«کوچه بینام» تقریباً یکسال پس از جشنواره سی و سوم فجر اکران شد، با توجه به اینکه سومین فیلم در بخش بهترین فیلم از نگاه مردمیبود و مورد استقبال مخاطبان هم واقع شده بود و انتظار میرفت زودتر اکران شود؛ چرا این قدر دیر اکران شد؟
علت این مسأله را نمیدانم و بهتر است تهیهکننده پاسخگوی این سؤال باشد چون حقوق فیلم به تهیهکننده مرتبط است. از طرفی شاید هم تهیهکننده این مسأله را پیگیری نکرده و یا روابط لازم را برای این کار نداشته است. در هرحال من دلیلش را نمیدانم.
شما ساخت 6 فیلم را در فضاهای مختلفی تجربه کردید. «راز دشت تاران» و «یک فراری از بگبو» بیشتر مرتبط با سینمای کودک بود اما پس از آن به فضاهای اجتماعی و خانوادگی روی آوردید چه شد که از ژانر کودک به سینمای متنوع اجتماعی روی آوردید؟
درست است. سینمای کودک در دنیای دیگری است که من آن را ادامه ندادم و البته علاقهای هم به آن ندارم. بیشتر ترجیحم این بود که سینمای اجتماعی را دنبال کنم. حسم این است که سینماگران مؤلف آنچه را که مینویسند و براساس آن فیلمشان را میسازند تحت تأثیر شرایط و مسایل ملتهب جامعه است.
شاید برخی فیلمسازان با این موضوع به صورت ژورنالیستی برخورد کنند و حتی فیلم خود را براساس تیتر یک خبر بسازند اما در مورد من این مسأله فرق میکند و من فیلمهایم را براساس دغدغههایم میسازم.
آدمهای دور و بر من سوژه فیلمهایم هستند. بنابراین وقتی فیلمنامه مینویسم شخصیتها یک پیرنگ اصلی از قصه هستند. سعی میکنم آدمهای قصه را بشناسم و دنبال شخصیتهایی باشم که مابه ازای بیرونی در جامعه داشته باشند و در واقع طراحی شخصیتها تحت تأثیر ما به ازای بیرونی آن است. آدمهایی که بار دراماتیک بسیاری دارند که روی
شخصیت شان کپی شده و این بار دراماتیکی که آدمهای قصه دارند پیرنگ اصلی قصه را تحت تأثیر شخصیت خودشان قرار میدهد.
سینمای شما قصهگو است که در نوع خود ویژگی مهمیمحسوب میشود. اتفاقی که این روزها در سینما کمتر پیدا میشود و اساساً سینمای قصهگو نداریم. اغلب فیلمها هم در بیان و روایت موضوع ناتوان میمانند. با این اوصاف به نظر شما چرا سینمای قصهگو این قدر ضعیف است؟
به نظرم یکی از مشکلات فیلمهایی که با اقبال مخاطب مواجه نمیشوند بحث شخصیتپردازی کاراکترهای قصه است. تکلیف بعضی از این شخصیتها در قصه مشخص نیست و هویت ندارند. همین شخصیتها به اصطلاح «گاف» فیلم هستند و باعث میشود مخاطب فیلم را پس بزند چون ارتباطی با آن برقرار نمیکند. به این دلیل که یا بازیگر نمیتواند نقش را در بیاورد یا کارگردان نمیداند چه میخواهد و نمیتواند بازی مورد نظرش را از بازیگر بگیرد. به همین دلیل قصه میلنگد و بیننده نمیتواند به خوبی با آن همذاتپنداری کند که همین مسأله باعث افت فیلم میشود. بنابراین یکی از مسایل مهم این است که هم کارگردان و هم مخاطب در نهایت بتوانند آدمهای قصه را بشناسند.
بازیها در «کوچه بینام» بسیار خوب و حساب شده است و در کنار فیلمنامه آن کمک بسیاری به کیفیت این فیلم کرده است. نقش و تأثیر بازیگران را در ارتقای کیفی یک فیلم چقدر میدانید؟
بعد از فیلم «هفت ماهگی» متوجه شدم بازیگر حرف اول را میزند. واقعیت این است که در فیلم، جذابیت بصری متعلق به بازیگران است. چون تمام تلاش این است که فیلمبرداری دیده نشود و هنر دوربین و طراحی صحنه این است که با نگاه اول بیننده متوجه آن نشود اما بازیگر را میبیند و در واقع این بازیگر است که باید مخاطب را نگه دارد.
اگر این چیدمان درست نباشد فیلمهای من با توجه به ضعف فیلم به فیلم بد و با توجه به قوت آن به فیلمی متوسط یا خوب تبدیل میشود. بنابراین تمام ارکان فیلم مانند گریم، فیلمبرداری، طراحی صحنه و ... هوشمندانه در خدمت دیده نشدن هستند و اینجاست که نقش بازیگر بسیار محوری است.
از آنجایی که شخصیت در فیلمهای شما نقش محوری دارد وقتی یک فیلمنامه را مینویسید آیا به بازیگرانی که قرار است نقشها را بازی کنند هم فکر میکنید؟
اتفاقاً من وقتی فیلمنامه مینویسم شخصیتها را براساس بازیگرانش مینویسم و زمانی که در حال نوشتن هستم به آن بازیگر فکر میکنم. یکی از کسانی که همیشه موقع نوشتن به او فکر میکنم فرهاد اصلانی است که اصلاً نقش را برای او مینویسم. باران کوثری هم همینطور است و به آنها فکر میکنم. در این حال بهتر میتوانم داستان و عملکرد شخصیتها را بنویسم.
آیا از اکران فیلم تاکنون راضی بودید و بازخورد مخاطبان نسبت به فیلم چگونه بوده است؟
خوشبختانه فیلم با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده و در این مدت کم اکران، فروش میلیاردی داشته است که این اتفاق خوبی است و اکران آن هم تا نوروز ادامه پیدا میکند و با توجه به اینکه در جشنواره گذشته هم جزو برگزیدههای مردمی بود انتظار میرود که این روند ادامه پیدا کند.
نظر شما