حتی اگر آن شاعران در دوران زندگی خود، تمایلی به حواشی و سروصدا و در مرکزیّت توجهبودن نداشته و خلوت را بر جلوت ترجیح داده باشند، درست هنگامی که دیگر نیستند تا خودشان را از مرکزیّت حواشی و جنجالها کنار بکشند، دقیقاً در مرکزیّت قرار میگیرند و هرکسی از هرگوشهای بهزعم خود به اظهارنظری و ابراز عقیدهای در باب آنها میکند و گاه همین نظرهای موافق و مخالف هست که به حاشیهها و جنجالها دامن میزنند.
محبوبیت غافلگیر کننده
تجربه ثابت کرده هنرمندانی که ازسویی محبوبیّت ویژه میان مردم داشتهاند و ازسویی دیگر وابسته به گروههای جناحی و سیاسی خاصی نبودهاند و در عمل در مسایل و بحثوجدلهای گوناگون که همواره در حاشیه هنر و ادبیات پیش میآید، کمتر شرکت کرده و بهگونهای خود را از تعلقات دور میداشتهاند، پس از مرگ، بیشتر در معرض آسیبدیدن ازسوی جناحهای عقیدتی مختلف بودهاند؛ چراکه جناحهای مختلف، هریک در موقعیّتها و مواضع مختلف، سعی میکنند موضعگیری خاص و متفاوتی داشته باشند.
قیصر امینپور، یکی از بهترین نمونهها برای توضیح این رفتارهای متناقض است؛ شاعری مردمی که پس از مرگش، تمامی اقشار و گروهها و جناحهای فرهنگی، بهیکباره از میزان شگفتانگیز محبوبیتش نزد مردم باخبر شدند و تا مدتی سعی کردند این محبوبیّت را به عوامل گوناگونی غیر از شعر شاعر نسبت بدهند و البته این نسبتدهندگان همانها بودند که پیش از حادثه مرگ قیصر، یکسره، محبوبیّت او را نزد مردم انکار میکردند و از دروغینبودنِ شمارگان و نوبتچاپ کتابهای او میگفتند، امّا بهمحض اثبات این محبوبیّت، در پی کشف دلایلی عجیب و غریب خارج از حوزه شعر گشتند.
شبه روشنفکران، شاعر را متهم کردند
مرگ نابهنگام قیصر امینپور، جامعه شعر را در بهت و حیرتی عظیم فرو برد، مگر میشد شاعری باشد که وابسته به طیفی خاص نباشد، از تریبونهای صوتی و تصویری متعدد استفاده نکند، سرش به کار و بار خودش باشد، درسش را بدهد و شعرش را بگوید و زندگیاش را بکند و اینهمه محبوب باشد؟ این شد که گروه روشنفکری در پی اقامه دلایلی برای انتساب امینپور به چیزی گشتند که خودشان نامش را شعر حکومتی و دولتی گذاشتند و شعرهای انقلابی و مذهبی او را که نشان دهنده همنوایی و همراهی او با بیشتر مردم کشورش بود، دستاویزی قرار دادند برای اثبات تعلق ذاتی او به جریانهای خاص ؛ حال آنکه قیصر خودش بود و تنها و تنها، تعلق ذاتی به حسّ و درونیات خودش داشت.
حسّ و عاطفه شاعر بود که به او میگفت فقط در فلان موقعیّت تاریخی، فلان شعر را بگوید. و این مسألهای بود که هرکه قیصر را از نزدیک میشناخت و حتی هرکه با او تنها از طریق شعرش آشنایی داشت، بهوضوح به آن پیمیبرد. کانون نویسندگان ایران چند روز بعد از درگذشت قیصر در بیانیهای تند و رسوا علیه این شاعر مردمی؛ او را «شاعر بیلبوردهای شهرداری» خواند و مدعی شد که او جایگاه استادان واقعی ادبیات را اشغال کرده است، اما وقتی میزان محبوبیت او را در بین مردم، استادان دانشگاه، دانشجویان و حتی شاعران طیف روشنفکر مانند سیمین بهبهانی دیدند، دست به بازی تازهای زدند و این شد که جریانهای غیردولتی، وارد مرحله دوم فعالیّت خود، که مصادره به نفع خود است، شدند.
یکی از شگردهای چندسال اخیر این جریانها، مصادره شخصیتهای مختلف هنری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است. یعنی همینکه هنرمندی رحل اقامت به دیار باقی میافکند، سروکلهشان پیدا میشود تا شناسنامهای برای آن مرحوم بنویسند و هویّتی برایش دستوپا کنند تا از آن نمد، کلاهی هم برای خودشان مهیّا شود.
البته میزان این مصادرهها بستگی به شخصیت، جایگاه، مقام، سابقه و نام و نشان فردِ تازه از دنیا رفته دارد. گاهی هنرمندی است که هیچ حرف سیاسی از او شنیده نشده، امّا ناگهان بعد از مرگ به چهره سیاسی مخالف تبدیل میشود! گاهی شهیدی در راه انقلاب و دفاع مقدس است که از قضا با روشنفکران سکولار، لاییک و ضدانقلاب هم مشکل داشته است، امّا برایش مراسم میگیرند و از مخالفتش با حکومت میگویند! گاهی هم شاعری است مثل قیصر امینپور که شاعر شعرهای انقلابی است، امّا مثلاً بیبیسی بعد از پنجسال نتیجه میگیرد که او در سالهای آخر عمرش، مخالف حکومت شده بود!
نمایشهای نخ نما برای انتساب شاعر انقلاب به خود
این قبیل سوگواریهای نمایشی آن قدر تابلو و نخنماست که بهخوبی رنگ و بوی مصادره سیاسی را میتوان در پس آن دید.
این نمایشها معمولاً از سازوکاری تکراری بهره میبرند، مثل اینکه کارگردانی، یک سلسله نمایشهای گوناگون را برای پیشبرد هدف خاصی روی صحنه ببرد و آن سلسله نمایشها از دستورصحنهها و دیالوگها و صحنهپردازیها و در کل عوامل یکسان برخوردار باشند و یک ساختار کلّی بر آنها حکمفرمایی کند.
در این قبیل نمایشها هم، در قدم اول، بنا را بر اثبات دشمنی با انقلاب و یا پشیمانی آدمها از روحیه انقلابی میگذارند، و اگر ادعای دشمنی و پشیمانی بهراحتی قابل اثبات نباشد، به یک شگرد منافقانه دیگر دست میزنند؛ مثلاً در مورد قیصر امینپور، از سویی با شاعری طرف هستند که انقلابی بود، یعنی این ویژگی را نمیتوانند از او بگیرند، از سوی دیگر وظیفه دارند که به هرقیمت ممکن، مخالفتش را با انقلاب ثابت کنند، برای همین دنبال بهانه میگردند والبته درمورد قیصر دستشان خالی بود، ولی بازهم از تلاش بازنماندند.
شاید بشود هزارویک دلیل برای اجرای چنین نمایشهای تکراری، درباره هر هنرمندی در نظر گرفت، امّا باید پذیرفت که تنها دلیل تلاش برای مصادره قیصر امینپور، محبوبیّت او و شعرش نزد مردم بود؛ محبوبیّتی که در شعر معاصر، بندرت برای شاعر دیگری رقم خورده است.
نظر شما