۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۲
کد خبر: 384327

قدس آنلاین: حزن با شادی مقرون و همراه است. خود معنویت الهی، یک نوع حزن ایجاد می کند. حزنی که با شادی همراه نباشد، افسردگی است. متأسفانه برخی افسردگی های ناشی از زهدهای کاذب را به جامعه تزریق می کنند.

ریشه اصلی افسردگی

به گزارش قدس آنلاین، احمد مبلغی، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی توجه به دو مؤلفه نوع و قلمرو زندگی را قبل از پرداختن به سبک زندگی بسیار با اهمیت دانسته و به تبیین منظور خود از نوع و قلمرو زندگی پرداخته. وی در ادامه به اصولی در رابطه با زندگی مشترک اسلامی اشاره کرد؛ که از نظر می گذرد؛

 

ضرورت توجه به موضوع زندگی

زندگی برای شیعیان که اصلی ترین سرمایه فکری و فرهنگی آنها بعد از پیامبر(ص)، اهلبیت عصمت و طهارت(ع) هستند، موضوع مهمی است.

مشکلاتی که امروزه در جهان مشاهده میشود، به نوع نگاه و ناهنجاریهای گوناگون در ساحت زندگی اجتماعی بر میگردد. بنابراین، تمرکز بر موضوع زندگی که مسئلهای کلان، گسترده و دارای ابعاد متفاوتی است، ضروری به نظر می رسد.

 

سبک زندگی و تأثیرپذیری آن از نوع زندگی

در ارتباط با موضوع زندگی، محورهای متعددی، از جمله: سبک زندگی، نوع زندگی که متفاوت با سبک زندگی استـ و دامنه زندگی، قابل بررسی و مطالعه است.

پیش از عرضه سبک زندگی باید دو اقدام ضروری با نگاه بسیار دقیق علمی داشته باشیم: اول تعیین دامنه زندگی و بعد معرفی نوع زندگی و تا مادامی که اینها مشخص نشود، ورود در ترسیم سبک زندگی مضر است؛ یعنی سبک زندگی که بدون اجرای این دو مقدمه بنا شود، یا اصلاً قابلیت اجرا ندارد و یا ما را از اسلام دور میکند. تدوین اینها نیاز به یک کار متمرکز علمی دارد و باید دو تیم از متفکران با تخصصهای چندجانبه، به ویژه جنبه های دینی، با نگاه روشن و به دور از کلیگویی و انتزاعگرایی، دامنه و نوع زندگی را تعریف کنند. دراین صورت، عرضه سبک زندگی راحت است.

نوع زندگی

نوع زندگی دارای مؤلفه هایی است؛ مثل: مادی یا معنوی، و فردگرا یا اجتماعگرا بودن. نوع زندگی میتواند آمیزهای از دنیا و آخرت باشد و خود این نوع هم زیرنوعهایی دارد؛ مثلاً یک نوع آن، تفکیک اعتباری رابطه دنیا و آخرت بر اساس توزیع زمان است؛ یعنی یک بخش از زندگی را برای امور دنیا و بخشی را برای امور آخرت قرار دهیم. یک نوع دیگر این است که روح دینی را در سرتاسر زندگی مادی جاری کنیم. نوع دیگر میتواند این باشد که جنبه های کاملاً دنیایی روح را سمت و سوی دینی بدهیم؛ مثلاً انسان در دنیا شادی و زیبایی را دوست دارد؛ در این نوع زندگی میتوانیم این شادی در دنیا را دینی و خدایی کنیم. به هر حال ما ابتدا باید نوع زندگی را ترسیم کنیم.

ترسیم نوع زندگی، کاری است که باید دقیق انجام شود؛ برای اینکار باید نظرهای علمای دین را دریافت کنیم و سپس متفکران، با پردازش علمی و تحلیل دینی این نظریهها، به نتیجه برسند.

مشکل امروز ما این است که نتوانستیم نوع زندگی را برای نسل نو تعریف و مشخص کنیم؛ در نتیجه آنها رها شده و خودشان نوعی زندگی را انتخاب میکنند و قالب اجرایی و عملیاتی به آن میدهند؛ یعنی سبکهای خودمختاری که واحد، منسجم و منطبق بر دین نیستند را انتخاب می کنند.

دامنه زندگی

بعد از نوع زندگی، دامنه زندگی مطرح است. اصولاً دامنه به این معناست که زندگی را در چه محدوده و قلمروی باید بنا کرد. در این زمینه سه نظریه میتوانیم در نظر بگیریم:

۱. اینکه مثلاً ما که شیعه هستیم، دامنه زندگی را بر اساس حدود شیعه برپا کنیم.

۲. اینکه چون اسلام، زندگی جمعی را برای امت اسلامی لحاظ کرده، دامنه زندگی را بر اساس زندگی همه اعضای امت اسلامی بنا کنیم.

۳. اینکه با پیروان ادیان و بالاتر از آن، با انسانها ارتباط داشته باشیم. سبک زندگی که با یک دامنه محدود مثلاً در حد شیعه تعریف شده باشد، نمیتواند حساسیتهای خاص جهان اسلام را در نظر بگیرد و حتی ممکن است ایجاد حساسیت کند.

بعد از ترسیم دو محور نوع و دامنه یا قلمرو زندگی، باید اصول حاکم بر آن را که برگرفته از این دو محور است، استخراج کرد. اصولی که پیشنهاد میکنیم، در واقع ترجمان وضعیتهای فکری شده و تئوریزه شده مبتنی بر مطالعه ما درباره نوع و دامنه زندگی و برآمده از آنهاست.

اصولی که از بحث نوع زندگی به دست می آید، برخی مادی و دنیایی، برخی معنوی و برخی هم آمیزه و تلفیقی از این دو است. اصولی هم که از دامنههای زندگی استخراج می شود، یک بخش به ارتباطات جامعه بزرگ بینالادیانی، بینالمذاهبی و بینالانسانی و بخشی هم به جامعههای محدودتر، مثلاً جامعه های بینالاقوامی ایرانی مربوط می شود.

تلفیق اینها هم باید با یک انسجام فکری انجام شود که این انسجام فکری، به درک و نوع نگاه نظریهپرداز درباره اسلام و دنیا بستگی دارد.

نسبت نوع و قلمرو

اصولاً نسبت قلمرو با نوع، از یک طرف نسبت ساده ظرف و مظروف است و از طرفی رابطه جدلی و کنشگری هم دارند؛ یعنی هرکدام بر دیگری تأثیر می گذارند و میتوانند مبنایی برای گزینش دیگری باشند.

انسانیت؛ وجه مشترک جوامع بشری

اهلبیت(ع) متناسب با هر یک از این سه محور (سبک، نوع، دامنه) احادیث بسیاری را بیان فرمودهاند؛ امام زینالعابدین(ع) در ارتباط با موضوع دامنه زندگی می¬فرمایند: «انّما النّاس بالنّاس» [۱] یعنی قوام مردم به مردم است؛ ایشان نفرمودند قوام مسلمین به مسلمین است. ذهن انسان فعلی که بر اساس نگاههای تحولیافته در مسیر تاریخ بنا شده است، وقتی به دنبال تفسیر نص میرود، آن را از خاستگاه بیپیرایه فطری خویش خارج کرده و به گونهای معنا می¬کند که نهتنها قابل اجرا نیست، بلکه یک ناهنجاری ایجاد می¬کند. بر این اساس، از حیث روش باید روشی بیپیرایه «اوایل» را در تفسیر نصوص مدنظر داشته باشیم. باید توجه داشت که منظور از بیان «اوایل» از حیث بیپیرایگی است، نه از حیث سنن و آداب که در این صورت سلفیگری می¬شود که یک نگاه بهشدت جامدِ ظاهرگرایِ کالبدگراست، بدون آنکه به محتوا بنگرد. در همین راستا در کنار اصل دانستن این ظواهر، معتقد به توسعۀ آن به زمانهای دیگر است که حاصل آن جنگ با طبیعت انسانیت و فطرت است.

طرح پیمانهایی در حمایت از مظلوم نیز نشاندهنده خاستگاه فطری بیپیرایه است. بر اساس روایت «انما الناس بالناس» و در اصل در نگاه اسلام، دامنه زندگی بر اساس حیطه و گستردگی دامنه جامعه انسانی معنا پیدا می¬کند، نه بر اساس گستردگی جامعه مذهبی و یا حتی دینی. البته این دامنه گسترده، تضادی با شکلگیری بعضی روابط ویژه بین مسلمان با مسلمان ندارد. این مطلب به این معنا نیست که اگر جامعه دینی تشکیل شد، روابط ویژه وجود نداشته باشد؛ البته نباید اصول اولیه و گستره دامنه همزیستی بر اساس انسان بما هو انسان فراموش شود. آسیبی که در اینجا وجود دارد این است که تعریف درستی از جامعه اسلامی یا شیعی نشده است.

اصول جامعه مشترک اسلامی

برای اداره یک جامعه اصولی وجود دارد که توجه به آنها ضروری به نظر میرسد:

اصل اول: عدم انعکاس اختلافات فکری در زندگی و هم زیستی اجتماعی

متأسفانه به طور معمول اختلاف فکری افراد در زندگی عادی انعکاس داشته و آن را دچار اختلال میکند. این آسیب بر سه اصل ذکر شده ـدامنه، نوع و سبک زندگیـ آثاری مخرب و منفی دارد. اگر میخواهیم این سه شاخص را در مسیر درست ـمسیر اهلبیت عصمت و طهارت(ع) هدایت کنیم، باید بین دو مقوله اختلاف فکری و موضوع زندگی تفکیک قائل شویم. اگر به سه قرن ابتدایی اسلام توجه کنید، خواهید دید بهخاطر وجدان بیپیرایۀ صدر اسلام، با وجود اختلافات فکری، آثار این اختلافات در زندگی عادی افراد مشاهده نمیشود؛ بنابراین، هیچگاه تفاوت مذهبی، منجر به تفکیک جغرافیایی نمیشد، یا عنوان اسلام و یا شیعه در مقابل هم تضعیف نمیشد، بلکه نوعی آمیختگی بوده است. البته گاهی بعضی شیعیان به دلایل خاص، ذهنیتهایی پیدا میکردند که اگر توسط ائمه اطهار(ع) مهار نمیشد، منجر به صفبندی و جدایی اجتماعی بین شیعه و سنی میشد که نمونههایی از این موارد در تاریخ دیده میشود.

اصل دوم: عدم تعرض مذهبی به مذهب دیگر

در یک جامعه چندمذهبی مثل جامعه اسلامی، هیچ مذهبی نباید به جایگاه مذهب دیگر تعرض کرده و بکوشد جایگاه آن مذهب را تضعیف کند؛ در غیر این صورت تبعات آن علاوه بر مذهب مورد تعرض، دامان خود آن مذهب را نیز میگیرد. عرض و آبرو تنها مربوط به اشخاص نیست، بلکه گروههای اجتماعی را نیز دربر میگیرد. همه مذاهب بر حق نیستند، بلکه فقط یک مذهب بر حق است، اما این حرف به آن معنا نیست که فرد در هر مذهبی در پیشگاه خداوند مسئولیتی ندارد، بلکه باید فرد ببیند دلایل اتقان مذهبش چیست؛ که البته این امر بین او و خدای اوست. در این میان، جامعه نیز باید بکوشد اندیشهها را بهطور آزادانه عرضه کند. البته اگر کسی از جامعه اسلامی خارج شد و گفت من مسلمان نیستم، این فرد از مواهب جامعه اسلامی بیبهره است، ولی همین انسان حق زندگی دارد.

اصل سوم: عدالت و اخلاق در جامعه

از نظر اسلام، جامعه بر اساس عدل و اخلاق استوار است، و مادامی که از انصاف_ نقطه برجسته حقوق و عدل _ و احسان_ نقطه اوجیافته اخلاق_ بیبهره باشد، امکان بقا و دوام ندارد. در یک جامعه بزرگ اسلامی با وجود کشورهای مختلف شیعه و سنی باید اخلاق را بازتعریف کنیم؛ اخلاق در اسلام بهشدت فردی شده، در حالیکه اخلاق اسلامی قبل از اینکه فردی باشد، اجتماعی است، بنابراین با مصداقهای اجتماعی نیاز به بازتعریف دارد.

اصل چهارم: تغافل

تغافل این است که ببینیم و خود را به ندیدن بزنیم. امام سجاد(ع) فرمود: «یک سوم زندگی، تغافل است».[۲] امام با این بیان اصالت را به تعایش داده است؛ چون تعایش میطلبد، که باید تغافل داشته باشید. اگر نادیده گرفته نشود یا به تعبیری مچگیری مذهبی باشد، تعایش صورت نمیگیرد.

اصل پنجم: اصالت فرح

یعنی اصل بر شادی است، نه اندوه. اصولاً آدمهای خوشحال، آدمهای نرمالی هستند و آدمهای غیرنرمال نمیتوانند حامل معنویت باشند. البته در اسلام، حزن با شادی مقرون و همراه است. خود معنویت الهی، یک نوع حزن ایجاد میکند. حزنی که با شادی همراه نباشد، افسردگی است. متأسفانه برخی افسردگی های ناشی از زهدهای کاذب را به جامعه تزریق می کنند.

پی نوشت ها:

[۱] . ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، ص ۲۷۸.

[۲] . بحار، ج ۴۶، ص ۲۳۱ و ۲۳۲

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.