به نظر شما آیا ما توانستهایم آسايش و آرامش را بهعنوان دو مولفه اساسي در معماري آثار امروزمان محقق کنیم؟
خیر، ساختمانهای امروزی عموماً قصد پاسخگویی به مراتب مادی زندگی و به عبارتی وجه آسایشی را دارند و اساساً مساله آرامش در آن مفقود است.
چرا جامعه معماري امروز ما تسليم سبک خاصی از زندگي شده است که اگرچه رفاه به همراه دارد اما آسایش و آرامش واقعی را به ارمغان نمیآورد؟
همانطور که عرض کردم تمام تلاش برای پاسخ به نیازهای مراتب مادی متمرکز شده است. گو اینکه همین مرتبه هم به کیفیت مناسب پاسخ داده نمیشود. در معماری امروز با توسل تصنعی و ناموزون به دستاوردهای فناوری میکوشیم آسایشی که آنان به همراه میآورند را تحصیل کنیم. به عبارت دیگر بسیاری مواقع با معماری نمیخواهیم نیازهایمان را مرتفع کنیم بلکه از فناوری استمداد میطلبیم تا مساله ما را حل و فصل کند. یک مثال در این زمینه مواجهه با سرمایش و گرمایش در ساختمان است. معماری امروز هیچ تدبیری برای مصونیت ساختمان از گرما و سرمای محیط ندارد و این وظیفه مطلقاً بر دوش تجهیزات تکنولوژیک گذاشته شده است، طوریکه اگر برق قطع شود در آن ساختمان بیش از چند دقیقه نمیتوان دوام آورد.
نقش فناوری پُر شتاب در تغيير و آشفتگي در سبک زندگي و معماري چیست؟
فناوریها قرار است قاتق نان ما باشد نه قاتل جان ما. به عبارت دیگر قرار است مشکلات حیات مادی ما را به صورت ارزانتر و پایدارتر و ایمنتر مرتفع کند. بنابراین عمدتاً تأثیرِ آن بر سبک زندگی روی مرتبه حیات مادی و تأمینِ آسایش خواهد بود. در صورتی که عملاً کیفیت بهرهگیری از فناوریهای جدید در زندگی جاری عمدتاً پرهزینه و ناپایدار و نا امن است. به نظر من مواجهه ما با آن منفعلانه بوده است.
وابستگي به فناوری و استفاده از آن در معماری تا چه حد مجاز است؟
استفاده از فناوری روز در معماری کنونی در صورتیکه حلاّل مشکلات باشد و امکانات را ارزان و پایدار و ایمن در اختیار ما قرار دهد الزامی است.
نظام مهندسی ساختمان چگونه میتواند به رهایی از این آشفتگی در معماری کمک کند؟
یکی از اقدامات مهم پذیرفتن این است که رشته معماری نیازمند نظام مستقل است و ذیل نظام مهندسی قرار دادن آن مترادف خالی کردن آن از معناست. زیرا کل شاخههای مرتبط با ساختمانسازی که در نظام مهندسی فعالیت میکنند اگر تابع نعل به نعل نظام مهندسی مأموریت خود را انجام دهند، در بهترین حالت پاسخگوی مراتب مادی هستند و نه بیشتر.
دیگر اینکه نظام معماری اگر روزگاری تحقق یابد، باید متوجه باشد که سنگ بنای آن بر دفاع از کیان معماری مبتنی است. معماری به عنوان ضامن کیفیت بنا چه در مراتب مادی و چه معنایی و همچنین حق مردم نسبت به این کیفیت است.
معماران چه نقشی در پاسخگویی به نیازهای مردم براساس شیوه زندگی ایشان دارند؟
نقش اصلی را در حقیقت باید معماران داشته باشند. ولی شرطش این است که آن نیازها را خوب بشناسند. معمولاً در مورد نیازهای مراتب مادی که محسوس و ملموسند در دانشگاهها کرسیِ آموزش وجود دارد. گو اینکه همانها هم سبک زندگی مردم جاهای دیگر دنیا را آموزش میدهند. مثلاً اصول و اندازههای نویفرت را معیار قرار میدهند که جایی برای معماری منعطف ندارد و به طور طبیعی دانشجو را به سمت معماری غیرمنعطف میراند. اما از آن مهمتر و سختتر پاسخ به نیازهای معنایی مردم است. معمار باید بتواند نکته نغزی که در شعر عامیانه «در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست» را درک کند. این رونق معادل آسایش و صفا معادل آرامش است. فهمیدن اینکه صفا چیست برای معمارانی که در این روزگار به دنیا آمده و درس میخوانند خیلی سخت است. به آن ها باید توصیه کرد که به معماری گذشته نزدیک مراجعه کنند که صفا داشته تا ساز صفای آنان کوک شود.
آیا معماران خود به صورت مستقل و مجرد با معماریهای خود میتوانند شیوه زندگی مردم را تغییر دهند و دامنه این تغییرات چه میزان است؟
تجربه یک قرن اخیر نشان میدهد که معماران در ایجاد اختلال در سبک زندگی بسیار توانمند بودهاند. وقتی میتوانند اختلال کنند پس میتوانند آن را بهبود هم ببخشند. اما بحث این است که اساساً باید به صورت یک گفت و گوی جوهری بدان بپردازند نه ظاهری. یعنی به مفهوم جوهری همدل با محصول شوند. در این صورت حتماً نتیجه مطلوب و مطبوع خواهد بود.
معماران ایرانی در گذشته چگونه به نیازهای برخاسته از شیوه زندگی مردم پاسخ می گفتند؟
در یک تفاهم و توافق جوهری با مردم قرار داشتند. پس وقتی از آن ها حرفی یا فعلی سر میزد همان بود که مردم میخواستند. در مفاهمه باطنی دل هاشان با هم همراه بود. متأسفانه امروز دلهای معماران ما با کارفرماها همراه نیست.
محصول يك معماري خوب داراي چه ويژگي هايي بايد باشد. فرهنگ، عادت ها، اعتقادات، اقتصاد، روش تامین معاش و... چه ميزان در معماري ميتواند تاثير گذار باشد؟
همانطور که گفتم یک معماری خوب واجب مراتب است. در مراتب مادی باید پاسخگوی نیازهای مادی در بهترین کیفیت بود. معمار مثل کارگردان است و طبعاً همه رشتههای دیگر باید در خدمت اهداف او باشند و اساساً مستقل از معماری کارشان بیمعنا است. اثر در مرتبه معنایی باید متضمن صفا باشد. یعنی باید انسان را یاد وطن مألوفش بیندازد. معماران گذشته برای آنکه صفا را به خانه بیاورند از پدیدههای واجد صفا مثل نور و آسمان و آب بهره میبردند که به دلیل لطافت حداکثری و کمترین حضور مادی واجد صفا بودند. اگر حیاط مرکزی طرح میزدند برای ایجاد محیط مصفا و برای حلقه زدن خانه دور آن بود. معماران آن زمان با مسائل خاص خود چنین راه حلی عرضه کردهاند. حال معمار امروزی باید متناسب با شرایط امروز همان صفا را تکرار کند. مشکل این نیست که زمین برای ساخت و ساز حیاط مرکزی کم است. مشکل این است که صفا موضوعیت خود را از دست داده است.
آيا معمار طراح شكل ساختمان است يا طراح و كسي كه بر اساس علم معماري به زندگي انسان شكل ميدهد؟
معمار هم از وجه پاسخ به نیازهای مادی طراح شکل ساختمان است و هم کسی است که با پاسخگویی به نیازهای معنایی اهل خانه موجب تذکر آن ها نسبت به این نیازها میشود. پس حتی اگر از یادشان رفته باشد نیز به یادشان خواهد آورد.
نظر شما