۱ـ بست بالا: وحدت و فرمانروایی نقل «ابوالحسن علیبن عیسی هَکّاری (مشهور به «اِربِلی» ـ درگذشته به سال ۶۲۹ قمری)» در کتاب «کشفُالغُمَّه فی معرِفَهالائمه»: ـ (ادامة متن عهدنامة مأمون) حاکمی که دستور خدا را اطاعت و سنت پیامبر(ص) را اجرا کند، از دیگران، خودشناستر و خیرخواهتر است... و آن که برای انتخاب جانشینش در حکمرانی بر مسلمانان، همة تلاشش را بکند... تا جانشینی برگزیند که پناه مردم و مدافع حق آنان باشد...و با پیشگیری از اختلاف، امنیت ایجاد کند... و کشمکشها و درگیریهای مردم را رفع کن... تا وسوسههای ابلیس بی نتیجه بماند... (ناتمام). / از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 139ـ با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (115)
صدای «سردبیر» هم دراومده و مدام به جونش «نِق» میزنه... خودش هم بفهمی ـ نفهمی بدش نمیآد که بعد از بیست سال، کارش رو عوض کنه و بره به یه «سرویس» دیگه... منتها دلش نمیآد و به چیزهایی فکر میکنه که شنیده و «ندیده» و همیشه حسرت کشیده... به چیزهایی که در مصاحبههاش با «جانبازان» گیرش اومده و شده مثل غواصی که صدها بار به آب فرو رفته و گوهر بیرون کشیده و بخشیده به مردم... نتونسته از «ایمیل»ها و نامههایی که براش فرستاده شده و از تشکرها و تغییرهایی که در روح مردم دیده، بگذره... «خسته»س اما دلش از این سرویس و کاری که داره، کَنده نمیشه... همیشه و میون مصاحبههاش آرزو کرده که ای کاش زودتر متولد شده بود تا همراه آدمهای مصاحبهشونده، میبود و ـ به جای «شنیدن» ـ دیدههای عجیب و غریب اونها رو دیده بود. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة604 و 605 ـ «رَیّانبن شَبیب» گفته است: (ادامه) در دیدارم که نخستین روز از ماه مُحَرَّم، با «امامرضا(ع)» داشتم، فرمودند: « (ادامه)... ای پسر شَبیب!... اگر دوست داری پاداشی شبیه همراهان شهیدش نصیبت شود، هربار در یادت آمدند، بگو: ای کاش با شما بودم و به سعادت عظیم میرسیدم!... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی.
3ـ نقارهخانه: زائران و خادمان (115)
«پسرک» ایستاده و عصبی و هیجانزده، با مادرش بحث میکنه... خودش هم میدونه که حرفهاش در مادرش بیاثرن و ممکن نیست کاری رو که میگه، از مادرش سر بزنه... گذشته از این که میدونه مادرش اهل «شکایت» و «دادگاه» نیست؛ مطمئنه که پای «ملاحظة» دیگهای هم در میونه... حتی رفته و با شوهر خواهرش هم که «وکیل»ه حرف زده و (به حساب خودش) فکر همهجای موضوع رو کرده... که رفتن مادرش به دادسرا و جاهای دیگه لازم نباشه و غیابی، حساب «مستأجر» بدحسابشون رو بذارن کف دستش و به خاطر چهار ماه ندادن اجاره، بساطش رو بریزن توی کوچه... اما مادرش (که نشسته جای شوهر مرحومش و شده «صاحبخونه»)، دو پاش رو کرده توی یه کفش و میگه: «تا این لباس خادمی امامرضا(ع) رو پوشیدهم، ممکن نیست برای کسی دغدغه و رنجی درست کنم».
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (59)
پیامبر(ص) و علی(ع)... حسن(ع)... حسین(ع)... زینب(س) و امِّ کُلثوم(س)، سروران محبوب مناند... که نزدیکترینان عالم به «بهشت»یترین خاتون زمین بودهاند. از هر کدام، تکقدمی به یاریام برسد، تا بهشت «خشنودی فاطمه(س)» راهی نیست. / در زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: « (ادامه)... فاطمة زهرا(س)، سرور بانوان بهشتی است... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 826.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا
شِفای کربلایی رضا پسر حاجملک تبریزی / قرن 13 خورشیدی (7)
(ادامه) وقت «مغرب» رسید و تاریکی / خلوت شهر دید و ... تاریکی
غربت و پای لنگ و رنج سفر / پای او را کشاند سوی دگر
رفت تا استراحتی کند شاید! / جایی پیدا کند بیاساید
صبح شد... قصد «بست بالا» کرد / رفت و «حمام نمره» پیدا کرد
تا تنی پاک را روانه کند / خواست تا «غسل زائرانه» کند ... (ناتمام)
از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 93 و 94.
نظر شما