زبان در مکالمات و مکاتبات روزانه تا حد امکان فاقد آرایههای لفظی و معنوی است، زیرا آرایهها به کار میروند تا توجه را از محتوا به سمت خود پیام، فارغ از ارجاع محتواییاش متمایل کنند، اما گوینده یا نویسنده میخواهد تنها معنای مورد نظرش را منتقل کند و اتفاقاً نمیخواهد این انتقال را در سرراست ترین و سریع ترین حالت به انجام برساند. حال آنکه ساده ترین آرایهها هم حتی اگر شده به قدر لحظهای کوتاه ، معنا را به تأخیر میاندازند. آرایهها در مکالمات و مکاتبات روزانه کاملاً تصادفی به کار میروند پس کاملاً معدود و طبیعی به نظر میرسند، مثلاً تعبیر گم و گور شدن یا گرفت و گیر. حالا همین تعبیرات را مقایسه کنید با «گاف» های «مهدی شایان» در شعر کوتاهش!
او واج آراییهای افراطی و تصنعی و متکلفانه شعرش را خود یادآوری میکند و جلوی چشم مخاطب فاش میکند، اما رندانه حتی همین یادآوری را به همان تکلف و تصنع افراطی آلوده میکند. اتفاقاً طنز این شعر در همین کش و واکش رخ میدهد. یعنی شاعر با بیانی که در زیر لایه خود پارادکسیکال است، میخواهد گافش را با گافی دیگر از همان جنس رفع کند، اما نه تنها موفق نمیشود، بلکه به گاف هایش ادامه هم میدهد.
این شعر بیش و پیش از آنکه متنی عاشقانه باشد، متنی سرخوشانه ، رندانه ، لذت جو، طنزآمیز و البته دال گراست. به عبارت دیگر معنای ساده عاشقانه خود را به بعد از رویارویی با بازی زبانی ساده اش موکول میکند.
* من پلیس خاطرات توام/ مهدی شایان/ هنررسانه اردیبهشت/1391/ صفحه 24.
نظر شما