قدس آنلاین/ مجید تربت زاده: بگذارید بهانه گزارش از شخص امروز خبری باشد که هنوز هم کهنه نشده است! «سید مهدی شجاعی» دو روز پیش از یک یادداشت قدیمی،دوباره رونمایی کرد. او سال ۱۳۷۲ در بزرگداشت سالگرد شهادت رفیق قدیمی اش -سید مرتضی آوینی- نوشته بود :

 از آسمان الهام می‌گیرد

«...شما که رفتید، سران ما میهمان دارالضیافه «فهد» شدند... در این حال و روز باید «مرتضی مردی» به پرده کعبه شهادت بیاویزد و خون مقدسش را بر کویر عطشناک وجدان‌هامان بریزد تا یادمان بیاید که کجا بوده‌ایم و اکنون به کجا رسیده‌ایم...». بگذارید همان طور که شجاعی یادداشتی 23 ساله را بهانه زدن حرف‌هایی کرد که اگرچه قدیمی و تکراری اند ، اما بوی کهنگی نمی دهند، ما نیز خبر 2 روز پیش را بهانه نوشتن از «سید مهدی شجاعی» کنیم. نویسنده ای که از نسل قدیمی هاست اما نوشتن و خواندن از زندگی، نوشته‌ها و فعالیت‌هایش، کهنه نمی‌شود. همان طور که هیچ کدام از آثار دیروز و امروزش هرگز بوی کهنگی نمی‌گیرند.

 جای خالی کودکی
جای «کودکی» در زندگینامه شجاعی خالی است. جست‌وجو در اینترنت و خاطره نویسی‌ها و... راه به جایی نمی برد و نمی شود چیز دندان‌گیری از کودکی آقای نویسنده به دست آورد. اما شما فکر نکنید نمی توان در زندگی و آثارش از «کودک و کودکی» چیزی یافت. شجاعی را حتی می‌توان نویسنده کودک و نوجوان دانست. اگرچه در نوشته هایش برای بزرگسالان نیز رد پای کودک درون نویسنده بسیار پر رنگ دیده می‌شود و شما این ردپاها را در آثار طنز او بیشتر پیدا می‌کنید.
نویسنده ای که امروز 55 سالگی را زندگی می‌کند، زاده شهریور 1339 در تهران است. سال 1356 دیپلم ریاضی اش را می‌گیرد و در حالی که شاید خیلی ها منتظرند سر از رشته های مهندسی در بیاورد اما با همان دیپلم ریاضی وارد دانشکده هنرهای نمایشی(دراماتیک) می‌شود تا کارگردانی تئاتر بخواند. بدون شک کودکی و نوجوانی چنین آدمی خالی از تجربه های هنری نبوده است وگرنه با همه جوان بودن، آنقدر از مرحله پرت نبود که از دنیای پیچیده اعداد و ارقام و فرمول‌های دشوار ریاضیات ، خودش را بی هوا پرت کند به جهان لطیف هنر و هنرمندی؛ البته نمی دانیم چه اتفاقی افتاد که بعدها قید کارگردانی را زد و ترجیح داد به «ادبیات نمایشی» بپردازد. لابد برای این تغییر، استدلال هنرمندانه خودش را داشت و البته گذشت زمان نشان داد تصمیمش غلط یا از روی شور و شوق جوانی و سر به هوایی نبوده است. اگر قرار است تصمیم های شجاعانه سید مهدی شجاعی شما را متعجب کند، بگذارید این فقره را هم اضافه کنیم که او تصمیم گرفت همزمان با هنر در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران هم درس بخواند.
در کنکور پذیرفته شد و علوم سیاسی هم خواند، اما ناگهان تصمیم گرفت پیش از گرفتن مدرک کارشناسی علوم سیاسی آن را رها کند! شاید فهمیده بود حتی با مدرک کارشناسی بازهم در عالم سیاست کارشناس خوبی نخواهد شد چه برسد به سیاستمدار. آقای نویسنده اگر همان راه را ادامه داده بود، ممکن بود خدای ناکرده به جای یک نویسنده تمام عیار، بشود سیاستمداری نیم‌بند و همه استعداد و آینده ادبی اش را تباه کند!

 پیشینه درخشان
رشته علوم سیاسی را که رها کرد ، همه همت و عشقش را گذاشت پای نوشتن در قالب های مختلف ادبی. هنوز 20 سال کامل را نداشت که آثارش در مطبوعات یا به صورت کتاب چاپ شده بود. در پرونده کاری‌اش البته تنها نوشتن دیده نمی شود. یعنی شما هم آن تصور نویسنده پولداری را که می‌رود یک جزیره دنج می‌خرد و توی آن می‌نشیند به فرت و فرت کتاب نوشتن و چاپ کردن، کنار بگذارید و به هنرمندی فکر کنید که مثل خیلی از هنرمندان درست و حسابی دیگر میان مردم رشد کرد و میان آن‌ها نفس می‌کشد.
شجاعی سال‌ها مسؤول صفحات فرهنگی هنری روزنامه ها بود، سردبیری مجله ها و ماهنامه‌ها، مدیریت انتشارات، داوری در جشنواره های فیلم و تئاتر فجر، جشنواره کتاب، فعالیت در کانون پرورش فکری و کودکان و نوجوانان و.... را در پرونده اش دارد. مجموع کارهای شجاعی را می‌شود در قالب کارهایی برای بزرگسالان( طنز، جدی، ادبیات آیینی و مذهبی، فیلمنامه و...) و آثار ویژه کودک و نوجوان(نگارش یا ترجمه) تقسیم بندی کرد.

 از آسمان
گمان نکنید اگر  رشته علوم سیاسی را رها کرد، تا امروز به سیاست کاری نداشته است. شجاعی از ابتدا تا امروز چه در نوشته های جدی و چه طنزش  هرجا که صلاح دانسته است به عالم سیاست و سیاست بازی تاخته و حرف‌های دلش را زده است، چون آدمی نیست که بتواند دردها و گلایه هایش را از ظلمی که سیاست بازان به فرهنگ روا می‌دارند، در دلش نگه دارد و اگر می‌توانست، همان زمان سیاستمدار می‌شد نه سیدمهدی شجاعی. برای اینکه بدانید چه می‌گویم می‌توانید گلایه های چند سال اخیر او از بی مهری ها به «فرهنگ» و یا کتاب «دموکراسی یا دموقراضه» اش را بخوانید.
سید مهدی، وقتی قرار به نوشتن از باورها، آیین و مذهبش باشد، قلم توانا و نثر سیالش را به خدمت می‌گیرد تا بدیع ترین توصیف‌ها را بیافریند و اگر پای واقعیت های تلخ و شیرین اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وسط باشد می‌تواند تلخ و گزنده اما تأثیر گذار بنویسد و در این راه از تاختن به مرزهایی که خیلی ها نوشتن از آن را به «تابو» تبدیل کرده اند، ابایی ندارد.
در داستان نویسی های عاشورایی ،شجاعی ماجراها را ادبی، تاریخی و تراژیک روایت می‌کند اما هیچ گاه در حد روایت کردن احساسی و یا حماسی باقی نمی ماند بلکه شما احساس می‌کنید نحوه نگاه او به وضعیت انسان و انسانیت و قهرمانان و ضد قهرمانان نوشته هایش، قابل تعمیم به انسان امروزی و مشکلات و دردهایش هم هست.
حتی طنزهای شجاعی به دور از توهین و لودگی های رایج، دردهای انسان معاصر و جامعه را پیش روی شما می‌گذارد و رفتارهای غلط مردم و حاکمان را هجو می‌کند.
مردی که معتقد است، هنرمند جماعت از آسمان الهام می‌گیرد، برای بیان حرف‌هایش در قالب‌های کهنه و تکراری گذشتگان باقی نمی‌ماند و انگار همیشه طرحی نو برای در انداختن، در آستین دارد. شاید به همین دلیل بتوان او را یکی از پر مخاطب ترین نویسنده کشور معرفی کرد. نویسنده ای که مخاطبانش هر سال انتشار اثری شیرین از او را چشم می‌کشند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.