در عصری که انسانها همدیگر را فراموش کردهاند و همه در دنیای مجازی خود را و خانواده خود را به فراموشی سپردهاند، دیدن یک فیلم به سبک و سیاق پوراحمد در قالب یک عاشقانه ساده و دوست داشتنی، حال آدم را خوب میکند.
فیلم یک داستان بسیار ساده و روان دارد و شخصیتهای داستان در کنار یکدیگر روایتگر تنهاییها و بیکسیهای خود هستند.هر کس قصهای دارد و هیچکدام خود را در این سرنوشت مقصر نمیدانند.
قصه بسیار ساده و صمیمی است، اما بار معنایی زیادی دارد. قصه بیکسی انسانها. قصه غربت و قصه خیانت و نامردی. اساساً در جامعه صنعتی و پیشرفته امروزی که انسانها همانند غریبههای تنها از کنار یکدیگر عبور میکنند و حتی از حال همسایه خود نیز بیخبرند، فیلم کفشهایم کو تلنگری است به این جامعه خواب آلوده و فراموش شده.
شاید فیلم یک درام عاشقانه باشد اما بیشتر از یک درام عاشقانه، یک اعتراض خاموش است به روابط سرد انسانها که نیازمند بازنگری و بازتعریف است. روابط بین پدران و فرزندان که شاید پاشنه آشیل بسیاری از مشکلات اجتماعی بین دو نسل است و این روابط هر روز در حال سردتر شدن و فاصله گرفتن از همدیگر است.
گاهی ما فراموش میکنیم که خداوند ما انسانها را اشرف مخلوقات قرار داده است، چون به ما آموخته که عاشق باشیم، عشق بورزیم، احساس داشته باشیم. حس دوست داشتن، حس بودن، حس همراهی، باعث میشود که وزن انسان بودنمان بیشتر شود.
زندگی بدون عشق یک تکرار بیهوده و بیهدف است و زندگی با عشق لذت بخشترین موهبت الهی است. کیومرث پوراحمد قصد دارد با این فیلم به ما بگوید که لطف عاشقانههای زندگی خود را فراموش نکنید و اگر فراموش کردید دوباره آنرا پیدا کنید و با عشق ورزیدن به عاشقانههای خود، معنی تازهای به زندگی خود بدهید.
یک فیلم شریف
به اعتقاد نویسنده، در این روزها که حال سینمای ایران خوب نیست و فیلمهایی مثل «50 کیلو آلبالو» و «من سالوادور نیستم» با فروش بالای ده میلیارد خودنمایی میکند، آدم حالش برای سینمای پراحساس و عاشقانه ایران میسوزد.
اما مردم ما فراموش نمیکنند که عاشقانههای بسیاری در سینمای ایران با فروش بالا، حال مردم را خوب کرده است و تأثیرگذار بوده است؛ فیلمهایی مثل «گلهای داوودی» در دهه شصت. ای کاش مردم ما دوباره حالشان خوب شود و به سراغ فیلمهای تأثیرگذار در حوزه روابط خانوادگی و تحکیم آن بروند. پوراحمد با این فیلم میخواهد حال مردم را با عشق خوب کند و به اعتقاد من، در این کار واقعاً موفق بوده است. در آخرین سکانس فیلم، همسر حبیب در صحبتی با تماشاگران میگوید: «بگذار آلزایمر کار خودش را بکند ولی ما هم کار خودمان را میکنیم و همیشه معجزه وجود داشته است و با معجزه بدترین مرضها درمان شده است».
خوانندگان عزیز و محترم و عاشق زندگی، از شما خواهش میکنم در میان دغدغههای ریز و درشت زندگی، حتماً به همراه خانواده به دیدن این فیلم تأثیرگذار بروید و مطمئن باشید حالتان بهتر خواهد شد. مطمئن باشید پس از دیدن این فیلم قدر داشتههای خود را بیشتر خواهید دانست.
به نظر من فیلم کفشهایم کو؟ یک تلاش بسیار موفق در سینمای بیروح این روزگار ماست که پر شده است از فیلمهای بیمحتوا با هنرپیشههای زیبا و مثلثهای عاشقی. این فیلم علاوه بر خوب کردن حال آدمها، باعث تحکیم بنیان خانواده میشود و این بسیار ارزشمند و نفیس است. ای کاش ما انسانها مثل حبیب، عاشقانه، عاشق زندگی بودیم.
نظر شما