قدس آنلاین-ساحل عباسی: سال ۸۱ آغاز پیوندی مبارک بین لیلا رجب و همسرش، شهید مدافع حرم، محمدتقی ارغوانی بود. پیوندی مبارک رقم خورد که شاید با جرأت بتوان گفت که پیوستن امروز شهید ارغوانی به جانان محصول ازدواج با همسری است که «زینب (س) را بسیار دوست می‌دارد».

زخم زبان مردم دلمان را شکست

زنی که دنیا را به لحظه‌ای رضایت دخت امیرالمؤمنین(ع) می‌بخشد و اشک می‏ریزد، از داستانی می‌گوید که من همچنان با یادآوری آن گریه می‌کنم و توبه می‌کنم که خدایا! از ما دنیا دوستان کوته‌نظر بگذر که برخی دریادلان چگونه غرق در دریای عشق تو هستند و ما در بند دنیاییم.زندگی‏ای که با یک عروسی ساده در خانه‌ای اما پر از عشق آغاز شد. خانم لیلا رجب، همسر شهید مدافع حرم، درباره زیباترین روزهای زندگی مشترکشان می‌گوید: سال 83 قشنگترین اتفاق زندگی ما افتاد؛ تولد تنها پسری که از شهید به یادگار مانده است. شاید آن روز برای شهید بهترین روز دنیا بود زیرا کام همه محل با بستنی تولد فرزندمان «امیرحسین»  شیرین شد.وی در باره زندگیشان میگوید: زندگی آرام توأم با محبتی داشتیم و عشق و احترام از مهمترین مؤلفه‌های مورد نظر ما برای تداوم زندگی مشترک بود. شهید ارغوانی کارمند رسمی‌ شهرداری منطقه 21 بود و هیچ ارتباطی با ارگانهای نظامی ‌نداشت.

 

مدافع حرم بودن لیاقت می‌خواهد و سعادت

وی از سفری که در زمان نامزدی‌ به سوریه داشته، صحبت می‌کند: 14 سال پیش و زمانی که سوریه آرام بود، به همراه همسرم سفری به آن کشور برای زیارت حضرت زینب(س) داشتیم. با حمله داعش به این کشور و کشتار و ویرانگری تروریست‌ها، تلویزیون تصاویر دردناکی از فاجعه انسانی و بیحرمتی به اماکن مقدسه را نشان داد. شهید با دلآزردگی و ناراحتی به یاد روزهای خوب سوریه افتاد و ابراز ناراحتی کرد.

همسر شهید به اینجا که می‌رسد، اتفاقاً بغض نمی‌کند، آرام و گزیده با اطمینان قلبی که سراسر وجودش را گرفته، ادامه می دهد: هنگامی‌ که با ناراحتی محمدتقی مواجه شدم، گفتم: کاش به شما هم اجازه می‌دادند تا از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنی. با چشمانی حیرت‌زده رو به من گفت: واقعاً از رفتن من به سوریه و مدافع حرم شدن رضایت کامل داری؟

همسر شهید ‌می‌گوید: به محمدتقی گفتم ما مسلمانیم و چه کسی جرأت دارد به بانو زینب(س) بی‌حرمتی کند. دفاع از  ایشان سعادت می‌خواهد. هرکسی لیاقت خادمی ‌و مدافعی حرم حضرت را ندارد. با اینکه شهید در محل کار مشکلاتی داشت و جایگزینی برای استقرار در محل کار نداشت، با تلاشهایی که صورت داد و کمک‌های غیبی ایمه (ع)، پاییز 94 برای اولین بار عازم سوریه شد.

شهید محمدتقی ارغوانی بسیجی مخلصی بود که به بسیجی‌بودنش افتخار می‌کرد اما از سوی سپاه پاسداران و لشکر 27 محمد رسول‏الله به سوریه اعزام می‌شود در حالی که همسرش ایمان داشت که او زنده برمی‌گردد. 43 روز گذشت  و شهید محمدتقی ارغوانی  به وطن باز گشت.

خانم لیلا رجب دراین باره می‌گوید: شهید مردی بسیار کاردان و پر تلاش بود و هر کاری می‏توانست برای دیگران انجام می‌داد. یکی از قید و بندهایی که واقعاً بدان پایبند بودند، نان حلال بود. متأسفانه در شهرداری پیشنهاد رشوه به ایشان زیاد می‌شد اما هرگز آن را قبول نمی‌کرد و معتقد بود نان حلال آدم را عاقبت به خیر می‌کند. اگر کاری به‏صورت قانونی امکان‌پذیر بود برای همه انجام می‌داد در غیر این صورت، کار غیرقانونی نمی‌کرد. او بعد از 43 روز بازگشت. با دیدن دوستانش که شهید شده بودند، هنوز در حال و هوای سوریه بود. از طرفی، بنده و فرزندم از کنایه‌های دیگران بسیار آزردهخاطر می‌شدیم. یکی می‌گفت برای پول رفته و دیگری ‌می‌گفت برای جمعآوری خبر در قالب خبرنگار اعزام شده است.

شهید محمدتقی ارغوانی خبرنگار افتخاری «ایکنا» بود اما هرگز برای کار خبرنگاری عازم سوریه نشد. از این رو، من و فرزندم از اظهارنظرهای بی‌انصافانه مردم کاملاً دلشکسته بودیم. بنابراین، دیگر راضی به رفتن مجددشان به سوریه نبودم. از او خواستم که دیگر اسم سوریه را نیاورد. شهید علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) داشت، بهنحوی که درباره یکی از عملیاتها‌ می‌گفت: از مسیر صعبالعبوری رد می‌شدیم. من هم سربند «یا زهرا» روی سرم بود. با کلی سلاح و کوله در حال بالا رفتن از منطقه کوهستانی بودیم و عرق از صورتم وارد چشمهایم میشد و آنها را می‌سوزاند. بعد از رسیدن به جایی، برای نشستن سربند را از پیشانی‌ام باز کردم. همین که سربند را از سرم باز کردم، تروریست‌ها اطراف ما را به گلوله بستند. یک لحظه به خودم آمدم وگفتم: یا زهرا(س)! مرا ببخش و سریع سربند را بستم. در این لحظه انگار آبی روی آتش ریختند و گلوله‌باران تروریست‌ها پایان گرفت.

 

حضرت زینب(س) در خواب به من چه فرمود

همسر شهید ارغوانی درخصوص آخرین خواهش شهید برای بازگشت مجدد به صحنه دفاع از حرم حضرت زینب(س) می‌گوید: شبی با غمی خاص برای بار آخر از من خواهش کرد که رضایت بدهم تا بار دیگر به سوریه برود زیرا در صورت عدم رضایت من جایی نمی‌رفت. معتقد بودم که شما یک بار برای دفاع از حرم رفته‌ای، حالا نوبت این است که میدان را به دیگر مجاهدان اسلام بدهی. همان شب در خواب دیدم حرم حضرت زینب(س) از چند جهت مختلف در حال ویران شدن است. در این خواب با جیغ و داد و چنگزدن به صورت، نگران این وضعیت بودم که برای جلوگیری از ویرانی حرم باید چه کار کرد؟ در این لحظه، حضرت زینب(س) پیشاپیش من ایستاده و رو به من فرمودند: با رنج و بیقراری حرم من سر پا نمی‌ماند. اسلام را باید زنده نگاه داشت و برای آن جان داد.وی می افزاید: در حالی که گریه می‌کردم، از خواب پریدم. شهید که نگران گریه من در خواب شده بود، با آوردن یک لیوان آب از خوابی که دیده بودم پرسید. در جوابش گفتم: من راضی هستم باز هم به سوریه برگردی. خوابم را برایش تعریف کردم. شهید پرسید: از ته دل راضی هستی یا به خاطر خوابی که دیده‌ای خواهان رفتن من برای دفاع از حرم حضرت زینب هستی؟ گفتم: از ته دل راضی هستم. وقتی حضرت زینب(س) حرفی می‌زند، من نمی‌توانم دیگر اظهار نظر کنم و راضی هستم به رضای خدا. در حالی که مطمین بودم این بار محمدتقی به شهادت خواهد رسید.

 

دور خانه بچرخ تا ببینمت

زندگی شیرین است و دل‏کندن از زن و فرزند سخت. شهید در آخرین لحظات دلش برای فرزند و خانوادهاش تنگ شده بود. همسرش آخرین خواسته‏اش از شهید را اینگونه بیان کرد: در آخرین لحظاتی که دوستانش دم در منتظر رفتن شهید بودند، به او گفتم: راضی باش به رضای خدا و فقط یک بار دیگر دور خانه بچرخ تا من و پسرم یک بار قد و قامتت را ببینیم.گریه‌های دلتنگی گلابی است بهشتی که دل همسر شهید را شستوشو می‌دهد. خانم لیلا رجب از روزهای آخری می‌گوید که بهشت به روی شهید آغوش گشوده بود؛ از زمان رفتن به سوریه. شهید هر روز تماس می‌گرفتند اما دو روزی بود که تماسی نداشتند. انگار از قبل به من الهام شده بود که محمدتقی شهید شده. روز هجدهم اعزام، روز وصل محمدتقی با سرور عالمیان و میهمانشدن بر سفره امام حسین(ع) بود. در آن روز 16 نفر به فیض شهادت رسیدند اما تنها پیکری که به ایران بازگشت، پیکر شهید محمدتقی ارغوان بود. شاید بازگشت پیکرش به کشور هدیهای از رشادتی بود که ایشان در اولین اعزام از خود نشان می‌داد و بقیه پیکرها را در آماج گلوله‌ها به عقب می‌آورد.

روز تدفین شهید با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) مصادف شد. همسرش در شیوه شهادت او نیز معجزهای میبیند و میگوید: ایشان که علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) داشت، دو تیر به سینه و یک ترکش به پهلوی راستش خورده بود. به جرأت می‌گویم این ترکش پهلو و گلوله سینه مزد ارادت به بیبی دو عالم و معجزه‌ای برای ایشان در زمان شهادت بود.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.