستد و تا هنگام شهادت این ایستادن را ادامه می دهد.
مطهری و شریعتی
مرحوم شریعتی اینجا و آنجا بارها خودش را مرید فکری و علمی شهید مطهری میدانست. شاید خود استاد مطهری نخستین بار دکتر علی شریعتی مزینانی را کشف کرده بود. مقالههای شریعتی(سیمای محمد«ص») را بسیار پسندیده بود و او را به حسینیه ارشاد دعوت کرده بود. در فضایی که روشنفکری ارزش پیدا کرده بود، شریعتی غنیمتی بود که می توانست به زبان نسل جوان اسلام را آنچنان که هست تبلیغ کند. با این همه رویکرد مطهری رویکردی زیربنایی و فکری و فلسفی بود در حالیکه شریعتی نگاهی اجتماعی و جامعه شناسانه داشت و در بازتعریف و بازشناسی اسلام به پدیده های اجتماعی اهمیت میداد و همین زمینه بروز خطاهایی را در آثار او فراهم کرد که مطهری سخت به آنها معترض بود. پس از انقلاب جریان تفکر مارکسیستی و منافقین سعی کردند از شریعتی بتی بسازند در برابر رهبران فکری و روحانی انقلاب و همین نکته مطهری را وادار کرد تا تعاریف و نقد های جدی بر خطاهای شریعتی وارد کند.
فیلسوفی در بطن جامعه
فیلسوف خانه نشین یا برج عاج نشین نبود. دانشمندی که همه کودکی، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی اش را گذاشته بود پای علم آموزی، خوب میدانست از آنچه آموخته است چگونه و چطور استفاده کند.
ضرورت حضور در میان مردم را میدانست، همان طور که لزوم «نهضت بازشناسی اسلام» را درک کرده بود. پا به پای تحولات سریع جامعه پیش میآمد و با اندیشههای سنتی و متحجرانه در میافتاد و از سوی دیگر برابر هجوم بی امان مارکسیسم به اعتقادات نسل جوان و یا در برابر تفکر التقاطی، عالمانه میایستاد.
اگر جز اینها بود امروز نمی توانستیم در میان آثار پرتعداد استاد از سادهترین کتابها چون «داستان راستان» تا آثار علمی و فلسفی چون شرحی بر منظومه، علل گرایش به مادیگری و یا کتابهای تاریخی، ادبی، عرفانی و...را پیدا کنیم. پیچیدگی و گستردگی پرداختن به فلسفه و عرفان نتوانست او را از توجه به دیگر جنبه ها باز دارد و مطهری حتی در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی کتاب نوشت و به خوبی آن را تبیین کرد.
استاد و شهادت
نامه تهدید آمیز «فرقان» مدتها پیش به دستش رسیده بود. پس از ترور سرلشکر قرنی گفته بود نفر بعدی من هستم! فرقانیها استاد را خوب شناخته بودند اما اینکه از کجا میدانستند او رئیس شورای انقلاب است تا امروز هم سربسته مانده است. آن شب وقتی استاد از جلسه مؤسسه ای فرهنگی خارج شد(فرقانیها فکر کرده بودند جلسه شورای انقلاب است) یدالله و عزت الله سحابی به بدرقهاش آمدند...خداحافظی که کردند، سرکوچه کسی استاد را صدا زد، استاد برگشت...صدای گلوله بلند شد... .
نظر شما