قدس آنلاین/ احمد فیاض: نیمکت های مدرسه هیچ‌گاه بوی کهنگی به خود نمی گیرند! بویژه اگر در آستانه روز معلم، دانش آموزانی پس از ۳۱ سال دوباره بر این نیمکت ها تکیه بزنند. اکنون و همزمان با هفته معلم، این دانش آموزان وفادار، باغبانِ باغبان های گذشته شان شده اند.

  پس از ۳۱ سال دانش آموزان  به صف شدند!

دانش آموزان مدرسه راهنمایی خاقانی(نظام قدیم) شهرک شهید رجایی مشهد پس از 31 سال گرد هم جمع شدند، تا چین های پیشانی معلم هایشان را پس از سپری شدن 10950 روز از نزدیک دنبال کنند! چین وشکن هایی که دانش آموزان 45 ساله کنونی نیز از آن بی نصیب نمانده و موهای برخی از آنان نیز به سپیدی گراییده است.

 وعده دیدار
کریمی معین، توکلی، پری و فرخ زاده از دانش آموزان ورودی سال 1364 مدرسه پسرانه راهنمایی خاقانی واقع در ناحیه پنج آموزش و پرورش مشهد، از بانیان اصلی این مراسم هستند. آن‌ها برای برپایی باشکوه این مراسم ساعاتی پیش ازهمه در مدرسه حضور دارند. تمامی شواهد و قراین از وسواس و دقت نظر در حسن اجرای کمی و کیفی مراسم حکایت دارد. مطابق با برنامه تنظیم شده، معلم ها قرار است در ساعت 16 و 30 دقیقه در محل مدرسه حضور یابند. البته مقرر شده تا دانش آموزان زودتر از معلم ها در مدرسه حاضر باشند! مبصر کلاس پس از 31 سال هنوز مقتدرانه حضور و غیاب می کند!
دانش آموزان یکی پس از دیگری وارد مدرسه می شوند. اشک ها و لبخندها جاری می شود. بازار دیده بوسی چون گرمای غافلگیرانه اردیبهشت بر محفل جاری می شود و خاطرات گذشته در پیشانی افکارهمکلاسی ها مرور می شود. جالب آنکه بابای مدرسه آن سال ها- آقای کبیری- نیز از قلم نیفتاده و  در محفل ملاقات حضور دارد.

 به نیابت از شهدا، حاضر!
صندلی ها و نیمکت ها در میانه مدرسه بخوبی و با نظم خاصی در دو گروه چیده شده اند. یک ردیف به تعدادی از دانش آموزان فعلی مدرسه اختصاص یافته و تعداد بیشتری نیز برای دانش آموزان 31 سال پیش در نظر گرفته شده است. جواد کریمی معین، مبصر پر شر و شور آن سال ها دفتری در دست دارد که پس از استقرار دانش آموزان، حضور و غیاب را آغاز می کند! علیرضا ارشدی، حاضر! مرتضی اصغرپور، حاضر و ... محمد دانشور...؟  احمد همتی...؟
اینجا که می رسد، صدای مبصر می شکند و دانش آموزان 31 سال پیش بغض می کنند. سکوت غمباری بر فضای مدرسه مستولی می شود! دو صندلی در صدر مجلس به شهدای والامقام هشت سال دفاع مقدس، یعنی محمد دانشور و احمد همتی اختصاص یافته است که صدای «حاضر» به نیابت از شهدای کلاس به گوش می رسد. عبدالصمد همتی، پدر شهید همتی و برادر شهید دانشور به نیابت از فرزند و برادر شهید شان حاضر می گویند.

 معلم، روزت مبارک!
برپا...! برپا...! این فریاد مبصر، یعنی اولین معلم  وارد می شود! نخستین معلم آقای نعیمی، ناظم مدرسه است. دانش آموزان می ایستند و تبریک می گویند؛ روز معلم، مبارک! این سناریو برای سایر معلمان یعنی آقایان غلامی، عطاران، صنم یار، قیاسی، فدایی، مجیری، جانداری، باغبان و عطاریان که بتدریج وارد می شوند، تکرار می شود.
دانش آموز، هاشم مردان که دارای شغل آزاد است، آقای نعیمی را در بغل گرفته و مهربانانه به خود فشارمی دهد. سر در آغوش آقای ناظم می گذارد و هق هق گریه هایش خود گواه همه ماجراست. انــگار قناری های مست، دارند بهار را آواز می کنند. نعیمی نیز بغض دلنشینی دارد.
هاشم مردان خاطرات بسیاری با نعیمی دارد و تمام نماز و روزه هایش را به برکت تعلیم و تربیت این معلم بزرگ می داند. معلمی که  در سال 82 بازنشسته شده، اما همچنان - چون ابری- جان تشنه کویری دانش آموزان را از باران علم و دانش سیراب می کند.

 احوالپرسی روی درخت توت
انتهای کلاس به طور معمول جای بچه های پر شر و شور بود و اکنون نیز در انتهای کلاس، شهردار یونسی را می بینم که در تورق خاطرات نوستالژیک با بغل دستی اش - مهدی سیار- شیطنت می کنند!
جواد باستانی که دکترای مدیریت دارد، از احساس خوشایندی می گوید که پس از 31 سال با تکیه زدن بر صندلی های مدرسه بر وی مستولی شده و تعریف می کند: منزل پدری ام در آن سال ها حکم باغ داشت که از میان آن جوی آبی عبور می کرد، بنابراین تابستان ها و همزمان با موسم رسیدن توت، با بیشتربچه ها روی درختان توت، احوالپرسی می کردم!
علیرضا ارشدی، کارمند شرکت گاز است و در شرارت دوران کودکی وی، همه و از جمله خودش متفق‌القول هستند!
وی نیز در بیان خاطراتش یادآور می شود: در تقلید صدا متبحر بودم، بنابراین در مراسم و مناسبت های گوناگون مانند دهه فجر، تقلید صدای طنزآلود داشتم.
عطا فرخ زاده، کسی است که دعای صبحگاهی می خوانده و حالا نیز پشت تریبون دعا می خواند: بارالها! چنان کن سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما رستگار! و جمعیت حاضر آمین می گویند.
غلامی، مدیر ناحیه پنج آموزش و پرورش مشهد سخنان کوتاهی دارد و هژبری، مشاور وزیر آموزش و پرورش نیز از طریق تلفن همراه که از بلندگو پخش می شود، پیامی می دهد.

  دل معلم هنوز می تپد
 در پایان مراسم دانش آموزان 31 سال پیش با تنوع شغلی  خیاط، صافکار، تأسیسات، کفاش، آرایشگر، حسابدار، نظامی، آتش نشان، وکیل، پزشک، شهردار و... اما متواضعانه و دوستانه برای گرفتن کادوها و عکس یادگاری به صف می شوند. معلمان قدیمی مثل همان سال ها، هنگام خروج خاطره انگیز دانش آموزان، دعای خیرشان را بدرقه راه آنان می کنند، چه آنکه رابطه معلم و دانش آموز همانند رابطه پدر و فرزند، سن و سال نمی شناسد! حتی اگر 45 سال سن داشته باشی، بازهم در برابر معلم عهد کودکی ات دانش آموزی هستی که دلش همواره برای تو می تپد تا این گونه پس از 31 سال تشنه دیدارش باشی.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.