عضویت ایران در یگان حافظ صلح با پیش ذهنیتی که از گردان حافظ صلح سازمان ملل داشتم برایم کمی ناآشنا می نمود، برای همین دوست داشتم با فرمانده این یگان گفت و گویی داشته باشم. <BR>

می‌خواهیم الگوی «کلاه آبی» های دنیا باشیم

 سرهنگ دوم «کاظمی‌فر»مسؤول بخش حفظ صلح نزاجا و مسؤولیت گردان حافظ صلح ارتش جمهوری اسلامی ایران را در دفترش ملاقات می کنم. متفاوت بودن لباس و کلاه و دستمال گردن آبی آسمانی سرهنگ، توجه را جلب می کند. رو در روی جناب سرهنگ می نشینیم، ما می پرسیم، او پاسخ می‌گوید: سرهنگ کاظمی‌فر در سال 68 به استخدام ارتش درآمده است. در سال73 برای تکمیل کادر مورد نیاز گردان حافظ صلح، جذب آن گردان در لشکر 16 زرهی قزوین می‌شود. پس از گذراندن دوره عمومی و تخصصی زبان انگلیسی به دوره ناظران نظامی فرستاده می‌شود. در کلاس درس استادانی از بخشD.P.K.O (بخش نظامی) سازمان ملل با چند تن از همکارانش دوره را پشت سر می‌گذارد و روانه مأموریتهای حفظ صلح سازمان ملل می‌شود. آخرین سمت سرهنگ نیز فرماندهی گردان حافظ صلح در ستاد نزاجاست. گزیده این گفت و گو هم اینک پیش روی شماست.

از سرهنگ می خواهم در باره پیشینه تشکیل یگان حافظ صلح بگوید.
- او می گوید: پیشینه گردانهای حافظ صلح به حدود 45سال پیش برمی‌گردد. یعنی از 45سال پیش بخش نظامی سازمان ملل از کشورهای گوناگون، گردان حافظ صلح پذیرش کرد و ایران از سال72 به این گردان پیوست.
می پرسم: با توجه به سابقه نه چندان خوب این گردان در افکار عمومی ایرانیان پیوستن ایران به گردان حافظ صلح چرا پیشنهاد شد وایران با چه انگیزه‌ای عضو شد؟
- می گوید: بخش حفظ صلح سازمان ملل، از نماینده دائم ایران درخواست می کند و ایشان هم پیشنهاد سازمان ملل را از سوی وزارت خارجه به نیروهای نظامی خودمان در سلسله مراتبی اعلام می کند و پس از جلسات زیاد به این نتیجه می رسند که یک گردان زبده و نمونه از بین یگانهای آجا به عنوان گردان حافظ صلح انتخاب و به سازمان ملل معرفی شود.
می پرسم آیا ایران سیاست و اهداف این گردان را پذیرفته است؟
- می گوید: اهداف جمهوری اسلامی ایران صلح دوستانه و انسان دوستانه هست. ما برای اثبات این منطق که نظام ما صلح دوست است نیروهایمان را در اختیار سازمان ملل قرار می‌دهیم که در هر منطقه از دنیا که به وجود ایشان نیاز باشد، حضور فیزیکی پیدا کنند.
می گویم: آموزش‌ها از سازمان ملل به شما دیکته می‌شود؟
- می گوید: گردان حافظ صلح مأموریتش با یگانهای نظامی دیگر متفاوت است. یگانهای نظامی فعالیتهای رزمی دارند و برای جنگ آماده می‌شوند. ماهیت آموزشهایشان به گونه ای است که سرباز را متقاعد و مجبور می‌کنند که خودش را برای جنگ آماده کند. در صورتی که گردان حافظ صلح، عکس این رفتار می‌کند و نیروها و سربازهایش را برای برقراری صلح و جلوگیری از هرگونه تنش نظامی، آماده می‌کند. برنامه آموزش سالانه گردان حافظ صلح را من تنظیم می‌کنم و به تصویب هیأت رئیسه گردان نزاجا می رسانم که این برنامه آموزشی، برگرفته از آموزشهای استاندارد سازمان ملل است.
از سرهنگ در باره چگونگی گزینش نیروها می‌پرسم.
- در پاسخ می‌گوید: همه رده‌های کارکنان این گردان، از افسر، درجه دار، سرباز یا افسر وظیفه، همه گزینشی هستند. افسران را از دانشکده افسری گزینش می‌کنیم. درجه‌دارها رااز مراکز آموزش درجه داری و پرسنل وظیفه‌مان را هم از مراکز فرهنگی آموزش وظیفه گزینش می‌کنیم.
می پرسم: همه اعضای گردان به خارج از کشورهم فرستاده شده اند؟
- می گوید: شماری از کارکنانمان را برای آموزش در مراکز فرهنگی که به وسیله سازمان ملل تأسیس شده، به هندوستان، ترکیه، سوئیس، آلمان، اتریش، ایتالیا فرستاده ایم.
جناب سرهنگ گزارشهای افراد گسیل شده را به ما نشان می دهد. نگاهی می اندازم و می گویم: جالب و هیجان انگیز است. اما چرا اطلاعات را در سایت خودتان نمی‌گذارید؟
- می گوید: درست است که هم اکنون بصورت رسمی جنگ فیزیکی نداریم اما در شرایط جنگ سایبری هستیم. شما یک فرد رسانه‌ای هستید و می‌دانید که همواره از کشورهای مختلف به سایت‌های اسرائیل حملات سایبری می شود. وقتی آنان آشکارا میلیاردها دلار برای تخریب اطلاعات ما و حمله به سایت ها و مراکز نظامی و مراکز تاسیسات زیربنایی ما اختصاص می‌دهند، ما هم که نظامی هستیم باید از اسناد و مدارک و مطالب طبقه‌بندی خودمان حفاظت کنیم.
آنچه را که مشکلی ندارد در سایت می‌گذاریم تا همه استفاده کنند. چیزی هایی را هم که شاید با سوءاستفاده روبرو شود یا مورد حمله قرار بگیرد، هرگز در سایت نمی‌گذاریم.
می گویم: مردم - بیش و کم- ما از گردان حافظ صلح سازمان ملل خاطرات تلخی دارند. من خودم شاهد جریانهای پیش و پس از انقلاب و جنگ بوده ام. در جنگ ایران و عراق تمامی کشورهای غربی از جمله آمریکا در کنار عراقیها بودند. هرجا عراق ضعیف می‌شد و می‌خواست تجدیدقوا بکند، زود سازمان ملل با فشار و فضاسازی، ناظران صلح را مستقر می‌کرد و ندای صلح طلبی می‌داد. عراق هم تجدید قوا می کرد و حمله را از سر می گرفت و این عملکرد - بیش و کم- در همه جنگهای امروز دیده می شود. شما با این عملکرد حافظان صلح چگونه کنار می آیید؟
- می گوید: با وجود اینکه می دانیم در دنیا زورگویی‌هایی هست و ممکن است از نیروهای حافظ صلح هم در این جهت استفاده غیرقانونی کنند ولی ما نمی‌توانیم بگوییم چون این طور است، پس شرکت نمی‌کنیم. ماشرکت می‌کنیم تا توان عملیاتی‌مان به روز شود، با آخرین دستاوردها در ارتباط باشیم و هم در جریان رخدادهایی که در سطح بین‌الملل هس، باشیم مهمتر این که به عنوان یک مسلمان و یک ا یرانی و یک نظامی از یک کشور مسلمان نقش آفرینی کنیم.
می گویم: منطق شما برای شرکت نیروها در حافظ صلح درست است اما این پرسش همچنان پابرجسات که مگر نیروهای ایران می توانندعملکردی به جز آنچه را که قدرتها به این نیروها دیکته می کنند، داشته باشند؟ یعنی شما هدف دیگری را برای نیروهای خودمان تعریف کرده اید؟
- می گوید: بله! من خودم به عنوان ناظر نظامی سازمان ملل در کشورهای اتیوپی و اریتره که بودم، 24ساعتی که با افسرانی از 56 کشور بودیم و ماموریتهای زیادی را در شبانه روز انجام دادیم، گاهی هم می نشستیم و با هم صحبت می کردیم. خیلی ها با ما همفکر بودند و از زورگویی‌های آمریکا خوششان نمی‌آمد ولی جرأت نداشتند ابراز کنند. اما ما جرأتش را داشتیم و ابراز می‌کردیم. حتی همکار آمریکایی در منطقه داشتیم که با هم ماموریت می‌رفتیم، تا جایی که مشکل ایجاد نکند کوشش می‌کردیم با وی سخن بگوییم و با رفتارمان الگوی مناسب به آنها بدهیم.
می گویم: می توانید مصداق و نمونه بیاورید؟
- می گوید: آنها چندان به مسائل اخلاقی و اعتقادی پایبند نبودند. یک بار با سه، چهار خودروی پیشرفته سازمان ملل از منطقه ای عبور می کردیم. در هر خودرو دو نفر نشسته بودیم. کنار جاده چند بیمار ایستاده بودند. آنها همه رد شدند اما من ایستادم و آنها را سوار کردم و جلوی بهداری پیاده‌شان کردم.
آنها از این عملکردهای ما تعجب می کردند. روشن بود که خوششان می‌آید چون اگر بدشان می‌آمد رو دربایستی نداشتند و فوری تذکر می‌دادند.
احساس می کردیم آنها هم دوست دارند این کار را بکنند اما شخصیت نظامی‌گری‌شان اجازه نمی‌داد به فقیری یا بیماری و یا کودکی کمک کنند اما ما این کار را می‌کردیم. یا در جاهایی نماز جماعت بود، اهل تسنن هم بودند، می‌توانستیم شرکت نکنیم، اما می‌ایستادیم و با آنها نماز می‌خواندیم رسالت شیعه و اریانی بودن خودمان را نشان می‌دادیم.
وقتی به شکل شیعه نماز می‌خواندم همه نگاه می‌کردند که این از کجا آمده و چرا این طوری نماز می‌خواند. آنها تا آن وقت شیعه ندیده بودند. ما خوششان می‌آمد. حرکات و رفتارمان را انسان دوستانه نشان می‌دادیم. صادقانه بگویم، ما به عنوان ناظر نظامی سازمان ملل، رفع تکلیف نکردیم. اصل چیزی را که سازمان ملل تعریف کرده همان را انجام می دادیم. کار به جایی رسید که از بچه‌های ایرانی تقدیر ویژه می‌شد.
از سرهنگ کاظمی فر می خواهم خاطره یک تقدیر را بگوید؟
- می گوید: روزی که ما می‌خواستیم مأموریت را ترک کنیم، ژنرالی از هندوستان که فرمانده همه نیروها بود و جانشینش ژنرالی از اردن بود، ستاد نظامی را در آمفی تئاتر دعوت کرد. به ما گفتند که برای تودیع به سالن بیایید و با همه خداحافظی کنید. چنین چیزی البته مرسوم نبود. وقتی یک نیرو مأموریتش تمام می‌شد تسویه حساب می‌کرد و با آنهایی که صمیمی شده بود خداحافظی و روبوسی می کرد و می رفت اما برای ما مراسم گرفتند. در این مراسم، ژنرال هندی و اردنی از اخلاق و رفتارمان و همدوستی و همکاری، تعریف و تمجید کردند. اگر نفری ماشینش خراب می‌شد آن یکی سوئیچ به او نمی‌داد و می‌گفت ماشین مال شماست به من چه ربطی دارد. اما ما می‌گفتیم، ماشینت خراب شده توی آن گرما، می‌ایستادیم و کمک می کردیم، چرخ زاپاس می دادیم، می ایستادیم تا چرخش را ببندد. این سبب شده بود ما ایرانی‌ها متمایز از دیگران شویم و با نیروهای دیگر تفاوت داشتیم.
مراسمی هم که برای تودیع گرفتند، برای ما ایرانی‌ها بود. دیده نشده بود برای جهان سومی‌ها چنین مراسمی بگیرند. اگر هم می‌گرفتند برای اروپایی‌هایی بود که به قول خودشان، پارتی‌بازی می‌کردند.
می گویم: با توجه به فضایی که رسانه ها از ایران در جهان به نمایش گذاشته اند این فرصت را دارید که تبلیغات منفی را به اندازه توان و بضاعت خودتان خنثی کنید؟
- می گوید: بله! چون برای دراز مدت در آنجا هستیم، فیلمها یا کلیپ‌هایی را از سازمان میراث فرهنگی گرفته بودیم که شامل مناظر تاریخی و طبیعی و گردشگری بود و یا عکسهایی از همایش‌های سیاسی- مذهبی داشتیم. عکس‌ها را در کامپیوتر داشتم. عکس آقا را روی صفحه رایانه خودم گذاشته بودم. همه می‌آمدند نگاه می کردند. به من می‌گفتند تنها کشوری که قدرت و جرأت دارد که رودرروی آمریکا بایستد، شمایید. مسلمانان هم می گفتند، مسلمان واقعی شمایید. ما جرأتش را نداریم. حتی اروپایی ها بارها و بارها این را به من گفتند.
می پرسم: اوقات فراغت هم داشتید ؟
- می گوید: اوقات فراغت، فراوان داشتیم. یکی از کارهایمان این بود که هرکسی آن چیزی را که دلش می‌خواست، برای نمونه عکس خانواده‌اش را روی پرده می‌انداخت و نگاه می‌کرد اما ما توانمندیهای علمی، تکنولوژی، صنعتی، تاریخی، فرهنگی و دستاوردهای را که در عرصه بین‌المللی، وجهه ملی ما را مثبت‌تر جلوه می‌داد، نشان می‌دادیم.
می پرسم: پس از بازگشت، با هم ارتباط دارید؟
- می گوید: دوست دارم این ارتباط باشد اما به سبب محدودیتهای نظامی به هیچ وجه نباید این کار را بکنیم. همان گونه که من به عنوان یک ایرانی و یک نظامی کوشش می‌کردم هم مبلغ کشورم، آنها هم دوست داشتند ما را از نظر نظامی علمی و از هر نظر دیگر، ارزیابی کنند و یا دنبال تخلیه اطلاعاتی باشند.
می گویم: ممنون می‌شوم اگر خاطره دیگری را هم تعریف کنید.
- می گوید: هنگامی که من در ستاد نیروهای سازمان ملل بودم آمریکا ما را در فهرست سیاهش قرار داده بود که پس از افغانستان وعراق و سوریه و ... به نوبت حمله کند که گویا در آن زمان، ما پس از عراق بودیم. یعنی پس از عراق می‌خواست سراغ ما بیاید. آن زمان که صدام را دستگیر کردند یادم هست آنجا بودم. تلویزیونها نشان می دادند که او را از یک زیرزمینی با موهای ژولیده بیرون کشیدند. یکی از دوستان هندی، ما را به چهلمین سال تأسیس گردان حافظ صلح هندوستان دعوت کرده بود. جشنی در یک باغ گرفته بودند. ما هم به همراه دو سه نفر از دوستان به آن مراسم رفتیم. مراسم باشکوهی بود. خیلی هم ولخرجی کرده بودند.
افسران کشورها نشسته بودند.
اخبار CNN و و BBC هم پخش می‌شد و پیوسته صدام را نشان می‌داد. یکی از افسران اروگوئه‌ای که سرهنگی به نام «ماریو پریه تو» بود به من اشاره کرد و گفت: خودتان را آماده کنید! گفتم: چطور؟ گفت: صدام دستگیر شد، اکنون نوبت شماست. در نظر بیاورید... هفت هشت نفر که هر کدام از ملیتی و هر یک نیز کارشناس اطلاعاتی و زبده بودند. ناگهان احساس کردم سکوتی حاکم شد و همه منتظر پاسخ من بودند که چه می‌گویم. آیا رنگ عوض می کنم؟ به لکنت زبان می‌افتم. یا کوتاه می آیم؟ ... از آنجا که همیشه توکل به خدا می‌کردم در آن لحظه که آن را نقطه عطفی در زندگی‌ام می‌دانم، احساس کردم آن لحظه، این حرف را خدا در دهان من گذاشت. ناگهان گفتم: دست بر قضا... ما پس از جنگی که با صدام داشتیم تا کنون بیکار ننشسته ایم! پشت سر هم داریم سلاح و موشک هوشمند می‌سازیم. هر چه دنبال یک کشور متجاوز می‌گردیم که به ما رو کند و اینها را روی سرش آزمایش کنیم، کسی نیست و چه کسی بهتر از آمریکا؟ و آنها نگاهی به هم کردند و دیگر حرفی نزدند و هیچ نپرسیدند، نشان می‌داد که حسابی توی ذوقشان خورده است!
می گویم: اگر موردی هست که من نپرسیدم بفرمایید؟
- می گوید: پرسشها جامع و کامل بود. کوتاه در باره حفظ صلح چند جانبه هم بگویم. حفظ صلح چند جانبه، گردانهای چند منظوره هستند که به علت سنگین بودن و هزینه بردار بودنشان چند کشور با هم ادغام می‌شوند ویک گردان چند منظوره یا چند جانبه را تشکیل می‌دهند. هم تجهیزات نظامی برای حفظ صلح دارند و هم تجهیزات کمک‌رسانی برای کمک به زلزله‌زدگان، سیل زدگان و سونامی.
می‌پرسم: دوست دارید در ماموریتهای چند جانبه هم شرکت داشته باشید؟
- می‌گوید: بله. در نظر داریم شماری را به هندوستان بفرستیم تا با آخرین دستاوردهای آنها آشنا شوند و انشاا... نفرات دوره دیده که به حد نصاب برسند، برای مراحل آینده گام برمی داریم.
می گویم: پس شما باید از نظر آموزشهایی که می بینید همه فن حریف باشید؟
- می گوید: بله. همینطور است. گاهی گردان حافظ صلح در کوهستان مستقر شود. گاه ممکن است خط مرزی باتلاق یا دریا باشد یا بین دریا، خط حائل باشد. پس باید مهارتهای قایقرانی و کشتیرانی و ملوانی را هم داشته باشیم و بتوانیم در دریا گشت بزنیم واز نقض آتش بس پیشگیری کنیم.
می پرسم، چه خطراتی شما را تهدید می کند ؟
- می گوید: اسمش صلح است اما بیشترین ضربه را صلح‌بانها می‌خورند. گلوله‌ای شلیک می‌کنند یا توپی می‌زند یا خطر مین و ... من عکسهایی را دارم که خودرو روی مین رفته و یک چهارم خودرو له شده است. یا شورشی‌های ناراضی، ... آنها از دست دولتشان ناراضی‌اند یا قطعنامه‌ای که به تصویب رسیده، باب میلشان نیست و ناراضی‌اند، یا یک کشور به دو کشور تقسیم شده و خط مرزی باب خواسته مرزنشینان نیست و به صلح‌بانان تیراندازی می‌کنند. حالا ممکن است خطر سقوط هواپیمای نظامی و هلی کوپتر هم باشد.
می گویم: ارتباط مردم منطقه با شما چگونه بود؟
- می گوید: من هر جا رفتم مردمشان از ایران و ایرانی خوششان آمده. تا می‌گفتم ایرانی هستم یک مورد هم ندیدم ابراز تنفر کنند. ایران را به اسم امام خمینی می‌شناسند. در برخی کشورها گاهی چند شخصیت غیرسیاسی هم معروف بودند گاهی نام علی دایی را می‌آوردند یا می‌گفتند شما ثروتمند هستید و بوی نفت می‌آید! بارها هم می‌شنیدیم, که می‌گفتند، شما تنها کشوری هستید که روبه‌روی آمریکا ایستادید و زیربار نرفتید.
بد نیست، پایان سخن، خاطره‌ای را هم بگویم.
می گویم:بفرمایید.
- می گوید: فنلاند سالروز استقلال کشورش را جشن گرفته بود و ما را دعوت کرد و رفتیم. در این میهمانی هرکسی خاطره‌ای از روز استقلالش می‌گفت. به من گفتند، شما سالروز استقلال کشورتان کی است و کی ما را دعوت می‌کنید؟ من گفتم که ما سالروز استقلال نداریم. گفتند چرا؟ مگر می‌شود؟ گفتم: بله! زیرا ما تنها کشوری هستیم که هرگز مستعمره نبوده‌ایم و همیشه در تاریخ مستقل بودیم. گفتم در دنیا دو ابرقدرت بوده، یکی یونان و یکی ایران. هیچ وقت مستعمره نبودیم و آنها می‌خواستند قول شام و ناهاری از ما بگیرند که دیگر نشد.
می پرسم دستمال گردن شما چرا آبی است؟
- می گوید: رنگ آبی، رنگ نیروهای حافظ صلح سازمان ملل است. تمامی صلح‌بانان با رنگ آبی شناخته می‌شوند. به آنها blue hedmat (بلو هت مت) می گویند یعنی کلاه آبی‌ها. وقتی می‌گویند (بلو هت مت) کلاً یعنی حفظ صلحی‌ها.
همچنین در پایان، وظیفه خودم می‌دانم که سالروز ارتش جمهوری اسلامی ایران را هم به همکاران نظامی‌ام در ارتش و همکاران صلح‌بان که در اختیار سازمان ملل هستند، تبریک بگویم.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 7
  • نظرات در صف انتشار: 4
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رضا شکری IR ۱۸:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۴
    3 0
    با سلام خدمت جناب سرهنگ کاظمی فرد ایشان فرمانده بنده بودند
  • سیدمحسن رضایی IR ۰۲:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۱/۳۱
    2 0
    سلام جناب سرگرد زمان ما اون موقع شما جانشین سرهنگ برهانی بودید من تو گروهان 3 بودم در کل فرمانده دوست داشتنی بودید آرزوی سلامتی براتون دارم
  • یونس ویسی IR ۲۲:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۶
    1 0
    سلام سرهنگ کاظمی فرنامی آشنا درگردان که حتی پس ازسالهارفتن وی هنوزازاو به به نیکی یادمیشود فرمانده مابه شماافتخارمیکنیم
  • سعید شفقی IR ۱۴:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۵
    2 0
    من در گردان حافظ صلح خدمت کردم و یکی از افتخارات بزرگ زندگی من انجام وظیفه در خدمت جناب سرهنگ کاظمی فر و ستوان نادربیگی و ستوان فرخشاهی هست.آموزشهایی که در آنجا دیدم علاوه بر عرصه نظامی که واقعا منحصربفرد بود در زندگی هم تحول بزرگی بوده است.ضمنا به پشتوانه آموزش و دوره های آن گردان من به استخدام هلال احر نیز نائل شدم
  • یوسف اسماعیلی ۰۱:۳۰ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۱
    0 0
    بنده سال ۷۵ سرباز ایشان بودم درگروهان سوم .منشی ایشان بودم خاطرات زیادی ازایشان دارم ایشان بادرجه ستوان دومی اومدن وباستوانیکمی بجای سروان حجابی فرمانده گروهان سوم شدن ومعاون ایشان ستوان حسین غفوری فرد شدن.
  • سیّدمحمّدزعفرانچی ۱۰:۱۷ - ۱۴۰۱/۱۲/۲۶
    1 0
    بسیار خوب و مفید بود.البته سوالاتی هم برایم پیش آمد.
  • mehrdadshams71@gmail.com ۰۲:۴۴ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۵
    0 0
    ایشان تاج سرمان هستند انسان شریف