قدس آنلاین/ تکتم بهاردوست : واقعیت‌ این است که ژانر تاریخی از مهم‌ترین ژانرهایی است که سریال‌های شخصیت‌محور در قالب آن خلق می‌شوند. باید توجه داشت که همه سریال‌های تاریخی و شخصیت‌محور، در آفرینش شخصیت جذاب و دلنشینی که در حافظه تاریخی مخاطب ماندگار شود، موفق نیستند. اما براستی چه عواملی موجب می‌شود تا یک شخصیت تصویری و تاریخی در یادها بماند؟ برای پاسخ به این سؤال با ضیاء‌الدین دری کارگردان سریال ماندگار «کیف‏انگلیسی» گفت‌وگو کرده‌ایم که می‌خوانید:

مخاطب برای تماشای سریال تاریخی  تربیت نشده است

 

 در بحث آسیب‌شناسی سریال‌های تاریخی سؤالی که همان اول به ذهن می‌رسد ‌این است که یک سریال تاریخی تا چه اندازه می‌تواند به واقعیت تاریخی وفادار باشد و معیار ارزیابی یک مجموعه تاریخی در تعریف و تحریف واقعه تاریخی چیست؟
این قضیه به جنس موضوع بستگی دارد، یعنی‌ اینکه آیا ما یک موضوع مستند تاریخی را برای کار انتخاب می‌کنیم یا می‌خواهیم یک داستان را در تاریخ به تصویر بکشیم؟ ‌این‌ها با هم فرق می‌کنند. به عنوان مثال شما اگر می‌خواهید کودتای1332یا روی کار آمدن نادر شاه افشار را بیان کنید، باید برای‌ این قضیه پژوهش کنید تا ببینید اسناد آن واقعه تاریخی چیست و از این اسناد چه اندازه‌ای تایید شده است و چه مقدارش دارای شک و شبهه است.
وقتی ما یک تیتر تاریخی را برای کار انتخاب می‌کنیم باید صددرصد درباره وجوهات تاریخی‌اش تحقیق کرده باشیم. وقتی شما منابع تاریخی را تا جایی که ممکن است بدست آوردید، اجازه دارید برای دراماتیک کردن آن ماجرا، بخش‌هایی را که مغفول مانده است بر مبنای شناخت خودتان و تا جایی که به اصل مستندات لطمه وارد نکند، اضافه کنید.
به عنوان مثال می‌توان به فیلم سینمایی «آخرین امپراتور» برتولوچی اشاره کرد. زمانی که ‌این فیلم را می‌بینید حتی اگر کوچکترین مطالعه‌ای هم از ‌این موضوع نداشته باشید بخوبی با آن ارتباط برقرار خواهید کرد؛ از آن طرف در‌ هالیوود فیلم «اسکندر» ساخته می‌شود‌ که داستان و جذابیت دارد ولی ناموفق است، چرا؟ چون جذابیت‌های دراماتیک ندارد. این نقطه ضعف بسیاری از آثار تاریخی است.

  تلویزیون در‌این سال‌ها همان‌طور که سریال‌های تاریخی ماندگار داشت، تولیداتی هم داشته که نتوانسته‌اند موفق باشند و با مخاطب ارتباط برقرار کنند. سؤال‌ اینجاست که چه اتفاقی می‌افتد که یک سریال یا شخصیت تاریخی در یادها ماندگار می‌شود و شخصیت دیگر نه؟
  در‌ ایران دلایل عدیده‌ای دارد؛ صرفاً کم کاری یا نابلدی مطرح نیست. بدلیل ممیزی ما نمی‌توانیم خیلی چیزها را در آثارمان نشان بدهیم. نمی‌توانیم به حوزه خصوصی افراد ورود پیدا کنیم و دقیقاً همین جاست که خیلی چیزها از دست می‌رود، چون همه زندگی آدم‌ها که بخش‌های سیاسی، کاری و عمومی‌شان نیست، به همین دلیل کار به یک اثر زمخت تبدیل می‌شود؛ معمولاً بخش‌های سیاسی و زمخت هم پرحرف‌اند.
از طرفی متأسفانه مخاطب ما برای تماشای یک کار تاریخی تربیت نشده است و ‌این است که برخی آثار تاریخی ما با میزان مخالفت‌های بالایی مواجه می‌شوند. در‌این میان هیچ‌کس نمی‌خواهد بپذیرد که بالاخره ‌این فیلمنامه از صافی ذهن یک نویسنده و کارگردان عبور کرده و‌ او برای ما داستان را تعریف می‌کند و ممکن است حرف‌هایی بزند که برخی قبول نداشته باشند و این مفهومش‌ این نیست که‌ این اثر کار خوبی نیست. گاهی بهترین سریال تاریخی ما فاقد وحدت خط دراماتیکی است. برخی شخصیت‌های تاریخی ما اصلاً جذابیتی ندارند، چون شما در طول داستان هیچ‌گونه «اکتی» را از این شخصیت نمی‌بینید. شاید یکی از بهترین سریال‌های تاریخی که تقریباً همه جذابیت‌ها و ویژگی‌های یک سریال تاریخی را دارد، سریال بوعلی سینا است. ولی چون طول ‌این سریال زیاد است بالطبع فواصل لحظات دراماتیکش طولانی است.
در بخش‌هایی از اثر چون مخاطب نمی‌تواند در یک التهاب و اشتیاق ماجرا را تعقیب کند، داستان اندکی شل می‌شود و بخش‌هایی صرفاً حتی به حرف زدن می‌گذرد ولی در نهایت شخصیت اصلی را رها نمی‌کند.

 شاید یکی دیگر از‌این نبود جذابیت‌ها ‌این است که شخصیت‌های تاریخی ما همیشه مثبت هستند.
 بله، دقیقاً! ما در تاریخ می‌گردیم سراغ کسی که خیلی خوب است؛ کسی مثل امیرکبیر. حالا سؤال من ‌این است که کدام یک از ‌این امیرکبیرهایی که تاکنون ساخته شده است موفق بوده است؟ از امیرکبیرعلی حاتمی ‌بگیرید تا بعدی‌ها... این آدم خیلی خوب هیچ کشمکش دراماتیکی ندارد و فقط حرف می‌زند و چون خیلی سفید است، جذابیت‌های نمایشی‌اش را از دست می‌دهد. ما خواسته‌ایم‌ این آدمها را زیادی سفید نشان بدهیم وگرنه امیرکبیر هم حکم شلاق داده، گفته بگیرید، گفته ببندید و... برای‌ این است که مخاطب ‌این کار را پس می‌زند، چون برایش باور پذیر نیست.

 همیشه ‌این سؤال در خصوص شخصیت‌های تاریخی مطرح شده است که بازیگر باید یک شخصیت حقیقی را به شکل تیپ بازی کند یا ‌اینکه نقش‌آفرینی او باید به شکل شخصیت محور باشد. نظر شما چیست؟
شخصیت‌های ما دو شکل دارند؛ شکل معاصر که ما را تا صد و پنجاه سال پیش به عقب می‌برد، یعنی زمانی که ما از آن شخصیت عکس یا حتی فیلم داریم و می‌توانیم ببینیم طرف چه شکلی است، به عنوان مثال، مصدق.
برای به تصویر کشیدن‌ این آدم لزومی ‌ندارد بازیگری را انتخاب کنیم که کاملاً شبیه مصدق باشد ولی چون‌ این آدم‌ها در حافظه ملی ما هستند تا حد بسیاری باید شبیه باشد. هنرپیشه باید بتواند وجوهی را که در بیان ‌این آدم هست بازتاب دهد و قابلیت صوتی‌اش به گونه‌ای باشد که مردم بتوانند باور کنند که ‌این خود مصدق است. ما همیشه ‌این آدم را در زندگی سیاسی‌اش دیده‌ایم، ولی ‌اینکه او در منزل و زندگی عادی‌اش چگونه بوده است از آن بی‌خبریم و ‌اینجاست که بازیگر باید به ‌این قضیه خیلی زیرپوستی نزدیک شود، درست کاری که مریل استریپ در «بانوی آهنین» کرد. در آن فیلم سعی نکردند که
مریل استریپ را خیلی شبیه مارگارت تاچر کنند، اما ‌این بازیگر چنان با زیرکی شخصیت تاچر را ارزیابی می‌کند که شما وقتی به چشم‌های‌ او نگاه می‌کنید خانم تاچر را می‌بینید. بازیگر اگر بخواهد شخصیت را از حالت تیپیک خارج کند باید بتواند طرز نگاه آن شخصیت را بازتاب دهد که ‌این اصلاً کار آسانی نیست. خیلی از بازیگران ما بندرت می‌توانند حالت نگاهشان را مانند شخصیت اصلی تغییر دهند، چون ‌این کار بسیار پیچیده‌ای است. این تبدیل در نگاه است و زبان بدن باید با آن شخصیت تاریخی عجین شود و بتواند آن را عرضه کند تا این باور برای مخاطب ‌ایجاد شود.

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.