پایگاه خبری تحلیلی قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: بی شک سال ها پیش که نخستین دوربین های فیلم برداری و پخش فیلم راهی ایران گردید هیچ کس با خود فکر نمی کرد در اندک مدتی این هنر می تواند وسیله ای برای ارضاء تمایلات افرادی سودجو واقع گردد.

از کارگردانی مظفرالدین شاه تا تأسیس نخستین آموزشگاه آرتیستیِ ایران

شاید ورود نخستین دوربین به ایران صرفاً از روی بوالهوسی پادشاهی هوس باز بود، ولی بعد از آن دیگر کار سینما و سینماگری از دست دربار دررفت و گام نهاد بسویی دیگر که گاهی مواقع نیز مورد سوء استفاده قرار می گرفت. تاریخ سینمای ایران بسیار پرپیچ خم می باشد و شاید اشاره به گوشه های کمتر شنیده ی آن نیز خالی از لطف نباشد، از این رو محمد تهامی نژاد در کتاب خود درباره ی این سیر تحولی این گونه می نویسد:

سال 1900 که نمایشگاه جهانی پاریس به دلایل سیاسی- اجتماعی برپا شد. پنج سال از اولین تماشای تصویر متحرک بر پرده می گذشت. برادران لومی یر، اهل لیون، تجربه دانشمندان، ابزارمندان، عکاس ها و شرط بندها را در اختراع خود، سینماتوگراف- حرکت نگار- متبلور ساختند.

آگوست ماری لویی نیکولاس لومی یر، برادر بزرگ تر، و لویی ژان لومی یر در کارخانه عکاسی پدر خود دوربینی سبک وزن تر از اختراع ادیسون و دیکسونِ آمریکایی ساختند. اولین جلسه نمایش سینماتوگراف در روز 22 مارس 1895 در مجمع تشویق محصولات ملی برگزار شد و فیلم خروج کارگران از کارخانه به نمایش درآمد. اولین نمایش عمومیِ فیلم، برای تماشاگرانی که هر کدام یک فرانک پرداخته بودند در 28 دسامبر 1895 در سالن هندی زیرزمین گراندکافه در پاریس برپا شد و فیلم بر پرده افتاد. این دستاورد، قدرت و اعتبار کینه توگراف ادیسون و کینه توسکوپ را در محاق قرار داد.

در سالن های کینه توسکوپ، تعدادی دستگاه قرار می گرفت که هر یک از تماشاگران، از طریق روزنه ای، تصاویر متحرک- به میزان پنجاه فوت، حدود نیم دقیقه با سرعت 48 قاب در ثانیه- را تماشا می کردند ولی اختراع لومی یرها، پرده، حضور تماشاگران در کنار یکدیگر و انتقال احساس را به وجود آورد. آن ها با نمایش حوادث واقعی مثل غذادادن به بچه، باغبان آب پاشی شده و خروج قطار از ایستگها، بانی سینمای مستند بودند.

روبرویی مظفرالدین شاه با آلت سینه ماتوگراف!
حدود سه سال بعد که هیئت ایرانی در راه سفر به فرانسه بود، برادران لومی یر تقریباً تولید فیلم را متوقف ساخته و شارل پاته و لئون گومون در سال 1896 کارخانه های خود را تأسیس کرده بودند.
مظفرالدین شاه و همراهان در روز پنج شنبه دوازدهم ذیحجه سال 1317 ﻫ .ق از تهران به راه افتاد و اولین پاسخ به این سفر را حاج زین العابدین مراغه ای در سیاحت نامه ابراهیم بیک، داد:
«سفر فرنگ با استقراض ایران ویران کن از دولت روس، فراهم آمد.»

به واقع در برابر استقراض، گمرکات ایران و عواید شیلات و پست و تلگراف وثیقه داده شده، به دولت های روس و انگلیس مجوز دخالت و نظارت در امور مملکت دادند.
در مدت یک ماه که شاه در منطقه آب معدنی کنترکسویل، استراحت می کرد، با تصویر متحرک آشنا شد، از فرانسه بیرون رفت و بعد از دیدار رسمی از روسیه و دو روز اقامت در کولونی روز 28 ماه ژوئیه سال 1900 وارد پاریس شد و مورد استقبال رئیس جمهور، مسیوامیل لوبه، اعضای دولت و مردم پاریس قرار گرفت. روز دوم اقامت، به دیدار نمایشگاه جهانی رفت، در آن جا با مصادیق عینی نوشته های میرزا ملکم خان رو به رو شد و در نمایشگاه و یا با حضور در استودیوی فیلمبرداری گومون به سینما علاقه نشان داد و آن را چیز بسیار بدیع خوبی دانست و علی رغم تمام ادعاها، روز سی ام ژوئیه، 1900؛ هشتم مرداد 1288 شمسی:

«در عمارت سوورن، به امتحان قدری موزیک و امتحان آلت سینه ماتوگراف که می خواستند ابتیاع فرمایند، مصروف داشتند.»
بنابراین از روز هشتم مرداد، دوربین خریداری شده، در اختیار شاه و عکاسش قرار داشت. جدا از روزنامه های فرنگستان، مظفرالدین شاه نیز در سفرنامه مبارکه شاهنشاهی به توصیف هیجان اروپاییان برای فیلمبرداری از هیئت ایرانی، پرداخته است. روز سه شنبه سوم ربیع الثانی:

«امروز صبح چندین نفر عکاس آمده، به قدر بیست قسم عکس از ما انداختند. منجمله آن عکاس ریش سفید اسباب عکس سینه ماتوگراف را آورده بود و در بین راه رفتن ما با همراهان به اقسام مختلف انداخت. بعد جناب اشرف صدر اعظم و وزیر دربار و سایر نوکرها که بودند در حال بیرون آمدن از دالان، عکس انداختند».

نخستین فیلمی که ایرانیان از سفر برگشته دیدند
در همان روزها پادشاه نیز ترور شد و به دلیل عزادار بودن خانواده سلطنتی انگلیس، سفر ایرانیان به لندن لغو شد. ماندن در پاریس، سبب آشنایی بیشتر با سینما گردید. در آن هنگام اگرچه مه لی یس، فیلم های داستانی تولید کرده و اقتصاد سینما را در اختیار داشت، ولی برای شاه قاجار، فیلم های گزارشی، به نمایش درمی آمد. فیلم داستانی، دون شأن همایونی بود؟

«پرده بزرگی در وسط تالار بلند کردند و تمام چراغ های الکتریک را خاموش و تاریک نموده و عکس سینه ماتوگراف را به آن پرده بزرگ انداختند. خیلی تماشا دادند منجمله مسافرین آفریقا و عربستان را که در صحرای آفریقا راه می پیمایند نمودند که خیلی دیدنی بود... به عکاس باشی دستور دادیم همه قسم آن ها را خریده به طهران بیاورند که انشاءالله همان جا درست کرده به نوکرهای خودمان، نشان بدهیم.»

شاه قاجار، روز سوم اوت در قلعه ونسن، از کارخانه های اسلحه سازی، بازدید کرد. فیلم بردارهای فرانسوی، وی را ترک نمی کردند. در مراجعت به پاریس، اتفاق بسیار مهمی رخ داد؛ ایرانیان، تصویر ورود خود به پاریس را تماشا کردند:
«اعلیحضرت شهریاری بقیه روز را در آپارتمان خودشان به تماشای سینوماتوگراف که بعضی از مجالس ورود اعلی حضرت به پاریس در آن ترتیب داده بودند، مشغول گردید.»

این «بعضی مجلس ها»، همان فیلم هایی است که در سال 1361 به همراه فیلم های «تهران»، در کاخ گلستان، کشف شد. فیلم های مکشوفه، پنجاه حلقه سی ثانیه تا یک دقیقه ای بودند. امروزه روی غالب فیلم ها حالت تاول زدگی به وجود آمده است. به گفته اکبر عالمی، رئیس وقت لابراتوار فیلم سیمای جمهوری اسلامی ایران.

تحقیق نشان می دهد که سندهای موجود در ایران، بخش کوچکی از خاطره سفر به پاریس را در بر دارند، از جمله:
«دکتر واین، جراح معروف، به حضور اعلیحضرت شرفیاب شده، با آلت سینوماتوگراف تیراندازی تفنگ های مختلفه و بعضی مجالس تشریف فرمایی اعلیحضرت را به قلعه ونسن از نظر مبارک گذرانید.»

نخستین فیلمی که شاه ایفای نقش کرد
دوربین از شرکت گومون خریداری شد ولی جز همان آزمایش دوربین در روز هشتم مرداد، خبری از فیلمبرداری، ثبت و ضبط نشده، یا در دست نیست. شاه بعد از استراحت در پاریس، با قطار، راهی شهر ساحلی استاند بلژیک شد و سر راه در شهر مِنن، مسیوپریم، رئیس گمرکات آذربایجان به حضور رسید.
قدیمی ترین سند از کتاب بدایع وقایع... درباره عملیات چهارمین روز ورود به استاند:
در آن روز، شاه تصمیم گرفت با یک خانم راننده اتوموبیل بخاری استانلی فیلمی به یادگار برداشته شود:

«از آن جایی که مشق و امتحان اتوموبیل رانی آن دو، موجب خرسندی و مسرت خاطر مبارک اعلیحضرت شاهنشاه شده بود و برای آن که یادگار آن روز و آن مجلس ثابت بماند، به اشاره بندگان اقدس همایون، مادام کرون در دست چپ اعلیحضرت قرار گرفته، یک سلسله عکس متحرک با آلت سینه ماتوگراف، برداشته شد.»

و این رخداد، مصادف با چهارشنبه 15 اوت است. نام فیلمبردار ذکر نشده، اما سند مشخص تری در سفرنامه مبارکه شاهنشاهی هست که آن را آغاز سینمای ایران دانسته اند. این روز، شنبه 21 ربیع الثانی 1318 ﻫ .ق معادل 18 اوت است که از طرف حکومت بلژیک- که جای پایی از طریق اتباع خود در گمرک ایران پیدا می کرد- جشن اعلام شد که آن را در متون قاجاری، عید گل، ترجمه کرده اند:
«روز بعد را عید گلی به اهالی شهر استاند که برای این گونه اعیاد و تفریحات، امتیاز و مناسبت مخصوص دارد، از طرف کارگزاران حکومت، اعلان شده بود.»

کوریلن که خبر فیلمبرداری از خانم ماشین سوار- راننده- را داده، درباره فیلمبرداریِ دربار از این روز، ساکت است ولی سفرنامه مبارکه می نویسد:
«خانم ها سوار کالسکه شده با دسته های گل از جلوی ما عبور می کردند و عکاس باشی هم مشغول عکس سینه ماتوگراف اندازی بود.»

کارگردانی مظفرالدین شاه!
مظفرالدین شاه، بعد از یک سفر 223 روزه، به ایران بازگشت و در تهران نیز دوربین دوباره به کار افتاد. فیلم های تهران فاقد حرکت دوربین و در عوض غالباً دارای حرکتی عمیقاً درونی هستند.
دوربین فیلمبرداری مانند دوربین عکاسی، بی حرکت کاشته شده، تصحیح قاب بندی، صورت نمی گیرد. نمایش دهندگان که بعضی شان صورتک حیوانات بر چهره دارند، یکدیگر را به میانه قاب تصویر، هل می دهند تأکید نه روی کوتوله است نه آدم صورتک دار. شاه می آید و می رود. صحنه های مستند متعددی در فیلم های تهران وجود دارد: عبور زنان، عبور قزاق ها و شاه، سوار بر اسب، ورزش در خارج از شهر و داخل کاخ گلستان. تاخت خرسواران در خیابانی مشجّر، فلک کردن کوتوله و غلام سیاه، مشاجره با عرب و سواری گرفتن کوتوله از عرب.

درباره ی کارگردانی مظفرالدین شاه، در سندی آمده است که وی خطاب به مأمور حمل سینه ماتوگراف می گوید:
«عکاس، فردا صبح زود سینه ماتوگراف را با دو سه رولو، زود بیار که عکس شیرها را بگیریم.»

در سند دیگر به میرزا ابراهیم خان، دستور داده می شود تا از مراسم عزاداری، فیلم بردارد:
«صبح زود اسباب سینه ماتوگراف را برداشته و در سبزه میدان از دستجات قمه زن، عکس بینداز.»
شاه در سفر دوم به فرنگ، گرچه درباره تماشای فیلم نوشته اما نه دوربین فیلمبرداری را همراه برده بود و نه دیگر به علت بیماری و ماجراهایی که به خاطر حضور بلژیکیان در ایران رخ داد، دل و دماغش را داشت. دوربین فیلمبرداری، در جریان انقلاب مشروطه، بدون استفاده ماند و به واقع سینمای ایران به وجود نیامد.

کالسکه صد نفره و مرغ بیست تخمه!
میرزا ابراهیم خان صحاف باشی طهرانی، فرزند میرزا تقی خان، مقدمات دومین سفرش را به اروپا و آمریکا و هند و ژاپن- به اتفاق همسرش نصرت زمان- تدارک دید و در ضیافت نمایشگاه جهانی پاریس به حضور شاه رسید. به گفته فرزندش جهانگیر قهرمان شاهی:

«در تهران، قسمتی از حیاط پشت مغازه اش را که از سه راه مهنّا تا باغ ارباب جمشید امتداد داشت، به نمایش فیلم، اختصاص داد. مشتری هایش اغلب، اعیان و اشراف بودند، حتی اتابک و علاءالدوله هم به همین خانه می آمدند و پشت به پروژکتور نسبتاً بزرگی که به اصطلاح با سیستم لایم لایت، کار می کرد، می نشستند و در دنیای سینمای حقه بازی آن زمان که مردی بیش از صد نفر را وارد یک کالسکه می کرد و یا از مرغی بیش از بیست تخم مرغ می گرفت، فرو می رفتند.»

این نوع فیلم، محصول چه کسی، جز ژرژ مه لی یس می توانست باشد که از شعبده بازی به سینما روی آورده بود؟ جالب است که فیلم های خریداری شده توسط مظفرالدین شاه، فیلم های گزارشی و فیلم های صحاف باشی، تخیلی بودند. محمدعلی جمال زاده نیز در خاطراتش برای حمید نفیسی نوشته است:
«اولین بار در ابتدای خیابان برق که کارخانه گاز حاج حسین آقا امین الضرب در آن جا بنا شده بود، فیلم دیدم... خیابانی را نشان می داد که مردی با چرخ و ماشین بسیار سنگین و بزرگ، داشت خیابان را درست می کرد. ناگهان یک نفر عابر افتاد زیر چرخ یا غلطک ماشین. وقتی چرخ رد شد، آن آدم به صورت آدم مقوایی بدین صورت (نقاشی خطی از آدم مقوایی پهن شده به زمین) درآمده بود. ناگهان یک نفر آدم دیگر با تیشه و تبر به دست رسید و این آدم مقوایی را بلند کرد و با کمک تیشه و تبر، دوباره او را به صورت آدم متحرک درآورد.»

این نوع فیلم سرگرم کننده نیز، بازار سینما را داغ نکرد. هنگامی که به دلایل مختلف تصمیم به مهاجرت گرفت، اعلانی را به در و دیوار چسباند که از عدم اقبال همشهریان به فیلم و سینما، خبر می دهد:
«با کمال تأسف ترک دیار و برادران را نموده و می خواهم [از این] شهر بروم. از یمن اقبال بی زوال همشهری ها ناچار به فروش کارخانه ورشوکاری و اساس [اثاث] تماشاخانه و متعلقات آن ها شدم. معهذا اگر دومی پیدا شود و این کارخانه را دایر بدارد، امید است بذری را که در این سه سال افشانده ام حاصلش وی را نصیب شود و مردم هم کم کم ملتفت شوند... یک دستگاه ماشین سینه موتوگراف و پرده های متعدد آن... چراغ ها و صندلی ها و پرده ها و نیمکت ها.»
سینما در عصر مشروطه: از روسی خان تا آقایوف
مشروطه در 14 مرداد 1285 ﻫ ش، صادر شد (جمادی الثانی 1324 ﻫ ق) و در روز 14 ذیقعده، قانون اساسی به امضا رسید. بعد از مرگ مظفرالدین شاه، مجلس صنفی و طبقاتی اول در 17 شعبان 1324 ﻫ ق تشکیل شد (صاحبان رأی به 6 گروه تقسیم شده بودند). اقدامات آزادی خواهانه مجلس، شاه جدید را در برابرش قرار داد. استبداد صغیر حدود یک سال و اندی و تا رمضان 1327 به درازا انجامید و با شکست حامیان استبداد، دوباره صحبت از سینما، شنیده می شد.

در آن زمان، تهران آخرین روزهای شکل محوری خود را می گذراند. خیابان های جدید و امکاناتی مثل برق و خیابان بندی، شهر را به آرامی گسترش می داد. محل های نمایش فیلم همچنان در منطقه اعیان نشین به ویژه حوالیِ ارک همایونی، ناصریه، علاءالدوله (فردوسی فعلی) و لاله زار بود و تنها در دوره قاجار و در بدو ورود فیلم به ایران است که نام مؤسسه به نام صاحب سینما، مترادف و توأم شنیده می شود که خود دلیل تاریخی ویژه ای دارد. تجار، مبشر تغییرات اساسی در جامعه اساسی در جامعه ایرانی بودند؛ تعدادشان اندک و در جامعه شهری، معروف و سرشناس بودند. بسیاری تغییرات اجتماعی به مدد آنان صورت گرفته و برخی هیجان های عمومی به دلیل بی حرمتی به ساحت تجار، انگیخته شد.

عکاسخانه روسی خان در خیابان علاءالدوله و سینمایش به نام «تماشاخانه بومر و روسی خان» و یا تماشاخانه الکتروبیوگراف، در عمارت فاروس، خیابان لاله زار بود (داستان هایی رایج درباره روسی خان، نشان می دهد که او در دوره استبداد صغیر هم، فیلم نمایش می داده و سینمایش بلافاصله پس از فرار محمدعلیشاه غارت شده، ولی آگهی های او در روزنامه انقلابیِ ایران نو، ادعای غارت را افسانه جلوه می دهد). سینمای امیرخان (محاذی درب اندرون شاهی 1327 ﻫ ق). تماشاخانه سینماتوگراف متعلق به آنتونا خان سوریوگین عکاس زبردست ارمنی بود. وی اعلام کرد که نماینده کمپانی پاته فرر است (در آپارتمان اردشیرخان پاتماگریان در خیابان علاءالدوله 1327 ﻫ ق فیلم نمایش می داد). به گفته جهانگیر قهرمانشاهی، اردشیرخان پروژکتور (دستگاه ماشین سینه موتوگراف) صحافباشی را خریده بود. آقایوف در قهوه خانه زرگرآباد اواسط چراغ گاز، فیلم نمایش می داد. سینما خورشید (خیابان علاءالدوله روبه روی بانک روسی) در کلوپ اسپرتیف بود. سینمایی مقابل عکاسخانه عبدالله قاجار در ناصریه قرار داشت و سینما عالی، آپارتمان باقراوف در لاله زار.

در اواخر سلطنت احمدشاه، ظاهراً در ناصریه، درب اندرون و چراغ گاز، سینمایی وجود نداشت و محل های نمایش فیلم در لاله زار و علاء الدوله، متمرکز شدند. اطلاعات ما درباره این اماکن در پیش از جنگ جهانی اول، بیشتر از طریق آگهی هایی است که به روزنامه های صوراسرافیل، صبح صادق و ایران نو داده و یا خاطره هایی که جسته گریخته از صاحبانش و یا جلسه های نمایش فیلم، نقل شده است.

سینما در اختیار علم!
اولین مقاله مهم سینمایی در دوران آغاز تجددخواهی، با نام «سینما به عنوان ابزار تمدن جدید»، به سال 1909 در روزنامه ایران نو، چاپ شده که به چند پروژه اجتماعیِ دنیای غرب برای تأسیس مدرنیته، از جمله حکومت- ملت، اشاره کرده است.

بعد از چاپ مقاله، مطالعه عینی روزنامه، نشان می دهد که آگهی های سینمای روسی خان و تماشاخانه سینماتوگراف، قطع شده است.
«از قراری که روزنامه های فرنگستان گزارش می دهند، قرار بر این شده است که امراض مختلفه را در پرده سینما بنمایانند... از این قرار ما درمی یابیم که سینما توگراف اختراغی است که نه فقط برای خوش گذراندن اوقات فراغت به کار می رود، بلکه به کار تعلیمات علمی به کار می رود. برای همین است که ما تعجب داریم، چرا مدرسه های شهری با صاحبان سینماتوگراف وارد مذاکرات نمی شوند که فیلم های مخصوص علمی، وارد کنند. روسی خان چندین بار، اظهار این مطلب را به ما نموده است و مقاصد حسنه خودش را در این باره اعلام داشته و هم گفته است که خود اولین کسی است که برای این مقصود اقدامات لازم نموده اما مدرسه ها هیچ اعتنایی نکرده اند.»

ماجرای فیلم طفلی که دستش در دماغش بود!
پیشنهاد نویسنده روزنامه ایران نو در یاری گرفتن از سینما به عنوان وسیله کمک آموزشی، مورد توجه قرار گرفته بود. نمونه اش داستانی است که سید محمدعلی جمالزاده از حضور در جلسه نمایش فیلم مدرسه اقدسیه، نقل کرده:
«آقای رئیس العلما مدیر مدرسه با پدرم دوست بود و برای اولین بار یک فیلم برای شاگردان جوان نشان می داد و پدرم جمعی از روشنفکران را دعوت کرده بود. خیلی خیلی مختصر و کوتاه بود و طفلی را نشان می داد که درست به آداب غذاخوردن عمل نمی کرد و دستش را در دماغش می کرد و خوراک را درست نمی جوید و آقای سعیدالعلماء رئیس مدرسه ایستاده بود و در تاریکی نطق می کرد و به بچه ها گفت؛ ببینید چقدر زشت است که طفل انگشت در دماغ خود کند و فیلم پایان یافت. همین و همین.»

امیرخان نیز در سینمای خود تخفیف ویژه برای محصلین قائل شد. در اواخر دوره قاجار یعنی پس از استبداد صغیر تا جنگ جهانی اول (1332 ﻫ ق تا 1337 یعنی 1297 خورشیدی)، سه مفهوم سینما- تفریح، سینما- آموزش و سینما- خبر، علنی ترین مطالبه و خواست قشر متوسط شهری از تماشای فیلم بود.

دوره پهلوی
سینماهای تهران طبق اعلامیه «حکم می کنم»، در کودتای سوم اسفند 1299 شمسی، تعطیل شد و ماه بعد، طبق دستور سیدضیاءالدین طباطبایی و حکومت نظامی تهران:
«مقرر شد، سینماتوگراف و تئاترها آزاد باشند، مشروط به این که از ساعت 6 شروع شده و ساعت نه و نیم شب خاتمه یابند (در برج حمل 1339)».
جلب مشتری، با شیوه ی رقص مادام پری!

گستردن سینما در دوره پهلوی، نمایشگر کوشش مهاجران، تجار و نخبگان سیاسی و هنری است که متأسفانه در اندیشه و غرض واقعیِ دو دسته اخیر، پژوهش نشده است.
در حالی که سینما رفتن برای بسیاری از خانواده های تهرانی امر حرام تلقی می شد، در بهمن 1307 مادام پری آقابابیان (آقابابایف) در سینمای خود واقع در کوچه نوشین مخبرالدوله، می رقصید تا تماشاگران را برای تماشای فیلم «باراباس»، ترغیب کند. خان بابامعتضدی و اردشیر پاتماگریان در سینمای صنعتی متعلق به کلنل علی نقی وزیری، سینمای مخصوص خانم ها را تأسیس کردند. گراندسینما لژ مخصوص خانم ها داشت و خواهرِ اسحق زنجانی نیز در سینمای زنانه، میان نویس ها را ترجمه می کرد. اسامی سالن ها نیز، غالباً دارای معنای دوره خود هستند:

ایران، ملی (باغ ملی 1309)، شاهنشاهی (شیراز 1310؛ بعداً به جهان نما، مایاک، دیده بان و تاج تغییر نام داد)، باربد (1318 نماینده شرکت دیده بان در کرمانشاه)، داریوش، رویال، پالاس، تمدن (در چهارراه مولوی) صنعتی (لاله زار)، برق سپه، همای، درخشان، سالن مجمع جوانان، جهان، گراندسینما، پاته، شفق، تابان، پری، البرز، میهن (میدان حسن آباد)، تهران، فردوسی، مدائن، سینما زرتشتیان و مایاک (کلمه ای روسی به معنای فانوس دریایی یا همان دیده بان است).

نخستین اموزشگاه بازیگری ایران

نخستین آموزشگاه بازیگریاوانس اوگانیانس (اوهانیان) در اواخر سال 1307 یا 1308 با یاری تعدادی از روشنفکران سیاسی مثل سعید نفیسی، عباس مسعودی (صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات)، ژزف میرزایانس و علی وکیلی (نمایندگان دوره های بعد مجلس)، یک مدرسه سینمایی تأسیس کرد. اطلاع دقیقی از آغاز مذاکره وجود ندارد. به همین خاطر شایعاتی هست از جمله این که شخص رضاشاه با تأسیس اش موافق بوده، از سوی دیگر وزارت معارف با وجودی که اجازه تأسیس داده بود به مدیر مدرسه اخطار کرد که «نام مدرسه را مبدل به ورزشگاه نماید».

اوگانیانس دو دوره پرورشگاه آرتیستی سینما را با دروس عکاسی، فیلمبرداری، آکتوری، نمایشنامه نویسی و موسیقی و تاریخ لباس و رقص وباله در خیابان سعدی و بعداً اسلامبول به راه انداخت. امتحان اولین دوره مدرسه در 12 آبان 1309 برگزار شد و سرانجام اوهانیان، نخستین فیلم خود در ایران را که به نام آبی و رابی معروف شده، ساخت. از این فیلم جز خاطره هایی نوشتاری، موجود نیست و در هیچ نوشته ای متعلق به آن سال ها، اسم آبی و رابی، ملاحظه نمی شود. فیلم در سینما مایاک نمایش داده شد که صاحبش ساکوارلیدزه تهیه کننده مشارکتی آن بود: روز شنبه 13 دی ماه 1309،

«این اولین دفعه است که فیلمی در ایران از طرف خود ایرانی ها و آرتیست های ایرانی، برداشته شده است... فیلمی که دیروز نشان داده شد یک قسمت مربوط به منظره شهر تهران در چند سال قبل و منظره شهر تهران کنونی و ساختمان ها و خیابان های جدیدالتأسیس آن بود. یک قسمت هم بازی مضحک (کمیکی) بود که توسط آرتیست های تربیت شده مدرسه آرتیستی برداشته شده بود.»
منابع:
1- مراغه ای، زین العابدین. سیاحت نامه ابراهیم بیک، تهران: صدف، 1344.
2- کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران، تهران: امیرکبیر، 1346.
3- مکی، حسین. انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله پهلوی، تهران: چاپخانه مجلس، 1325.
4- کوریلن. مظفرالدین شاه در اروپا، ترجمه نیرالمک وزیر معارف مظفری، به کوشش وحیدنیا، تهران، بی جا، 1350.
* تهامی نژاد، محمد. سینمای ایران، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1380.

 

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.