۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۸
کد خبر: 386238

امیرمحمد سلطان پور

اشک‌هایم آرزوهای من‌اند

1ـ بست بالا: خاطره‌های خالی
اینکه چرا قدم‌هایت می‌لرزند؟... و چرا دلت محکم نیست، دلیل ساده‌ای دارد...
بهتر از دیگران می‌دانی که در همه روزها و هفته‌ها و ماه‌های گذشته، انبوهی از آدم‌ها را دیده‌ای... که از همین «حرم» برگشته‌اند...
از زبان همه‌شان شنیده‌ای که با دستِ خالی و سرشار نیاز... پا به حرم گذاشته‌اند...
و باز از خودشان شنیده‌ای که با خواسته‌های برآورده‌شده بازگشته‌اند...
اما باز فراموشت شده که به رأفت مولایت «امیدوار» باشی!
برگرفته از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 114 و 115ـ نویسنده کتاب «تاریخ نیشابور»، صحنه ورود امام به نیشابور را توصیف و تأکید کرده که بزرگان حدیث‌شناس شهر، از امام خواسته‌اند حدیثی گفته شود. امام نیز با اسم‌ بردن از پدر و اجدادش تا رسول‌اکرم(ص)، فرموده: «او از قول جبرئیل... و جبرئیل نیز از خداوند نقل کرده: کلمه لااله‌الاالله حصار امن خداوند است و کسی که لااله‌الاالله بگوید، در حصار امن الهی وارد شده و از عذاب خدا در امان خواهد بود». بیست و چهار هزار نفر با قلمشان این حدیث را ثبت کرده‌اند. ـ با تلخیص و بازنویسی
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (46)
مطمئنی که صدای «رعد»، آدم‌های بیرون از حرم رو ترسونده... اما «اینجا»، کسی نمی‌ترسه... این رو نگاه‌های آروم بزرگ‌ترها به بچه‌های ترسیده از رعد، می‌گه.
وقتی دلت رو یه‌ دل کردی و با این «مشهدی» قدیمی همراه حرم شدی؛ خوب می‌دونستی که ممکنه بخواد راز دلت رو بپرسه... و اونوقت... ممکنه سختت باشه که بگی کسی رو دوست داری و پاسخت رو درست و حسابی نمی‌گه... چون دل او هم محکم نیست... مثل دل خودت که به این سفر محکم نیست...
بلیت گرفتی که بیای و با دست پُر برگردی... اما مدام به خودت نهیب می‌زنی که: «شدنی نیست»...  و حالا که مرد پُرصفای مشهدی، از بیرون و ایستگاه تاکسی باهات رفیق شده و ازش خواستی که همه آرامش و امید «همشهری»‌بودنش با «امام‌رضا(ع)» رو واسطه «خواسته تو» کنه... باز دلت محکم‌تر از پیش شده...
مگه می‌شه کسی همسایه خودش رو ناامید کنه؟...  مگه می‌شه تو از شهرت تا اینجا اومده باشی تا امام‌رضا(ع) واسطه میون خودت و کسی بشه که می‌خوای یه عمر، کنارش زندگی کنی... و از این خونه، «نه» بشنفی؟... اما تو... برای شنیدن «نه» هم آماده‌ای... چون از شهرت تا اینجا، زیر لبی، همه‌چیز رو به خود امام سپردی.
برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحه 596 ـ امام‌رضا(ع) درباره آیه دوازدهم سوره رعد (خدا کسی است که برق را به شما نشان می‌دهد... هم می‌ترسید و هم امیدوارید)، فرمود: «یعنی مسافر، در اضطراب و ساکن، امیدوار است». ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (46)
نسیم خنکی که به صورتش می‌خوره، خوب موقعی رسیده... درست وقتی رسیده که خسته و کوفته، از اتاق بیرون اومده و پا به راهروی شلوغ و گرم گذاشته...
آدم‌هایی که دست یا پاشون با زنجیر بسته شده، از سر خستگی یا فشار عصبی... (یا خجالت از شناخته‌شدن)، پناه برد‌ن به گوشه‌های راهروی «دادسرا» و پشت سربازهایی که منتقل‌شون کرد‌ن، مخفی شد‌ن...
از وقتی که پا به اتاق جمع و جور دادگاه گذاشته، تا حالا که نزدیک ظهره، نمی‌دونه چند کیلو لاغر شده... فقط می‌دونه که از خوشحالیش می‌خواد پرواز کنه... در همه سال‌های «وکالت»ش، چنین پرونده‌ای به پُستش نخورده... پرونده‌ای که متهمش بی‌گناه باشه... اما سندی برای بی‌گناهیش جور نشه... چند بار تصمیم گرفته بود بی‌خیال وکالت متهم بشه... اما یادش اومد که همه‌چیز، نشون می‌داد بی‌گناه بود... اما سندی نبود...   حالا که کنار پنجره‌س و متهم با سندی که ناگهان پیدا شد، تبرئه شده، با خودش می‌گه: «آقاجان!... این هم یه خدمت کوچیک از من».
4ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق
*** صبح
دور از حرم تو در دلم، شادی نیست   /  افتاده در کویرم... آبادی نیست
«تهران» و طلوع صبح آن دیدنی است...   /مانند طلوع «صحن آزادی» نیست.
*** جای من
قربان تو و لطف نهانت بشوم /  قربان صفای دوستانت بشوم
شایسته جایگاه «زائر» نشدم...   /ای کاش «غبار» آستانت بشوم.
 ادامه دارد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.