قدس آنلاین/ لیلا خیامی : گاهی فراموش می کنیم که ادبیات تنها در پایتخت و شهرهای بزرگی چون مشهد، اصفهان، شیراز و... تنفس نمی کند و هستند دوستداران ادبیات که اگر چه در شهرهای کوچک و دور از مرکز زندگی می‌کنند، اما در تلاشند به سهم خود چراغ ادبیات را در شهر خودشان روشن نگه دارند و ابوالفضل حسینی یکی از این شاعران است که در شهر بجستان زندگی می کند.

  شاعر نباید خود را مقید به سطح فهم مخاطب بکند

به بهانه انتشار دومین مجموعه این شاعر با او گفت‌وگویی انجام داده ایم که می خوانید.
 مجموعه نخست شما حدود سه سال پیش به چاپ رسید و مجموعه «هیژده شعر» از شما هم به نمایشگاه رسید، از این بگویید که در جریان چاپ مجموعه با چه مشکلاتی روبه‌رو بودید؟
 به طور كلي روند بوروكراتيك دريافت مجوز چاپ كتاب طولاني است و از سویی ناشران به دليل اينكه ساختار غير حرفه اي دارند و با مشكلات مالي از جمله عدم برگشت سرمايه روبه رو هستند، نمي توانند در چاپ و نشر و پخش كتاب ها خوب عمل كنند، اما به هر حال مجموعه دوم شعرم با انتشارات بوتيمار كه در زمينه ادبيات معاصر، نشر آبرومندي هست، درآمده و از اين بابت خوشحالم.
 درمجموعه «در ابتدای افتادن لیوان» به زبان اهمیت زیادی داده بودید، در این مجموعه چه برخوردی با زبان داشته اید؟
در مجموعه «هيژده شعر» مدام به دنبال كشف ساحت‌هاي تازه اي براي توليد انديشه بودم. شعر معاصر ما دچار چند آفت پايه‌اي است: نخست رواج ساده نويسي و مصرف‌گرايي در شعر است. دوم بی‌توجهی به ذخيره بزرگ زبان براي خلق ساحت هاي تازه انديشه است. سوم، بسياري از تجربه هاي شاعرانه خيلي زود به شابلوني تبديل مي‌شوند كه ديگران از روي آن مي‌نويسند و شعرها و زبان و عناصر شعري شبيه يكديگر مي‌شوند؛ كم پيش مي‌آيد كه شعري بخوانيم كه هم به لحاظ محتويات و هم شكل و ساختمانش از ديگران مستقل باشد.
چهارم، شعر معاصر دنباله رو گفتمان‌هاي معمول و رايج در سطح جامعه است، البته با مدت زيادي تأخير فاز.
در شعر معاصر ردپاي تفكر و فلسفه را كم داريم و از اين بابت شعر ما ويژگي هاي پيشرو بودن و فلسفيدن ندارد؛ البته منظور اين نيست كه شعر دستگاهي براي انديشه‌پردازي باشد يا محمل و بستري براي بيان مسايل اجتماعي، بلكه شعر بايد همواره از گفتمان‌ها و قالب هاي رايج در جامعه جلو باشد تا به توليد انديشه برسيم و نوع نگاه بديع باشد .عموماً انتظار اين است كه شعر دنباله رو محتوا باشد، اما واقعيت اين است كه شعر توسني سركش است كه نحو و دستور زبان و محتوا را به دنبال خود مي‌كشاند
 اصولاً برخورد شاعر با زبان باید چگونه باشد و در این میان چه سهمی باید برای مخاطب قائل شود؟
شاکله شعر، زبان است و شاعر اگر بتواند زبان را به خود زبان ارجاع بدهد و در واقع از ظرفیت هاي زباني بهره ببرد، به نوعي برجسته سازي مي‌رسيم كه آشنايي زدايي را با خود دارد و اگر زبان را آزاد بگذاريم تا در چارچوب نحو و دستور و كليشه هاي زباني يا تصويري نماند، احتمال بيشتري وجود دارد كه گشايشي در بدنه زبان رخ بدهد و به دنبال خود، انديشه را هم توليد كند.
در اين مجموعه شعر سعي كرده ام به زبان دَري نقب بزنم و ظرفیت هاي واژگاني و نحوي گويش خراسان را به قصد ايجاد آشنايي زدايي و توليد عرصه هاي برناپيموده انديشه به كار ببرم.
زبان معيار، زبان رسمي، زبان دستورمند و محتوا انديش ممكن است بتواند در شعر پرش‌هاي زيبايي شناسانه ايجاد كند، اما اين گونه شعر، پس از يك لذت سطحي رو به سوي تاريخ انقضاي خود خواهد رفت و شعري كنشمند، مولد انديشه و تعهدگذار نخواهد بود، ولو اينكه درونمايه اش ادعاي كنش و تفكر داشته باشد.
شعر مي‌تواند و بايد كه به محض خواندن، به قالب معناهاي متكثر دربيايد و تازه پس از خوانش، حيات خود را بياغازد.
اگر نگاهي به فلسفه هاي نوبنيان بيندازيم، مي‌بينيم كه بسياري از فيلسوفان پيشرو، ، زبان رايج دوران خود را براي بيان بنيان هاي انديشگاني خود كافي ندانسته و به دنبال خلق واژگاني نو بوده اند تا با اين كار هم «نا‌انديشيده» را به ساحت انديشه درآورند و هم از زير بند واژگان مستعمل آزاد كنند.
شعر معاصر ما مي‌تواند به چنين فرايندي بينديشد و آن را دروني كند و از سویی گويش‌هاي گوناگون زبان فارسي پر از امكانات و تركيبات و اصطلاحاتي است كه اگر توسط شاعران كارآزموده وارد زبان معيار شوند، به غناي زبان معيار كمك خواهد كرد. براي نمونه در گويش خراساني(دري) از يك فعل «گرفت» به كمك پيشوند‌هاي گوناگون، چندين فعل توليد مي‌شود (ورگرفت، واگرفت، ور هم گرفت، در گرفت و...) خب اين يكي از ظرفیت هاي زباني ماست و اگر به زبان معيار وارد شود، عرصه معنا و دلالت گري زبان گسترده تر خواهد شد. تزريق واژگان نو به بدنه زبان معيار هم می‌تواند توسط شاعران و نويسندگان انجام شود.
البته هر اثر هنري براي مخاطبي آفريده مي‌شود و سرانجام به مخاطب خود خواهد رسيد، اما اينكه شاعر يا نويسنده خود را مقيد به مراعات سطح فهم مخاطبان بكند، درست مانند اين است خود را مقيد به يك ايدئولوژي كرده باشد و اين سبب ايجاد محدوديت مي‌شود.
 امروزه با فربه شدن و در دسترس بودن فناوری ارتباطات و اطلاعات، مخاطب عام بيشتر به دنبال محتوايي راحت الحلقوم براي مصرف كردن است و شعر و ادبيات را در قالب‌هاي كليشه اي بيشتر مي‌پسندد. اينجا باز هم نقش هنرمند و شاعر و نويسنده برجسته مي‌شود تا سطح ذایقه و سليقه جامعه را پالايش يافته تر بكنند.
 در مجموعه نخست خود برای شعرها به جای نام از اعداد استفاده کرده بودید و این اتفاقی است که برخی دیگر از شاعران هم از آن استفاده می کنند، چرا برای شعرهایتان نام انتخاب نمی کنید و آیا این اتفاق در مجموعه دوم شما هم افتاده است؟
بله، نامگذاري شعر براي من كار دشواري است؛ زیرا تصور مي‌كنم هر شعر خودش يك نام يا جست‌وجويي براي يك نام گمشده يا از ياد رفته است. در اين مجموعه هم هفده شعر كوتاه و بلند وجود دارد كه با اعداد مشخص شده‌اند و تنها شعري كه نام دارد، منظومه اي است به نام «ساتور.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.