قدس آنلاین: سارقي كه از طریق سايت ديوار طعمه‌هایش را شناسايي و از آنها كلاهبرداري مي‌كرد، با تلاش پليس آگاهي پایتخت دستگير شد.

سرقت از ديوار با خودنويس

اين فرد متهم است با كمك يك خودنويس، قبض‌هاي واريز شده به حساب را دستکاری مي‌كرد و با چرب زباني و پرت كردن حواس آنها مالشان را مي‌گرفت و مي‌فروخت.

اوايل امسال بود كه پرونده كلاهبرداري با استفاده از سايت ديوار به پليس آگاهي تهران اعلام شد و با ارسال اين پرونده به شعبه هشتم بازپرسي دادسراي ناحيه 6 رسيدگي به آن در اختيار مأموران پايگاه سوم آگاهي تهران قرار گرفت.

تلاش براي دستگيري اين كلاهبردار همچنان ادامه داشت تا اينكه در اوايل تير ماه يكي از مالباختگان با مراجعه به پايگاه سوم آگاهي و تشكيل پرونده اعلام كرد شماره سريال گوشي خود را نگه داشته است تا در صورت دزديده شدن بتواند آن را پيدا كند. پس از آن شماره سريال اين گوشي در اختيار مأموران پايگاه سوم آگاهي قرار گرفت و با پيگيري‌ها و انجام شگردهاي پليسي مشخص شد اين موبايل براي آخرين بار در اختيار يك فروشنده موبايل در محدوده ميدان خراسان قرار گرفته است.

با توجه به اينكه سارق هيچ ردي در كلاهبرداري‌هاي خود به جاي نگذاشته بود و پس از هر كلاهبرداري خط خود را دور مي‌انداخت، قرار شد با پيگيري‌هاي مرد موبايل فروش، اين كلاهبردار كه بيشتر خريدهاي موبايلش را به همان فروشگاه مي‌آورد، شناسايي و دستگير شود.

اين بار مرد موبايل فروش پس از گرفتن مال از مرد كلاهبردار قرار گذاشت كه بقيه مال را فرداي همان روز بدهد و با اين شگرد و هماهنگي با نيروي انتظامي بالاخره اين فرد كلاهبردار در تاريخ 19 مرداد ماه در دام مأموران پايگاه سوم آگاهي افتاد.

سرهنگ محمد نادربيگي با اعلام اين خبر گفت: اين كلاهبردار كه پس از دستگيري صراحتا به انجام جرايمي مشابه در حدود 30 فقره اعتراف كرده است، همچنان با دستور قضايي در اختيار مأموران پايگاه سوم آگاهي قرار دارد تا تحقيقات در باره او تكميل شود.

چند ساله‌اي؟

32 سال سن دارم و به دليل اعتياد به شيشه به اين روزگار افتادم. راستش را بخواهيد وضعم بد نبود تا اينكه فرزندم به دنيا آمد و پس از آن ديدم كه با حقوقم تنها مي‌توانم خرج شيشه مصرفي‌ام را بدهم. به همين دليل يك روز كه در خانه نشسته بودم و در حال كشيدن شيشه بودم، فكري به سرم زد. در جايي خوانده بودم كه فردي با اضافه كردن صفر به يك قبض كارت عابر بانك توانسته است، سر يك فروشگاه را كلاه بگذارد. من هم همين كار را كردم تا اينكه گير افتادم. سابقه اولم به اين منوال رقم خورد اما در مرتبه بعدي تمام نقاط ضعف كارم را رفع كردم و اين بار با احتياط كامل و بدون اينكه رد پايي از خودم به جا بگذارم، جلو رفتم تا اين كه با زرنگي مأموران دوباره گير افتادم.

شگردت چه بود؟

خودنويس. با كمك يك خودنويس كه رنگ خاكستري مي‌نوشت قبض واريزي عابر بانك را جعل مي‌كردم.

از كجا مالباخته‌ها را شناسايي مي‌كردي؟

از طريق سايت ديوار. من حتي اولين سرقتم را نيز يادم است. تعدادي فرش از يك سمساري خريد كردم و بعد از اينكه پول را به كارتش واريز كردم هزار تومان به حساب او واريز كردم. شما فرض كنيد قيمت فرش‌ها شده بود يك ميليون تومان. در نتيجه من سه صفر جلوي اين عدد اضافه مي‌كردم و مي‌شد يك ميليون تومان، به همين سادگي.

پس حسابي جاعل حرفه‌اي هستي؟

نه، شيوه ديگري بلد نيستم و تنها يك سابقه دارم. گفتم كه يك فرزند دو ساله دارم و از وقتي كه اين فرزندم به دنيا آمد مجبور شدم دست به اين كار بزنم. من پس از آزادي دوباره تصميم داشتم به سراغ كار بروم كه پدرم گفت من يك دزد را كنارم نگه نمي‌دارم. دوباره به سمت مواد رفتم. از بد روزگار بايد قرضم را به خواهر خانمم نيز ادا مي‌كردم. خواهر خانمم شوهرش را مجبور كرده بود كه براي آزادي من از زندان رد مالم را كامل تقبل كند و به اين طريق من هم رفته بودم زير كلي قرض. دوباره روز از نو و روزي از نو. در سايت ديوار زيرو رو مي‌كردم و اجناس را انتخاب و با فروشنده هماهنگ مي‌كردم تا در منطقه يوسف آباد قرار بگذاريم و قبل از اينكه برسيم، پول را به حسابشان واريز مي‌كردم. بيشترين كلاهبرداري من به دليل سادگي آنهايي بود كه سر قرار مي‌آمدند و گرنه خيلي‌ها پيدا مي‌شدند و اعلام مي‌كردند كه تا پول به حسابمان نيايد ما قبول نمي كنيم و به اين صورت من هزار تومان ضرر مي‌كردم و دوباره بايد يك سوژه جديد مي‌يافتم.

فكر مي‌كردي دستگير شوي؟

حقيقتش را بخواهيد اين دفعه ديگر فكر همه جايش را كرده بودم به جز اينكه پليس بخواهد تا اين حد دنباله ماجرا را بگيرد و به همين دليل سر قرار با مرد صاحب موبايل فروشي رفتم كه در نتيجه دستگير شدم. تمام ريزه كاري‌ها را فكرش را كرده بودم. حساب جعلي بود. خط از اين‌هايي بودكه از دكه مي‌خرند. به هيچ عنوان فكر دستگيري به ذهنم نمي رسيد. يك بچه دارم و زني كه با او بيش از ده سال بوده ام. دختر عمويم است و مي‌خواهد طلاق بگيرد چرا كه به او قول داده بودم سمت اين كارها نروم. تقريبا هيچ چيزي برايم نمانده است، تنها اينكه بتوانم بچه ام را بزرگ كنم آن هم بعد از اينكه از اينجا آزاد شوم و هر روز در حال دعا كردن هستم تا شاكي‌هايم بيشتر از اين 30 نفر نشوند.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.