حامد مظفری - علی نصیریان از جمله چهره‌های توانمند تئاتر بود که وقتی با «گاو» وارد سینما شد توانست توانایی‌های خود را نشان داده ...

  مخاطب داخلی را دریابیم سپس سراغ جهان برویم

و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز امتداد حرکت خود را در سینما پی گرفت و خیلی زود به یکی از مهره‌های ارزشمند عرصه تصویر تبدیل شد.

البته پیشینه کاری نصیریان به حدود یک دهه پیش از بازی در «گاو» باز می‌گردد؛ نصیریان که دانش آموخته هنرستان هنرپیشگی تهران است فعالیت هنری‌اش را در ۱۳۳۱ با حضور در «جامعه باربد» آغاز کرد. «جامعه باربد» یکسری کلاس جلب و تربیت هنرمند برای تئاتر بود که توسط  اسماعیل مهرتاش در سال 1305 راه اندازی شد و در آن موسیقی، تئاتر و ادبیات تدریس می‌شد.

به دنبال آن نصیریان در کلاسهای تئاتر گروه سعدی شرکت کرد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 که تئاتر سعدی بسته شد به هنرستان هنرپیشگی رفت، جایی که طبق الگوی درسی کنسرواتوار هنرهای دراماتیک پاریس ساخته شده بود. نصیریان در دوره سه ساله این مدرسه همکلاس فهیمه راستکار، بیژن مفید، جعفر والی و عباس جوانمرد بود.

نصیریان در سال 1335 نخستین نمایشنامه زندگی‌اش را نوشت و البته در کنار بازیگری به کار نویسندگی هم ادامه داد.

وی خیلی زود و تنها چهار سال پس از آغاز فعالیت در تئاتر در سال ۱۳۳۵ جایزه نخستین مسابقه نمایشنامه‌نویسی را برای نمایش «بلبل سرگشته» دریافت کرد.

رشد هنری نصیریان ادامه یافت و او تا سال 1348 که با بازی در «گاو» وارد سینما شد در اجرای بیش از 30 نمایش حضور داشت و در این مدت کارگردانی را هم تجربه کرد.

نصیریان در سینما هم کارنامه قابل قبولی از خود به جای گذاشت و با کارگردانان شاخصی چون علی حاتمی، داریوش مهرجویی، مسعود جعفری جوزانی، ابراهیم حاتمی کیا، رخشان بنی اعتماد و حسن فتحی همکاری داشت.

وی در حیطه مجموعه‌های تلویزیونی نیز کارنامه قابل توجهی دارد و در آثار خاطره انگیزی چون «هزاردستان» و «میوه ممنوعه» ایفای نقش کرده است.

این بازیگر توانا  در سالهای اخیر کم کارتر شده است و هر سه یا چهار سال یک بار در یک فیلم سینمایی بازی می‌کند. او همین فاصله زمانی را برای ایفای نقشهای تلویزیونی اش هم درنظر می‌گیرد و شاید برای همین است که هیچ گاه تماشای بازی‌اش تکراری نمی شود.

او به همراه همسرش مینو بیات زندگی خانوادگی سالم و مداومی دارند و البته سه فرزند پسر به نامهای برمک، باربد و بابک.

نصیریان بتازگی درگیر بازی در سریال «شهرزاد» تازه‌ترین مجموعه تلویزیونی حسن فتحی بوده است؛ سریالی که از 30 مهرماه وارد شبکه نمایش خانگی می‌شود.

 

 

 در سالهای اخیر سعی کرده‌اید با وسواس بیشتری به انتخاب نقش و بازی در آثار سینمایی یا تلویزیونی بپردازید. این وسواس پیامد کهنسالی است یا آنکه فیلمنامه‌ها را فاقد کیفیت لازم تشخیص می‌دهید؟

- طبیعی است هرچه آدمی سنش بیشتر می‌شود توشه‌ای که در دوران زندگی‌اش و حین تجربیاتی بعضاً سخت و عجیب به دست آورده بیشتر و بیشتر می‌شود. توشه راهت که بیشتر باشد مسؤولیتت هم دوچندان خواهد شد. من هم در سن و سالی هستم که دیگر حق اشتباه ندارم و 
نمی توانم در آثاری نقش ایفا کنم که استانداردهای لازم محتوایی-تصویری نداشته باشند. زمانی جوانی بودم که در تئاتر آن سالها می‌کوشیدم به تمامی ایده‌های خودم فرصت حیات بدهم تا تجربه کسب کنم. می‌نوشتم، بازی می‌کردم و کارگردانی را تجربه می‌کردم. ابایی هم نداشتم از اینکه ممکن است خطا کنم، چون در سنی بودم که نیازم تجربه بود، اما اکنون دیگر زمان اثرگذاری است.

 

 با این حساب باید جزو بازیگرانی باشید که جوانان را به تجربه کردن سوق دهید تا اینکه مدام از آنها بخواهید سراغ کاری دیگر جز هنر بروند؟

- هنر باید در ذاتت باشد تا هنرمند باشی. جوانی که درونیاتش را درست شناخته و پیش من آمده و می‌گوید به من توصیه ای کن، طبیعی است من هم کمکش می‌کنم تا اینکه او را بازدارم. تمام جوانانی که سر راهم قرار می‌گیرند و به واسطه همکاری با من یا آشنایی‌های سببی یا نسبی با من می‌خواهند به آنها در پیمودن مسیر هنری مشاوره دهم را به دو نکته تشویق می‌کنم؛ یکی ترس نداشتن از تجربه و دوم دقت در انتخاب! این دو اگر قرین یکدیگر شوند شک نکنید در مسیر رشد قرار می‌گیرید.

 

  روزگار ما، روزگار سرعت است و مشکل بیشتر جوانان هم این است که خیلی زود می‌خواهند در کار بازیگری یا دیگر امور هنری رشد کنند. این دقتی که در انتخاب می‌کنید بعضا ممکن است به کم کاری یا بیکاری بازیگر منجر شود.

- برای همین گفتم که باید هنر در وجودت باشد که هنرمند شوی. کسی که فطری هنرمند است نمی تواند عجله کند. او آن قدر در مسیرش پیش می‌رود و تجربه می‌کند که سرانجام حد بالایی از ذوق هنری اش را بروز می‌دهد. طبیعت جوانی با سری پرسودا و شور فراوان همراه است. من هم زمانی که جوان بودم دلم می‌خواست کارم دیده شود، اما دنبال شهرت نبودم. دوست داشتم بازی‌ام یا نمایشنامه‌هایی که می‌نویسم دیده شود و مورد بحث قرار گیرد تا بتوانم مسیر هنری ام را بهتر و با آگاهی بیشتری دنبال کنم.

 

  به عنوان بازیگری که از دهه سی فعال بوده‌اید و به بیان دقیق تر شش دهه است در بازیگری حضور دارید وضعیت دانش و آگاهی جوانان امروز را چطور می‌بینید؟ بخصوص اگر بخواهید با دوران خودتان مقایسه کنید.

- امکانات بسیار زیاد شده است و علاقه‌مندان جوان اگر به دنبال کانالهایی برای آگاهی بخشی و عمق دادن به دانش شان باشند منبع معتبر کم ندارند. در دوران ما فقط یک کتاب تئاتر بود و آن هم کتاب عبدالحسین نوشین و ما مجبور بودیم بقیه اطلاعات را با تبادل نظر روبه رو با استادان و باتجربه ترها به دست آوریم، اما این روزها در کنار دانشگاه‌های فراوان هنری آموزشگاه‌هایی وجود دارد که جوانان می‌توانند در آنها هم آموزش ببینند و هم کسب تجربه کنند. البته این انبوه اطلاعات در مواردی سبب سوءاستفاده برخی از آنها که می‌خواهند از علایق جوانان به نفع خود بهره ببرند هم شده است، اما به هر حال با قدری تحقیق می‌توان سره را از ناسره تشخیص داد و به مسیری افتاد که فرجام خوبی داشته باشد.

 

  فرجام خوب از منظر شما چیست؟ بدل شدن به بازیگر سطح بالای سینما و تلویزیون یا صرف تربیت مهارت؟

- مهارتت که بالا برود بازیگر سطح اولی هستید، اما اینکه دوست داشته باشید ناگاه به تیتر اول رسانه‌ها بدل شوید وضعیتش فرق می‌کند. من می‌گویم جوانان علاقه‌مند، بازیگر شوند برای اینکه استانداردهای حرفه خود را بالا ببرند؛ تفاوتی هم نمی کند در تئاترهای دانشجویی خود را عرضه کنند یا فیلمهای سینمایی. مهم همان است که این عناصر باشند؛ داشتن استعداد، دقت در انتخاب و نترسیدن از تجربه.

 

  بسیاری از مدرسان بازیگری در سالهای اخیر از ارتباطی که با جوانان دارند گلایه می‌کنند. گلایه آنها بیشتر از این جهت است که جوانان علاقه‌مند به بازیگری آن گونه که باید آموزه‌ها را جدی نمی گیرند و همه چیز را سردستی پیش می‌برند. در زمان خودتان ارتباط میان شما با پیشکسوتان چطور بود، بخصوص چهره هایی چون علی اصغر گرمسیری یا اسماعیل مهرتاش.

- مدرس باید چنان محترمانه و با سعه صدر با جوانان برخورد کند که جوانان هم احترام متقابل را بیاموزند. ما هم با نسلی روبه رو بودیم که براستی انسانهای بزرگواری بودند؛ آدمهایی مانند علی اصغر گرمسیری، اسماعیل مهرتاش و رفیع حالتی نه فقط هنرمندان خوب آن دوران بودند، بلکه از لحاظ شخصیتی نیز چنان منش و احترامی را در برخورد با ما جوانترها نشان می‌دادند که از همنشینی با آنها لذت می‌بردیم. و همین منش بود که سبب شده همچنان از آنها به نیکی یاد شود. درست است توانایی هنری یک چیز است و اخلاق اجتماعی یک چیز دیگر، اما به تجربه ثابت شده هنرمندی که اخلاق اجتماعی بهتر و منش شخصیتی پربارتری داشته باشد هنرمند ماندگارتری است.

 

  اکنون هم هنرمندان و بخصوص بازیگرانی را سراغ داریم که روابط اجتماعی مطلوبی دارند و سعی می‌کنند تصویرسازی خوبی از خود ارایه دهند، اما کمی کنکاش در زندگی شخصی شان واقعیات تکان دهنده ای را آشکار می‌کند.

- وقتی می‌گوییم «اخلاق» حفظ صداقت و یکرنگی هم جزیی از آن می‌شود؛ نمی توانی بگویی آدم بااخلاقی هستی، اما در روابط اجتماعی ریاکاری را پیشه کنی. او که درون زندگی‌اش متلاشی است و در لایه بیرونی سعی می‌کند مرتب خودش را آدمی لبخند بر لب که برای هوادارانش تبسم می‌کند نشان دهد، طبیعی است بازیگر خوبی است، چون ظاهرسازی را خوب پیش می‌برد، اما اخلاقمدار نیست. هنرمندانی مانند گرمسیری هیچ گاه چنان دورویی هایی نداشتند. آنها اصل اساسی زندگی‌شان احترام به اصول اخلاق و پایبندی بر مناسکی بود که از درونشان می‌جوشید.

 

  یکی از نکاتی که در سالهای اخیر چه در نمایش و چه در سینمای ما مطرح است تلاشهایی است که برای جهانی شدن و تولید آثار ملی برای مخاطبان جهانی صورت می‌گیرد. به عنوان چهره ای که در برخی از مهمترین آثار ملی سینمای ایران و از جمله «هزاردستان» و «ستارخان» حاضر بوده اید، نظرتان درباره جهانی کردن هنر بومی چیست؟ آیا برای ساخت محصولات جهانی مثلا محصولی که اسکار بگیرد باید تکیه کرد به آداب و رسوم سینمای بومی یا گرته برداری کرد از آنها که پیشتر چنین جوایزی را گرفته‌اند؟

- من همواره بر این باور بوده‌ام که فارغ از نوع تصویر که می‌تواند سینما باشد یا تئاتر و حتی تلویزیون، ابتدا باید فرهنگ داخلی را بشناسیم و برای همین فرهنگ محصول تولید کنیم. شما درنظر داشته باشید محصولی که برای داخل تولید می‌شود و البته می‌تواند مخاطب داخلی را سر ذوق بیاورد، مورد کنجکاوی مخاطب جهانی هم قرار می‌گیرد. البته این نظرم ناظر به سطحی سازی برای جلب مخاطب نیست. وجه تجاری سینما یک چیز است و وجه هنری آن چیز دیگر. من کارهای علی حاتمی را مثال می‌زنم؛ آثاری که ایشان ساخت مگر قرار بود برود و اسکار بگیرد؟ بی‌شک نه! ایشان برای دل خودش و برای مردمی می‌نوشت و می‌ساخت که آنها را می‌شناخت و برای همین است که همچنان اثری مانند «کمال الملک» دست نیافتنی به نظر می‌رسد. حالا اگر در عرصه جهانی این اثر درست عرضه نشد بحث دیگر است. ما قرار نیست برای دنیا محصول هنری تولید کنیم؛ وظیفه ما در درجه اول این است که برای مخاطبان کشور محصول خلق کنیم. تلاش کنیم برای مردمان وطن مان محصولات هنری ارزنده تولید کنیم.

 

  آنچه می‌گویید یعنی آنکه به سمت فولکلور و ادبیات ملی رفته و آثاری را تولید کنیم که برآمده از اساطیرمان هستند یا آنکه رخدادهای معاصر را با اساطیر پیوند بزنیم؟

- هر دوی اینها که گفتید نوعی از نیاز هنر بومی هستند، چون در هر دو فرض بر آن است که درباره این اقلیم و مردمانش سخن گفته شود. هم باید به سمت افسانه‌ها و قصص فولکلور رفت و آنها را زمینه ای کرد برای خلق درام و هم اینکه باید اتفاقات معاصری را که در خانه، خیابان یا اجتماع کلان می‌بینیم به تصویر درآوریم. شما نه می‌توانی از 
گذشته ات بگذری و نه از زمان حال؛ ضمن اینکه در نگاه به هر دو مقوله باید واقعگرایی را لحاظ کنی. اجتماع ما پر شده از رخدادهای خرد و کلانی که زمینه‌ای هستند برای خلق داستان، نمایشنامه و فیلمنامه هایی که بی‌شک در صورت اجرای درست قادر خواهند بود مخاطب را هم به خود جلب کنند. هر وقت توانستیم  چنین محصولاتی تولید کنیم و در داخل با اقبال روبه‌رو شدیم آن موقع است که می‌توانیم با صادرات آنها در خارج از اقلیم از هنری بگوییم که می‌توانیم در جهان حرف برای گفتن داشته باشیم. اینکه محصولی را در داخل تولید کنیم برای اکران در خارج، زیاد ربطی به هنر بومی ندارد و البته گمان نمی کنم به لحاظ اندیشه سبب ارتقای هنر داخلی شود؛ شاید در وجه تکنیکی رشدی در آن وجود داشته باشد، اما به لحاظ فرهنگی، خیر.

 

  سال گذشته بازی در نمایش پرحاشیه «تانگوی تخم مرغ داغ» را پشت سر گذاشتید و امسال هم درگیر «شهرزاد» شده اید. در هر دو اثر هم با پیشکسوتان کار کرده اید؛ در «تانگو...» با هادی مرزبان و در «شهرزاد» با حسن فتحی. اگر بخواهید به مقایسه بپردازید می‌توانید شباهتهایی میان این دو پیدا کنید؟

- اگر براساس پیشینه آدمها بخواهید به موضوع نگاه کنید طبیعی است شباهتهایی میان مرزبان و فتحی پیدا خواهید کرد. هر دو نفر جزو کارگردانانی هستند که سعی می‌کنند وقتی کاری را انجام دهند حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند و به تکرار مکررات نیفتند، اما اگر بخواهیم از منظر متونی که دستمایه کار شده است به بررسی و مقایسه بپردازیم، شباهتها زیاد نیست. «تانگو...» نمایشنامه‌ای از اکبر رادی بود که  در آن درباره تقابل ریاکاری و صداقت طرح مسأله می‌شد و البته انتقادهایی هم طرح می‌گردید که حاشیه‌های خود را هم داشت، ولی در «شهرزاد» بناست از تقابل عشق و سیاست یا گره خوردن اتفاقهای اجتماعی پیرامون آدمیان با ماجراها و رخدادهای سیاسی سخن گفته شود. با این حال تصور می‌کنم نقطه مشترک هر دو کار این است که سعی می‌کنند به مخاطبان خویش این درک را بدهند که فارغ از لایه رویی، به عمق ماجراها هم دقت کنند.

  و همین عمق گرایی بود که سبب شد باز هم در یک سریال کار کنید؟ آن هم سریالی برای شبکه نمایش خانگی؟

- فارغ از اینکه سریال در کجا عرضه خواهد شد متن استواری که حسن فتحی برای این کار تدارک دیده بود ترغیبم کرد وارد پروژه شوم. برای من هنوز هم لذتی بالاتر از لذت خواندن یک فیلمنامه خوب و سپس پذیرفتن آن وجود ندارد. اینکه «شهرزاد» می‌کوشد به اندازه خود به برخی از رخدادهای پشت پرده کودتای 28 مرداد 1332 اشاره کند، از جمله ویژگی‌های جذابیت برانگیز سناریو بود و امیدوارم اجرای ما هم مورد قبول مخاطبان واقع شود.

 

  شما خودتان در دهه 30 خورشیدی زندگی کرده‌اید و کمابیش در کوران اتفاقهای منجر به سقوط دولت دکتر مصدق بوده اید. وقتی درگیر «شهرزاد» شدید چقدر خود را دوباره در همان حال و هوا حس کردید؟

- درست است که در آن دوران زندگی می‌کرده ام، ولی چون از نزدیک درگیر ماجرا نبودم نمی توانستم تحلیلی که امروز در سریال می‌بینم آن زمان داشته باشم. من در آن زمان جوانی 19-18 ساله بودم که تازه کار تئاتر را شروع کرده بودم و البته کلیاتی از آن رخدادها یادم هست. مثلا خاطرم مانده شعبان بی مخ و دارودسته اش - که اغلب آدمهایی لمپن بودند- به تظاهرات کنندگان حمله می‌کردند و سعی داشتند فضای پر از ارعابی را بیافرینند. خودم هم یادم است در آن دوران از حوالی بهارستان که می‌خواستید رد شوید این لاتها بودند و به همه حمله می‌کردند، بدون اینکه واقعاً بدانند چرا. اینها چیزهایی است که از آن دوران یادم مانده، ولی اینکه خودم در کوران رخدادهای سیاسی و دستهای پشت پرده باشم، نه و در گذر زمان بود که به داده‌های کاملی نسبت به رویدادها رسیدم.

 

  نکته ای که در مجموعه‌های تاریخی سالهای اخیر ما وجود داشته است این بود که به دلیل نگاه عموما یک بُعدی نسبت به اتفاقها هیچ گاه نتوانسته اند مانند گذشته و مثلا ساخته‌های چهره‌ای چون علی حاتمی در کانون توجه قرار گیرند. فکر می‌کنید «شهرزاد» بتواند این فقر را جبران کند و پس از مدتها مخاطب ایرانی را با یک اثر تاریخی درجه یک روبه‌رو سازد؟

- به هر حال حسن فتحی پیش از این هم عیار کار خود را هم در فیلمسازی و هم در تاریخی سازی نشان داده است. در درام اپیزودیکال «پستچی سه بار در نمی زند» که خودم هم بازیگرش بودم، بخشهایی از کار در دل تاریخ می‌گذشت و سعی می‌شد میان رویدادهای تاریخی گذشته و تکرار آنها در تاریخ پیوندی زده شود. در سریالی چون «پهلوانان نمی میرند» هم وجه اساطیری تاریخ را می‌دیدیم که هر دو نیز کارهای قابل توجهی بوده‌اند. این پیشینه فتحی امیدواری به نتیجه نهایی را بیشتر خواهد کرد، بخصوص که درام زیبا و مخاطب پسندی هم برای کار درنظر گرفته شده؛ از یک طرف عشقی زیبا را می‌بینیم و از طرف دیگر رخدادهای تاریخی.

 

  آیا می‌توان به لحاظ تاریخی «شهرزاد» را اثری دانست که بی فانتزی‌سازی بخشی از واقعیتهای تاریخ سیاسی کشور را بازگو می‌کند؟

- بی‌شک از یک سریال نمی توانید انتظار یک اثر مستند را داشته باشید، چون در درام نیاز اصلی، داستان پردازی است و برای چرخشهای داستانی باید صریح ترین رویدادهای داستانی نیز با رنگ و لعاب خاص خود به مخاطب عرضه شوند، اما آنچه در سریال می‌بینیم هم چیزی نیست که با پناه بردن به تخیل نگارش شده باشد، چون آن طور که من استنباط کردم، فتحی تلاش خود را کرد تا اثری بیافریند که پاسخگوی پرسشهای سیاسی رخدادهای آن سالها هم باشد، ولی در نهایت آن پیوند میان ژانر عاشقانه و تاریخی است که باید به چشم بیاید.

 

  با توجه به آنچه در ابتدای گفت و گو مطرح کردید و اینکه طوری انتخاب می‌کنید که اشتباهی در نتیجه نهایی رخ ندهد نتیجه نهایی «شهرزاد» را چطور می‌بینید؟

- امیدوارم نتیجه نهایی همانی شود که از کارگردانی چون حسن فتحی با سابقه مثبت در سینما و تلویزیون انتظار می‌رود. مخاطبان روزگار ما با رسانه‌های فراوانی روبه‌رویند که همه هم برایشان خوراک سرگرمی ساز فراهم می‌کنند، اما در «شهرزاد» سعی شده در کنار سرگرمی سازی شرایطی فراهم شود برای ارتقای ذائقه فرهنگی مخاطب روزگار ما که کمی هم کنکاش کند در دل تاریخ و ببیند پدربزرگان و مادربزرگان این کشور چه روزگاری را سپری کرده اند و در چه دورانی زیست
 می‌کرده اند.

 البته که سریال به قدر کفایت عناصر سرگرم کننده هم دارد و به گمانم این تقارن آگاهی بخشی با سرگرمی سازی مفید باشد.

 

*****

مروری بر خاطره انگیزترین شخصیتهای   بازی  شده توسط علی نصیریان ؛ اصالت برآمده از تئاتر

 دیدار: علی نصیریان کارنامه پرباری دارد؛ چه در سینما، چه در تئاتر و چه در تلویزیون اما اگر بخواهیم خاطره انگیزترین نقشهایی را که او ایفا کرده فهرست کنیم، شاید قبل از همه باید از کاراکترش در سریال «هزاردستان» یاد کنیم.

کاراکتری به نام «ابوالفتح صحاف» که رابط کمیته ای موسوم به کمیته مجازات و «رضا تفنگچی» بود؛ بازی واقعگرایانه و متکی بر زبان بدن نصیریان در قالب این شخصیت و تعامل دقیقی که با بازیگر مقابلش جمشید مشایخی داشت، چنان شمایلی به کاراکتر بخشید که بسیاری در سالهای بعد کوشیدند مرتب تکرار همین شمایل را از نصیریان بخواهند و او البته سرباز زند.

نصیریان در فاصله زمانی 10 ساله ای که درگیر فیلمبرداری «هزاردستان» بود، یعنی از اواخر دهه 50 تا اواخر دهه 60 به لحاظ سنی دهه چهارم زندگی خود را گذرانده و وارد دهه پنجم شد. شاید یکی از دلایل بازی کاملاً آگاهانه و البته مانای وی در نقش هم ناشی از آن بود که در یکی از بهترین دوره های کاریش وارد پروژه شد. وی پیش از اینکه وارد این پروژه عظیم و البته طولانی شود هم سینما را تجربه کرده بود و هم تئاتر را و همین کمکش می‌کرد که در نقش آفرینی یک کاراکتر تاریخی پلی بزند میان سینما و تئاتر.

مقارن با بازی در «هزاردستان» نصیریان درگیر پروژه دیگری هم شد و جالب اینکه این پروژه که یکی دیگر از کاراکترهای ماندگار کارنامه وی را آفرید نیز یک سریال بود. این سریال هم تاریخی بود و البته تنها محصول قابل اعتنای سازنده اش محمدعلی نجفی. سریالی با نام «سربداران» که داستان قیام سربداران به رهبری شیخ حسن جوری علیه حکام مغول را به تصویر می‌کشد.

نصیریان در این سریال ایفاگر شخصیت «قاضی شارح» بود. یک بظاهر عالم دینی که سعی در توجیه سلطه مغول در ایران داشت و این طور استدلال می‌کرد که چون کمک به سلطه مغول جلوگیری از خون و خونریزی را موجب می‌شود، پس کاری که او می‌کند درست است! نصیریان سعی زیادی کرد که این شخصیت مذبذب را که نان به نرخ روز خورده و از دین به نفع تمنیات دنیوی بهره می‌برد، طوری ایفا کند که در دام 
کلیشه های رایج نیفتد و البته نیز تا حد زیادی در این امر موفق ماند.

سومین کاراکتر خاطره انگیز نصیریان را باید شخصیت «فتوحی» سریال
 «میوه ممنوعه» دانست. سریالی که حدوداً یک دهه قبل و توسط حسن فتحی ساخته شد و چنان نزدیکی دین به دنیا را روایت کرده و آن طور از وسوسه‌های شیطان و نقش آنها در انحراف آدمیان سخن می‌گفت که خیلی زود با مخاطبان ارتباط لازم را پیدا کرد.

شخصیت نصیریان در این سریال مردی بود باز هم بظاهر متشرع و مذهبی که سعی زیادی در بجا آوردن دستورهای دینی دارد، اما از طنز تلخ داستان وقتی در برابر یک زن اغواگر قرار می‌گیرد، چنان دین و دنیای خود را از کف می‌دهد که گویی آن همه سال عبادتش به پشیزی نمی ارزیده!

علی نصیریان در جانبخشی به شخصیتی ملموس که بناست بناگاه تغییر کند سنگ تمام گذاشت و کاری کرد که این سریال در زمره بهترین سریالهای مناسبتی تاریخ تلویزیون جای گیرد. بسیاری هنوز سکانسهای روبه‌رویی نصیریان و امیر جعفری که نقش فرزند ناخلف وی در سریال را بازی می‌کرد از یاد نبرده اند.

در سینما هم نصیریان کاراکتر خاطره انگیز کم نداشته است. شاید قبل از هر چیز بازیش در «گاو» و در برابر عزت ا... انتظامی است که به خاطر مخاطبان مانده است. نقش او در «گاو» نقش مکمل است اما تأثیرگذاری مستقیمی که وی و انتظامی بر بازی یکدیگر گذاشته اند سبب ساز آن شده است که درام به هنگام حضور نصیریان خیلی خوب و بی لکنت پیش برود. «ستارخان» دیگر ساخته ای از علی حاتمی بود که نصیریان در آن حضور داشت و البته ایفای نقش اصلی اثر برعهده او بود؛ روایت خاص و پر از اضافاتی که حاتمی از زندگی ستارخان ارایه داده بود باعث شد، برخی منتقدان به اثر ایراد بگیرند، اما باز هم بازی نصیریان در آن در نقش یک وطن پرست ملی گرا خیلی خوب از کار درآمده است.

در «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی، نصیریان ایفاگر نقش مکمل بود؛ نقش مکملی که بنا بود، یکی از قطبهای منفی داستان را در برابر قطب مثبت آن که داریوش ارجمند ایفایش می‌کرد، خلق کند. بازی نصیریان در این اثر در کنار جدیت رگه هایی از طنز را هم داشت؛ طنزی پنهان در چهره نصیریان و البته میمیک او که همراهی مخاطب با شخصیتش و خاستگاهش را فراهم می‌ساخت.

در میان نقشهای کمیکی که نصیریان بازی کرده «کفشهای میرزانوروز» جایگاه 
ویژه ای دارد. او در این کمدی فرازمانی محمد متوسلانی در قامت مردی فرورفته که هر چه تلاش می‌کند، نمی تواند از شر کفشهای کهنه اش خلاصی یابد و این می‌شود که وضعیت پردردسری را برای وی فراهم می‌کند. در این اثر که بخش عمده ای از لحظات خنده دارش مرهون کمدی موقعیتهای درستی است که متوسلانی خلق کرده است، نصیریان خیلی خوب توانست از مخاطب خنده بگیرد و البته که این خنده ها کمترین ربطی به شوخی‌های غیراخلاقی نداشت. «بوی پیراهن یوسف» نقطه اوج کارنامه نصیریان در ارایه کاراکتر پدران و پدربزرگهاست؛ بخصوص آنهایی که در کوران هشت سال دفاع مقدس فرزندان شان را بی منت به جبهه ها فرستادند تا از وطن شان دفاع کنند. نصیریان چنان شخصیت پدری که فرزندش اسیر شده را بازی می‌کرد و چنان لحظات دراماتیکی را در فیلم برای مخاطب خلق می‌کرد که در برخی از جاها بازی بازیگر روبه‌رویش نیکی کریمی در فیلم نیز کاملاً تحت تأثیر بازی وی قرار می‌گرفت.

«پستچی سه بار در نمی زند» نصیریان را در قامت یک شاهزاده قاجار نشان می‌داد؛ شاهزاده ای که چون از تخت افتاده می‌خواهد حکمرانی اش را بر خانه اش امتداد دهد. هرچند بخش عمده فیلم در لوکیشنهای داخلی می‌گذشت، اما نصیریان باز هم با بازی خیره کننده خود سعی کرد، کمدی و تراژدی را کنار یکدیگر خلق کند و شرایطی را رقم بزند که مخاطبان تک تک خود را در جای وی قرار دهند و بلایایی را که ممکن است تکبر بر زندگی آدمی وارد سازد، به تصویر بکشند.

اینها تعدادی از کاراکترهای خاطره انگیز علی نصیریان بودند؛ کاراکترهایی که اگر کنار هم ارزیابی شوند، بیش از هر چیز تأثیرپذیری آنها از بازی‌های تئاتری را به رخ می‌کشند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.