زن مهربان روستا، من میشناسمت. آنگاه که چادرت را محکم به کمر میبندی و مؤمنانه به دشت رنج و زحمت، پا میگذاری. میروی و قامتت را میشکنی و نمازهایت را در آب میخوانی و حرفها میزنی با دانههایی که قرار است زمین خالی را سبزهزار کنند.
بانوی شالیزارهای شمال، از رنجها و مهربانیهایت باخبرم. از دستانت که در جوانی پیر شدهاند و از رؤیاهایت که سالهاست چشم به آمدن تابستان دوختهاند.
من، تو را میشناسم و از زمزمههای شیرینت با لاکپشتها و مورچهها باخبرم. از ایمانی که هر روز با خود به دشتها سرازیر میکنی.
من لبخند هر بارهات را به آواز قورباغهها و جیرجیرکها دیدهام. دیدهام که چگونه در گوش زمین، لالایی میخوانی و میکاری. من هر بار نوازشهایت را روی سر ساقههای ترد شالی دیدهام و میدانم که بانوی آرام شالیزارهای سبز شمالی.
وقتی پابرهنه از مرزهای شالیزار میگذری تا کمی آب بنوشی و بنشینی، پینههای سرخ و متورم دستانت را دیدهام. من این دستان خسته و گلآلود را خوب میشناسم که چگونه زمینی سیاه و متروک را نقاشی میکنند.
دیدهام که چگونه تا میشوی و با چشمانی تبدار، گل را میشکافی و ساقههای بلند باورت را در زمینی برهنه نشا میکنی و با دم و بازدم شالیزار، بوی ساقههای برنج میگیری و با آواز پرندههای آسمان درهم میآمیزی.
بانوی شالیکار! من سالهاست که میدانم بسما...های توست که خوشههای سبز را، طلایی میکند و این همه عطر به مزرعه میپاشد.
پس ببخش اگر گاهی نمیشود خوبیهایت را به اندازه خودت، خوب نوشت.
روماتیسم و سرطان در کمین زنان شالیکار
با آمدن بهار، فصلی دیگر از زندگی زنان شمالی ورق میخورد. همان زنانی که کارشان در باغهای مرکبات به پایان رسیده و حالا در شالیزارها آستین خود را بالا میزنند.
پس از آمادهسازی شالیزارها و مهیا شدن بذرها، نوبت به زنان شمالی میرسد که وارد آب و گل شوند و نشاهای سبز را در زمین بکارند. کاری سخت و طاقتفرسا که این زنان فداکار، رنج هزار باره آن را به دل و جان میخرند.
اما این پایان کار نیست! زنان شالیزار پس از دو تا شدن طولانی مدت در میان گل و لای و کار سخت در مزرعه، باید با بیماریهایشان در خانه سر کنند. بیماریهای چون آلودگیهای قارچی، دردهای مفصلی و روماتیسم.
البته این تنها بیماریهای زنان شالیزار نیست، بلکه سرطان را نیز به این فهرست باید اضافه کرد. تماس مستقیم با آبهای آلوده در شالیزارها که با کودهای شیمیایی آغشته شدهاند، سلامت زنان شمالی را سخت تهدید میکند.
از دیگر مشکلات زنان شالیکار، پیری زودرس است. زنانی که در مزرعه کار میکنند اغلب از اقشار ضعیف جامعه هستند که توان درمان بیماریهای خود را ندارند و در نتیجه با پیری زودرس مواجه میشوند.
نشای 75درصد از شالیزارهای شمال توسط زنان
کارشناس مسؤول برنج جهاد کشاورزی مازندران به خبرنگار ما میگوید: از 208هزار بهرهبردار شالیزار در مازندران، 12هزار نفر زن هستند که این تعداد تنها مالکیت 6درصدی زنان را نشان میدهد و بقیه به عنوان کارگر در شالیزارها به تولید مشغولند.
ابراهیم قرباننژاد با بیان اینکه در سالهای گذشته 60درصد کار شالیزارها برعهده زنان بوده است، میافزاید: هماکنون زنان شمالی بیش از 75درصد نیروی کار شالیزارها را تشکیل میدهند که دستمزد پایینتر، دقت و سرعت عمل بیشتر از دلایل رغبت مالکان به نیروی کار زنان میباشد.
قرباننژاد با بیان اینکه کار زنان در روستاها باید عوض شود، میگوید: برای کاهش هزینههای تولید باید به کشت مکانیزه روی بیاوریم و از نیروی زنان در تولید محصولات دیگر که آسیب کمتری به آنها وارد میکنند، استفاده کنیم.
وی کاهش هزینههای تولید و بهره بیشتر کشاورز از تلاش خود را دلیل رفتن به سوی مکانیزاسیون عنوان کرد.
ضرورت تغییر نوع اشتغال زنان شالیکار
کشاورزی کار سخت و پرمشقت است، اما شالیکاری بسیار سختتر است؛ زیرا آسیبهای جسمیاش به مراتب بیشتر است.
با استفاده از کشت مکانیزه باید زنان شاغل در شالیزارها را به سمت شغلهای پایدار، آسانتر و با آسیب کمتر جسمی سوق داد.
زنان روستایی میتوانند به پرورش قارچ، گل، حیوانات بومی، تولید گیاهان دارویی و صنایع دستی و... رو آورند تا با کمک به اقتصاد خانواده، هم آسیب جسمی کمتری ببینند و هم دچار پیری زودرس نشوند.
نظر شما