تحولات منطقه

۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۳
کد خبر: ۳۴۴۰۴۹

در فاصله میان دو چله، پیرزن و یا پیرمردی وجود داشتند که البته در بیشتر افسانه‌ها پیرزنی بوده که دو بچه داشت. این پیرزن که ننه سرما نام داشت، دو پسر داشت به نام‌های اهمن و بهمن.

چارچار یا جنگ دو چله
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

برای زمستان در فرهنگ مردم قدیم گاهشمار ویژه‌ای وجود داشته است. گاهشماری که به طور عمومی کل سال را در بر می‌گرفت، اما به طور مشخص در زمستان به این صورت بود که آن را به دو بخش چله بزرگ و چله کوچک تقسیم می‌کردند. چله‌ای که هر چند نام چله داشت، اما فقط یکی از آن‌ها چهل روزه بود و برای اسفند هم تقسیمات خاص خودش وجود داشت. ضمن اینکه بین دو چله هم تقسیماتی بود. از اول زمستان تا چهل روز بعد از آن؛ یعنی از اول دی‌ماه تا دهم بهمن‌ماه را چله بزرگ و بیست روز بعد آن یعنی از یازدهم بهمن تا پایان بهمن‌ماه را چله کوچک می‌گفتند.
این تقسیم بندی، یعنی تقسیم 60 روز اول زمستان به دو چله، تقریباً در سراسر ایران سیاسی کنونی و البته در ایران فرهنگی رایج بوده است. ایران فرهنگی که شامل افغانستان، ماوراء‌النهر، بخش‌هایی از قفقاز، در آسیای صغیر و بخش‌هایی از ترکیه کنونی بود، همگی با هر گویش و زبان محلی، مفهوم چله را درک می‌کردند.
چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک را «چار چار» می‌گفتند و معتقد بودند، این هشت روز که جنگ بین دو چله است، سردترین روزهای سال را تشکیل می‌دهد.

چله بزرگ و چله کوچک
چله بزرگ را به برادر بزرگ‌تر تشبیه می‌کردند. آورده‌اند که در روزهای پایانی چله بزرگ، برادر کوچک‌تر که مغرور است، نزد برادر بزرگ‌تر می‌آید و می‌گوید: در این مدت چه کرده‌ای؟ یعنی آن‌چنان که باید سرمایی ایجاد نکرده‌ای. چله بزرگ می‌گوید: «دستان زنان را در داخل کوزه‌های آب منجمد کردم». برادر کوچک‌تر می‌گوید: «تو که کاری نکرده‌ای. ببین من چه می‌کنم؛ کاری می‌کنم که نوزادان در گهواره‌هایشان و پیرزن‌ها زیر لحاف یخ بزنند، آب در رودخانه‌ها و جوی‌ها یخ بزند». برادر بزرگ‌تر که نماد عقل و تجربه است، به طعنه به او می‌گوید: «این‌قدر به خودت نناز که بهار همسایه‌ات و عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار می‌آید».
گفته می‌شود، 10 روز اول اسفند، زمانی است که می‌گویند زمین دزدیده نفس می‌کشد. 10 روز دوم اسفند زمانی است که زمین به صورت آشکار نفس می‌کشد و هوا کاملاً رو به اعتدال می‌رود.
10 روز آخر اسفند دوباره هوا سرد می‌شود. در مورد این سرما که به آن «سرمای پیرزن، برد العجوز یا ننه سرما» می‌گویند، در افسانه‌های قدیم آمده است که: سالی هوا در زمستان سرد نشد و پیرزنی که مالک چند شتر بود، نگران شد؛ زیرا شتران او که باید در فصل سرما باردار شوند، بر اثر گرمی بی‌سابقه هوا در زمستان آن سال باردار نشدند. پیرزن از خداوند و پیغمبر زمانش درخواست می‌کند، بعد از چله کوچک هوا سرد شود تا شترانش باردار شوند. خداوند هم دعای او را مستجاب کرد و برخلاف معمول پس از چله، چند روزی هوا رو به سرما رفت و شتران پیرزن باردار شدند.

اهمن و بهمن
افسانه قدیمی دیگری هم برای این سرما هست. در فاصله میان دو چله، پیرزن و یا پیرمردی وجود داشتند که البته در بیشتر افسانه‌ها پیرزنی بوده که دو بچه داشت. این پیرزن که ننه سرما نام داشت، دو پسر داشت به نام‌های اهمن و بهمن.
پسران پیرزن وقتی که از خانه برای تهیه آذوقه و شکار بیرون می‌روند، از شدت سرما و سوز سرما خشک شده و می‌میرند و دیگر به خانه بر نمی‌گردند. پس از شنیدن خبر مرگ ایشان، پیرزن عصبانی و ناراحت شده و گریبان خود را چاک کرده بر سر و سینه می‌کوبد و بر اثر این شیون، گردنبندش پاره شده و دانه‌های داخل آن به صورت بارش تگرگ بر زمین می‌ریزد. پیرزن پس از شیون و ناراحتی بسیار از روی ناراحتی تکه چوب نیم‌سوزی را از اجاق بیرون آورده و برای گرفتن انتقام، قصد سوزاندن دنیا می‌کند و آن‌را پرتاب می‌کند. مردم معتقدند، اگر این چوب آتش گرفته در خشکی بیفتد، آن سال خشکسالی خواهد بود. اگر در آب و رود بیفتد، سال پربارانی خواهد بود و اگر در جنگل بیفتد، باد گرمی می‌وزد که سبب از بین رفتن محصولات می‌شود.

جشن سده
نکته جالب توجه که درباره این دو چله وجود دارد، این است که تعداد نسبتاً زیادی آیین و جشن به لحاظ زمانی در محل تلاقی این دو چله، حدود هفتم هشتم بهمن تا چهاردهم پانزدهم بهمن، همان که به چارچار معروف است، برگزار می‌شود که مهم‌ترین آن‌ها جشن سده است. جشن‌هایی که کهن بودن آن به پایه جشن‌های نوروز می‌رسد.
در کنار این جشن‌ها، جشن‌ها و آیین‌های محلی دیگری هم هست که مردم عمدتاً برای برکت‌زایی و برکت‌افزایی در نقاط گوناگون ایران برگزار می‌کردند.
در تاریخ نسبت این جشن به هوشنگ، پادشاه پیشدادی نسبت داده شده است.از آنجا که در قصه اساطیر ایران، بیابان‌های اطراف کرمان و یزد، جایی بود که هوشنگ پیشدادی توانست در آنجا آتش را کشف کند، این جشن و آیین هنوز هم در یزد و کرمان برگزار می‌شود و به سده سوزی معروف است. افزون بر این، در جنوب خراسان و در برخی از شهرهای کویری بقایای آن دیده می‌شود. سده جشنی است که به دامداران مربوط می‌شود. برای این جشن بوته‌های فراوانی از هیزم را از چند روز قبل آماده می‌کنند و در محلی مناسب می‌گذارند و در غروب روز چهلم زمستان آن را آتش می‌زنند. در برخی مناطق، مردم خاکستر آتش سده را به عنوان تبرک به منازلشان می‌برند و یا یک بوته خاموش شده را به اطراف آغل‌های گوسفند و بزهایشان می‌برند که نحوست از آنجا برود و خیر و برکت نصیب دام‌هایشان شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حاجی ابراهیمی IR ۱۶:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۹/۱۳
    1 1
    جش های زیبایی بوده کاش ادامه داشت سنت های قشنگ ایرانیان
  • رضا ۲۲:۳۷ - ۱۴۰۳/۰۹/۲۶
    0 0
    ۱۰روز اول اسفند=اهمن ۱۰روز دوم اسفند=بهمن در این ۲۰روز بارندگی بسیار است و اهمن و بهمن به دو چله بسیار طعنه میزنند و مردم میخوانند: اهمن و بهمن آرد کن صدمن روغن بیارده من. هیزم بکن خرمن عهده همه با من ۵روز اول اسفند=سیاه بهار ۵روز آخر اسفند = سرمای پیر زن کش