طبل و شیپور بهانه اند... کبوترها و گندم ها و صحن ها و اشک ها، همه بهانه اند... بهانه ی هزاربار دور شما گشتن و حرف زدن... بهانه آمدن و چشم به ضریح رساندن و آرام شدن...
چه لذتی دارد نام تان را خواندن از نقاره خانه! گذر از حال بد به حال خوب چه لذتی دارد و هرروز بر درگاه شما، سرسائیدن چه جان گرفتنی!
اماما! از این بالا غمخواری و مهر و مدارا و مهمان نوازیتان، عیان تر است. از این بالا، دنیا رئوف تر و رحیم تر است و دردها زودتر ته نشین می شوند.
آقاجان! مریدان شما قلب هایند، اشک ها و لبخندها بهانه اند... و نقاره زنانی که هرروز از جلال و جبروت پله پیمایی عاشقانه می گویند.
دور و نزدیک بهانه اند... خادم و کفشدار و دربان و مقیم و مستجاب، بهانه اند...
نظر شما