در دانشنامه ویکی پدیا درباره ابریشم کشی در بایگ آمده است «ابریشمکشی نیز درشهر بایگ موفق بوده و پیلههای تولیدی منطقه و یا خریداری شده از گیلان و مازندران به شهر بایگ آورده میشود و در بیشتر خانههای این روستا با استفاده از دستگاههای ابریشم کشی (چرخانه) تبدیل به نخ ابریشم میشود.این هنر تنها در شهر بایگ برای حدود ۱۲۰۰ خانواده روستایی اشتغال با درآمد به وجود آورده است. پیلههای خریداری شده از نقاط دور در این روستا ابریشم کشی شده و به شهرهای فرشبافی مانند کاشان، اصفهان، نایین، کرمان … فرستاده میشود.» در این معرفی که همه چیز خوب و خوش توصیف شده بود، اما آیا در واقعیت هم ماجرا به همین شکلی بود که این دانشنامه گفته بود؟ برای رسیدن به بایگ باید فاصله 20 کیلومتری تربت حیدریه تا بایگ را طی کرد و آن وقت آنچه در نگاه اول از بایگ میبینی، درختان توتی است که در حاشیه خیابان اصلی روییده اند که برگ آنها غذای کرمهای ابریشم است.
عمرم را پای این کار گذاشتم
هوا گرم است و کلافه کننده و خودمان را به مغازه ای میرسانیم که آبی بگیریم و اطلاعاتی و از بخت خوش همان جایی آمده ایم که باید میآمدیم و فروشنده خود سالها در کار نوغان و ابریشم بوده است و البته حالا از آن همه سال تجربه و کار برای او فقط دل پر از دردی مانده است و حرفهایی که تلخ است. تلخِ تلخ و شنیدن آنها حالمان را میگیرد. مرد در میان رفت و آمد مشتریها برایم از روزهای شکوه کار نوغانداری میگوید. از روزگاری که همه خانههای بایگ درگیر کار پرورش کرم ابریشم بود و از کوچک تا بزرگ خانه سهمی در پرورش کرمها داشتند. از روزگاری که پیله از کلات، درگز، بجنورد، مشهد، گناباد و ... خریداری میشد. از روزگاری که هر دو روز یک کامیون پیله از گیلان وارد روستا میشد و از روزگاری که خود مرد دستگاه ابریشم کشی دستی را برقی کرد تا کار مردم راحت تر باشد.
حدادیان میگوید: «روزگاری در هر خانه ای را میزدی، پرورش کرم داشت حالا ولی باید سؤال کنی، ببینی کدام خانه کرم ابریشم دارد!» او حرفهایش را این گونه ادامه میدهد: «آن همه دستگاه ابریشم کشی ساختم و آن همه پیله و مالم حرام شد تا کارم نتیجه داد و عمرم را پای این کار گذاشتم، ولی حالا از ان همه زحمت چه مانده است؟ حتی بیمه هم ندارم!»
دستمزد 15 هزار تومانی
بین حرفهای من و مرد، مرد میانسالی وارد میشود و حرف از کرم ابریشم که میشنود، بعد از خرید، درنگی میکند و با او نیز همصحبت میشوم. او که در خانه اش کار ابریشم کشی انجام میدهد، از وضعیت بد کار میگوید. از دستمزد کم و برای اینکه متوجه بشوید، دستمزد کم یعنی چه، بگذارید از زبان عباسعلی باغ نظری بشنویم که میگوید: «هر پنج کیلو پیله را در کار ابریشم کشی یک قلم میگویند و یک قلم سه نفر کار میبرد و برای این کار که از چهار صبح شروع میشود و تا ساعت 10 ظهر طول میکشد، به هر نفر 15 هزار تومان مزد میدهند.» او در توضیح بیشتر میگوید: « با این پول باید هزینههای آب و برق و گاز کارگاه را هم پرداخت کنیم .»
زحمت میکشیم اما ...
از مغازه که بیرون میآیم از خانم عبدی درباره پرورش کرم ابریشم در بایگ می پرسم و مشکلات کار و او هم با دلی پر، پاسخ میدهد: « ما زحمت میکشیم، اما چیزی برداشت نمی کنیم و سود اصلی را دلالان میبرند.»
او میگوید: «پارسال یک جعبه کرم ابریشم برای پرورش برداشتیم و بعد از زحمت زیاد و از کار افتادگی خانواده فقط دو کیلو پیله داشتیم که به 60 هزار تومان فروختیم با اینکه پرورش کرمها خیلی علافی دارد و باید خیلی مواظب باشی که کرمها نمیرند، اما سودی که باید داشته باشد، ندارد و اگر هنوز هم عده ای این کار را انجام میدهند، از نبود شغل دیگری است و مردم مجبور هستند.»
با راهنمایی این زن به خانه پیرزنی میرویم که میگویند، کرم ابریشم دارد. پلهها را بالا میرویم و بعد در اتاق با سینیهایی روبه رو میشویم که پر از برگ توت و کرم ابریشم است و بالاتر از سطح زمین قرار گرفته اند. وقتی علت را میپرسم، میگوید: «باید از دسترس مورچهها به دور باشند.» دلتنگیهای اهالی بایگ زیاد است. با هر کدام سخن میگویم، یک سینه سخن دارند، از شغل آبا و اجدادیشان و حالا من آمده ام که لااقل شنونده دلتنگیهایشان باشم. خانه پیر زن تمیز است و کرمها در خوابی خوش تا دوباره بیدار شوند و بخورند. او میگوید: «پرورش کرم ابریشم سخت است، چون باید 40 روز مواظب این کرمها باشیم که نمیرند، چون اگر اتاق بهداشتی نباشد، براحتی میمیرند.
مشکل دیگری که داریم، این است که سالهای قبل ما چهار جعبه داشتیم، اما الآن چون خیلی از درختهای توت به خاطر خشکسالی خشک شده اند و یا زمانی به علت صرف نکردن، آنها را بریده اند، امسال فقط نیم جعبه کرم گرفتم.
اگر برگ توت از درختهای خودمان باشد خوب است، اما اگر خواسته باشیم برگ بخریم، اصلاً صرفه اقتصادی ندارد.»
گفتنیهای پیر زن هم کم نیست و انگار این جا حرفهای هر فرد ادامه حرفهای شخص قبلی است، چرا که مشکل همه یک مشکل است؛ بی مهری به پرورش کرم ابریشم و ابریشم کشی.
کار با اعمال شاقه
قرار است با مدیرعامل شرکت تعاونی ابریشم کشان بایگ هم صحبت کنیم. با راهنمایی یکی از اهالی، شرکت را پیدا میکنیم، اما عابدیان در تربت حیدریه است و ادامه گزارشمان را پی میگیریم، با این امید که با دیگر اعضای هیأت مدیره شرکت حرف بزنیم، اما قبل از آن به منزل اصغر خاکشور میرویم که سالهاست در کار ابریشم کشی است و در اصطلاح «ابريشم كش» است. یعنی كسي كه تارهاي ابريشم را به وسيله دستگاه ابريشم كشي از پيله در مي آورد. وقتی وارد حیاط میشویم، آنچه در نگاه اول میبینیم، کیسههای پیله است که کنار حیاط منتظر تبدیل شدن به ابریشم هستند و بعد برای دقایقی کنار کارگاه پیله کشی میایستیم و کار را از نزدیک تماشا میکنیم. بوی آزاردهنده ای فضا را پر کرده است؛ بویی که به خاطر ریختن پیلهها در آب داغ و هم زدن آنهاست. بو آزار دهنده تر از آن است که بشود، شرح داد.
خاکشور میگوید: «کسی به فکر ما نیست. پنج نفر علافیم، برای 40 هزار تومان با این بوی بد و گرما و آلودگی و کثیفی و چیزهایی که میبینید.» مرد همان طور که حرف میزند، با چوبی که در دست دارد، پیلهها را هم میزند و از آنها نخ میگیرد و نخ را به دستگاهی وصل میکند که قرار است در مرحله بعدی کلاف بشود.
از مرد درباره بوی بد پیلهها میپرسم و میگوید: پیلههای ایران این بوی بد را ندارد و بهتر هم تبدیل به نخ میشود، اما پیلههایی که از روسیه میآید، این بوی بد را دارد، ما مجبوریم، کار کنیم .دیگ با پیلههای سفیدی که در آن ریخته میشود، میجوشد و حرفهای دل مرد سختکوش بایگی هم میجوشد و من فکر میکنم که چرا باید هم بسختی کار کرد و هم به حق و حقوقی که حق هر فرد زحمتکش است نرسید؟
نه وزیر کاری کرد و نه استاندار
علی اکبر خالقی از اعضای هیأت مدیره شرکت تعاونی ابریشم کشان بایگ است حرفهای او هم از همان جنس دلتنگی و رنج است. او هم میگوید: «تا اوایل دهه 80 از این صنعت حمایت میشد، اما الآن خبری از حمایت نیست. این حمایت نکردن باعث شده است تا از حدود 2هزار و 500 دستگاه ابریشم کشی که زمانی در بایگ فعال بود، حالا به زور شاید 200 دستگاه باقی مانده باشد.»
وی اضافه میکند: «زمانی تولید ابریشم ایران 6 هزار تن بوده است، اما حالا این رقم به 700 تن رسیده که قابل مقایسه نیست و این به خاطر بی مهریها به این صنعت است.» او ادامه میدهد: «اگر میبینید که چراغ ابریشم کشی و پرورش کرم ابریشم در بایگ هنوز روشن است به این علت است که به خاطر خشکسالی و کم آبی کشاورزی از بین رفته است و مردم مجبور هستند با درآمد کم به همین کار ادامه دهند.
از او میپرسم؛ سال قبل استاندار خراسان از بایگ و کارگاههای فعال بازدیدی داشته است. این بازدید باعث چه حمایتی از این صنعت شد؟ و پاسخ میشنوم: «بازدید استاندار هیچ نتیجه ای نداشت و البته بالاتر از مقام استاندار، وزیر جهاد کشاورزی دولت قبل هم به بایگ آمد، ولی باز هم اتفاق مثبتی برای مردم نیفتاد.»
می پرسم: تا حالا دو دوره جشنواره ملی با موضوع ابریشم هم در بایگ برگزار شده است. آن همایشها چه نتیجه ای داشته است؟ که میگوید: «باز هم هیچ نتیجه مثبتی غیر از اینکه هزینه ای برای اهالی داشته است.»
وقتی حرفهای خالقی به پایان میرسد با خودم فکر میکنم، چقدر مثبت فکر کردم، وقتی عکسهای استاندار را در بایگ دیدم. چون با دیدن عکسها فکر کردم، حتماً حاصل سفر استاندار به بایگ کمک به بهتر شدن وضعیت صنعت نوغانداری بوده است که اگر غیر از این باشد، مردم زحمتکش نیازی به این ندارند که مدیران و مسؤولان آنها را با سفرهایشان امیدوار کنند، اما گذشت زمان ثابت کرد که قرار نیست، اتفاقی بیفتد و البته وقتی به سفر وزیر جهاد کشاورزی در دوره گذشته فکر میکنم، بیشتر دلم میگیرد، چون وقتی وزیر مربوطه برای رفع یک مشکل کاری نکند، دیگر حرفی برای گفتن میماند؟
بزرگتر از شما هم کاری نکردند
محمد غلامزاده از جوانان بایگی است که او هم حرفها دارد، درباره مشکلات نوغانداری و ابریشم. او که انگار دل پر تری نسبت به بقیه دارد، میگوید: «حرفهای ما را خیلیها شنیده اند، اما هیچ کاری نکرده اند و بزرگتر از شما هم کاری نکرده اند.»
او ادامه میدهد: «پدرم قبلاً نزدیک به 100 دستگاه پیله کشی داشت و تعداد زیادی کار میکردند، اما در حال حاضر این تعداد به 10 الی 15 دستگاه رسیده است و از مشکلات اگر خواسته باشم بگویم، این است که پیله خشک خارجی که معمولاً کیفیت خوبی ندارد، گران است، اما نخ تولیدی ما ارزان است و برای همین تولید صرف نمی کند.»
او ادامه میدهد: «برای اینکه مشکل حل بشود، دولت باید جلوی ورود بی رویه نخ از خارج را بگیرد و در این زمینه نظارت داشته باشد و تعرفه پایین واردات نخ را هم اصلاح کند تا با این کار از تولیدات داخلی حمایت کند. »
او در ادامه حرفهایش میگوید: «گیلان قبلاً توتستانهای زیادی داشت که به خاطر مشکلات تبدیل به شالیزار شده است و اینجا هم به خاطر خشکسالیها درختهای توت خشک شده است و مانده است، پیلههای کم کیفیتی که از خارج وارد میشود که آن هم ماجرا و مشکلات خود را دارد.»
دوست محمدی شخص دیگری است که او را در یکی از کوچههای بایگ و در همسایگی درختهای توتی که سبزیشان دل از بیننده میبرد، دیدیم. او هم از کمبود پیله میگوید: «قبلاً پیله به مقداری بود که همه سال برای همه کار باشد، اما الآن وضع عوض شده است و آن قدر پیله نمی آید که با همین دستمزدهای کم کار باشد.» او اضافه میکند: «دولت که ابریشم را به حال خودش رها کرده است! وقتی هم که چیزی به حال خودش رها بشود، درست نمی شود. باید برنامه ریزی باشد تا مشکلات ما کم شود.
مسؤولان از ابریشم چیزی نمی دانند
ابوالفضلی رئیس هیأت مدیره شرکت تعاونی ابریشم کشان بایگ هم درباره ماجرای ابریشم و مشکلات آن میگوید: «متأسفانه آنچه مسؤولان از ابریشم میدانند، تنها لطافتش است و از مشکلات این صنعت خبر ندارند و اگر هم خبر دارند، به مشکلات این حوزه کاری ندارند! و یک مقام مسؤول نیامد، دلسوازنه برای این رشته ای اشتغالزا همکاری کند و راهنمای دولتی ما برای رفع مشکلات باشد.»
او ادامه میدهد: «معضلات ابریشم از زمانی شروع شد که پیلههای روسی وارد ایران شد. در ابتدا پیلههای خوبی با بازدهی ابریشم مرغوب وعیار بالا وارد میشد و پیله خشکی که وارد میشد، ارزان تر از پیلههای تری بود که نوغاندار کشور تولید میکرد و این دقیقاً آغاز ضربه ای سنگین بر پیکره تولید تخم نوغان ودرپی آن تولید پیله به دست نوغانداران ما شد، چون کشاورز دید، تولید پیله صرفه اقتصادی ندارد و این باعث شد که حتی درختان توت را بریدند.»
این نوغاندار ادامه داد: «از طرفی زمان گذشت، نوغاندار باتجربه پیر شد و نوجوانان کشاورز که با تجربه پدرانشان میخواستند، راه او را ادامه دهند، به دنبال شغل دیگری رفتند. نتیجه همه این مشکلات این شد که مواد اولیه تولید ابریشم مان از دست رفت و 2 هزار و 500 کارگاه ابریشم کشی تعطیل شد وحالا به جای همان پیله خارجی ابریشم خارجی همچون چین میآید و دستگاههای تولید (چرخانه) که زمانی۷۵ درصد ابریشم کشور را تولید میکردند، به دست فراموشی سپرده شدند و حالا نخ ابریشم خارجی که رنگ پذیری کمتری در مقایسه با ابریشم داخل دارد، وارد میشود و این اتفاق هم ضربه ای مستقیم به صنعت فرش ایران وارد کرده که جای تأمل فراوان دارد! »
ابوالفضلی حرفهایش را این گونه پی میگیرد که: «از طرفی دولت هم در این سالها در زمانهایی جلوی ورود نخ را میگیرد، اما درست زمانی که نخ تولیدی ما آماده میشود و قرار است به درآمدی برسیم، واردات را آزاد میکند و بزرگترین آسیب را به ما میزند.» او ادامه میدهد: «اگر ماجرای کرم ابریشم به همین شکل پیش برود، باید مسؤولان محترم در حاشیه مشهد که مشکلات فراوانی دارد، جایی برای ما هم در نظر بگیرند تا مجبور به مهاجرت به مشهد و یا دیگر شهرهای بزرگ نشویم.»
و اما بعد...
طی سفرم به بایگ شادمان رفتم و غمناک بر گشتم و در برگشتن بیش از هر چیزی به حرفهای مردم فکر کردم. به نا امیدی مردم از اینکه حتی حرف زدن با یک خبرنگار و رسانه ای کردن مشکلاتشان را هم بی فایده میدانند و این رنج بزرگی است، برای خبرنگاری که به این نیت رفته است که بتواند، گرهی از مشکلات عده ای را باز کند.
به این فکر میکنم که چرا بی برنامگیها باعث شده است تا تولید کنندگان در حوزههای مختلف، کشاورزی، دامداری، صنعت و ...اینهمه بنالند و انتهای این بی برنامگیها به کجا خواهد رسید؟ به این فکر میکنم که ... بگذریم! مسؤولان محترم به داد دل تولید کنندگان و از جمله نوغانداران برسید؛ پیش از این که کاملاً دیر شود!
نظر شما