قدس آنلاین: روز ۱۱ ارديبهشت ماه سال جاري بود كه دختري جوان با مراجعه به كلانتري شكايت خود را از يك مسافركش اعلام نمود و از آنجايي كه بر حسب نظر مرجع قضايي موضوع از حساسيت خاصي برخوردار بود رسيدگي به پرونده در دست مأموران پايگاه يكم آگاهي قرار گرفت.

 امان از اعتیاد و برادر زن بد!

 دختر جوان در اظهارات خود در اداره آگاهي اينگونه گفت كه من منتظر تاكسي در مسير معمول به خانه بودم. يك پرايد سفيد رنگ در حاليكه يك مسافر مرد در جلو داشت جلوي پايم نگه داشت و من سوار ماشين شدم. پس از مدتي به يكباره يكي از مردان كه هيكل درشت تر و قيافه جا افتاده تري داشت يك چاقو بيخ گلويم گذاشت و به من گفت هرچه دارم تحويل بدهم. من نيز مجبور شدم گوشي خود و محتويات ارزشي كيفم را به آنها بدهم و پس از آن مرا از ماشين به بيرون پرتاب كردند كه من توانستم سريعاً شماره انتظامي پلاك خودرو را بردارم. پس از ثبت اين اطلاعات در پايگاه يكم آگاهي پرونده به حضور بازپرس علي وسيله ايردموسي رسيد و به دستور ايشان رسيدگي به اين پرونده در دستور كار اداره آگاهي قرار گرفت.
دستگيري متهمين
پس از اين، دو متهم اصلي پرونده واقع در آدرسي كه در سيستم‌هاي رايانه اي به نام صاحب سند خودرو وجود داشت دستگير شدند و در برابر بازپرس پرونده قرار گرفتند.
پس از بررسي‌هاي مأموران آگاهي مشخص شد هر دو متهم پرونده پيش از اين نيز هر كدام به صورت جداگانه سابقه داشته اند. علاوه بر اين بررسي‌ها نشان داد كه دو متهم اصلي پرونده به جز اين سرقت،‌ ارتكاب به چند سرقت ديگر در همان مناطق داشته اند كه بيشتر آنها از مردان انجام شده بود و چند فقره نيز سرقت از بانوان بود. متهم اصلي پرونده كه راننده خودرو بود در اظهاراتش اينگونه اظهار كرد،‌ اين اواخر وضع خيلي خوبي نداشتم. نه تنها كاري نداشتم بلكه معتاد به مواد مخدر شيشه هم بودم. با اينكه شهروز به شيشه معتاد نبود اما همچنان حشيش مي‌كشيد. يك روز كه در تاكسي او سوار شده بودم تا به اسلامشهر بازگرديم به يك باره يك مرد را سوار خودرو كرديم. هم من و هم شهروز اتفاق قول داشتيم كه او را تهديد كنيم و از او پول‌ها و
گوشي اش را بگيريم و همين اتفاق افتاد و تا روزي كه دستگير شديم به همين كار مشغول بوديم. متهم سریال سرقت هایش را فاش کرد.  خط قرمز با این متهم گفت‌وگوی کوتاهی انجام داده است که در ادامه می‌خوانید:
چند سال داري؟
20 سال چرا به اين روز افتادي؟
معتاد شدم. از وقتي كه معتاد شدم زندگي ام برگشت. اوايل شيشه مي‌كشيدم تا اينكه به بد روزگاري افتادم. پدر و مادرم خيلي التماس كردند كه بايد ترك كني و من نيز قبول كردم اما يك شرط گذاشتم و با همين كار خودم را تا خرخره در گل فرو كردم. فكر مي‌كنم نبايد اين شرط را مي‌گذاشتم. من شرط كرده بودم كه با فرناز ازدواج كنم. بالاخره تصميمم را گرفتم و شيشه را به صورت كامل كنار گذاشتم. به مادرم قول داده بودم ديگر به سمت شيشه نروم با اينحال با وجود منصور غير ممكن بود. منصور همدست من است كه سي سال سن دارد و تا به امروز هنوز مجرد است.
آن خانم كه آمده بود كه بود؟
تقريبا هر دوي ما متأهل هستيم. من با فرناز ازدواج كرده ام كه خواهر منصور است و منصور با زني ازدواج موقت كرده است. من فرناز را خيلي دوست داشتم اما باعث شدم بدبخت شوم و حالا او پشت در به شاكي‌ها التماس مي‌كند كه به من رضايت بدهند.
پس شيشه را ترك كرده بودي،‌ چرا دوباره معتاد شدي؟
به مادرم قول داده بودم ديگر به سمت شيشه نروم و همين اتفاق هم افتاد. ديگر شيشه نمي كشيدم. منصور مرا وسوسه كرد و من شروع كردم به كشيدن حشيش. حشيش هم گران بود. سه گرمش 10 هزار تومان است. خلاصه اينكه خرج زندگي نمي گذشت و من به پدرم گفته بودم يك پرايد بخرد تا من با آن مسافركشي كنم اما مسافركشي چيزي نداشت و دائما هشتم گروي نهم بود. خب بايد چه كار مي‌كردم. به زور پول بنزينم در مي‌آمد. با منصور يك روز سوار ماشين بوديم كه تصميم گرفتيم اين نقشه را بريزيم و با ماشيني كه به نام پدرم بود به اين كارهاي خلاف دست بزنيم. بيچاره پدرم كه فكر مي‌كرد من در حال در آوردن پول حلالم.
از شيوه تان بگو؟
زياد پيچيده نبود، منصور راننده بود و من به عنوان مسافر در صندلي جلو نشسته بودم. زماني كه به يك مسافر مي‌رسيديم به هر مقصدي كه بود سوارش مي‌كرديم و بعد با تهديد چاقو در ميانه راه پول و پله اش را مي‌گرفتيم. اگر پول نداشت گوشي اش را مي‌گرفتيم و اگر هيچ چيزي نداشت با يك لگد از ماشين بيرونش مي‌كرديم.
شده بود كسي داشته باشد و ندهد؟
زياد بود. چاره اي نداشتيم. دوست نداشتيم زياد در دردسر بيفتيم. به همين دليل هرطور كه بود سعي بر اين داشتيم كسي را كتك نزنيم و تنها تهديدشان مي‌كرديم.
حرفي براي گفتن داري؟
نه آنچنان زياد، فقط پشيمانم.
نمي دانم بايد چه كار كنم. بار اولم است كه به اينجا مي‌آيم و بيش از يك سابقه كه به سرقت هم ربطي نداشت هيچ چيزي در گذشته من نبود. منصور مرا بدبخت كرد. سي سال سن دارد و من با 10 سال سن كمتر از او به حرف‌هاي او گوش كردم. حتي شيشه هم به پيشنهاد منصور مصرف كردم. در اصل اعتياد است كه باعث شد من به اين روزگار بيفتم. به همه خواننده‌هاي شما هم توصيه مي‌كنم به سمت مواد مخدر نروند. مواد مخدر آدم را درگير مي‌كند تا اينكه مجبور شود به هر كاري تن دهد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.