رقیه توسلی : چندوقتی بود زیرلبی شما را که صدا می کردیم ، ناغافل دانه های اشک روی گونه هایمان می غلتید و هوای ضریح تان در ما غوغا به پا می کرد.

عجیب دلتنگ کبوترها و نقاره هایتان شده بودیم

عجیب دلتنگ کبوترها و نقاره هایتان شده بودیم و زیارت مشهدتان را می خواستیم. همان روزهایی که از خدا تنها و تنها آرامش و مهربانی خانه شما را طلب می کردیم.

امام خوبی ها ، پدر یتیمان به خانه محقرمان خوش آمدید... چند وقتی بود که دلمان می خواست بیاییم و ساعت ها روی فرش های قرمز صحن تان خلوت کنیم و در جوار بارگاهتان بنشینیم و به زائران تان زُل بزنیم.

امام رضا جان ! چشم بستیم و چشم که باز کردیم ، کاروان خورشیدتان به دیارمان آمدند تا آرزوهایمان را یک به یک برآورده کنند. از خوشحالی داریم می لرزیم و لکنت زبان گرفته ایم. دیگر فکری در ذهن مان تردد نمی کند. خوبیم. خوبِ خوب. خوبتر از همه زمان هایی که به یاد داریم. اصلا مگر می شود حال دیگری داشته باشیم وقتی خورشید خراسان دارد روی سرمان می تابد و درب خانه مان را به صدا درمی آورد.

حالا خادمان صبورتان آمده اند و برایمان پرچم آورده اند. پرچمی سبزرنگ و آغشته به رایحه عشق. همه چیز عوض شده است. چشم هایمان دیگر مکث نمی کنند و عاشقانه ترین شعرهایی را که بلدند برایتان می خوانند و لب هایمان بابت رفع آن همه دلتنگی ، الحمدالله سر می دهند.

آنوقت ها آه می کشیدیم از این همه دوری و نرسیدن. اما حالا که حاجت روا شده ایم و خادمان اهل دل تان برایمان نسیم معطر حرم را آورده اند ، حالا که دوباره زائر شده ایم و اندوه تنهایی مان تمام شده ، هرلحظه " السلام علیک یا علی بن موسی الرضا " ورد زبان مان شده است.

خدا را شکر که این همه رسول از جانب شما آمدند تا ما را به زیارت تان برسانند. خدا را شکر که دیگر سرگردانی هایمان در صلوات خاصه تان ناپدید شده است... چقدر هوای زیارت کرده بودیم و دلمان به شما رسیدن و شمع روشن کردن می خواست...

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.