صبح 12 مرداد ماه سال جاری پدر و مادری نگران با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران از ماجرای ناپدید شدن دختر 14 ساله شان به نام فریبا خبر دادند و بازپرس مرشدلو از شعبه هفتم دستور داد تا تیمی از مأموران اداره 11 پلیس آگاهی تهران برای ردیابی این دختر نوجوان وارد عمل شوند.
کارآگاهان در گام نخست پی بردند چندی پیش پسر جوانی به خواستگاری فریبا رفته و در صورتی که این دختر اصرار به ازدواج با این پسر جوان داشته است پدرش مخالف این ازدواج بوده و به بهانه نداشتن هزینه تهیه جهیزیه دختر به خواستگار جوان جواب منفی داده است.
بدین ترتیب مأموران با فرضیه فرار دختر نوجوان به خاطر جواب منفی پدر به خواستگار تحقیقات فنی خود را آغاز کرده و در گام بعدی به سراغ خواستگار جوان رفتند.
کامران وقتی متوجه فرار فریبا از خانه شد ادعا کرد که پس از مخالفت خانواده دختر نوجوان دیگر اطلاعی از فریبا ندارد و کارآگاهان با توجه به این موضوع که دختر گمشده جواب تلفن خانوادهاش را نمی دهد از خواستگار جوان خواستند تا با وی تماس بگیرد.
کامران پس از آموزشهای ابتدایی از سوی مأموران با موبایل دختر گمشده تماس گرفت و فریبا جواب خواستگار جوانش را داد و همین کافی بود تا کامران قرار ملاقاتی را با فریبا هماهنگ کند.
فریبا که نمی دانست پشت این تماس تلفنی مأموران به انتظارش هستند در محل قرار حاضر شد که خیلی زود از سوی مأموران دستگیر شد و پرده از یک سناریوی سیاه برداشت.
فریبا در حالیکه اشک میریخت به مأموران گفت: چندی پیش خواهر کوچکترم را برای بازی به پارکی نزدیک خانهمان بردم و در آنجا با پسر جوانی که همراه یک دختر کوچولو به پارک آمده بود آشنا شدم.
وی افزود: هر روز که به پارک میرفتم امیر را ملاقات میکردم و وی ادعا کرده بود که دختر کوچولو خواهرش است.
دوستی ما ادامه داشت تا اینکه کامران به خواستگاریام آمد و پدرم به خاطر نداشتن پول جهیزیه جواب منفی به آنها داد و همین کافی بود تا ساعت 2 بامداد در حالیکه اهالی خانه خواب بودند از خانه فرار کنم.
پس از فرار به امیر زنگ زدم و او از من خواست تا به خانهاش که در نزدیکی خانه مان بود بروم.
فریبا ادامه داد: وقتی وارد خانه شدم دیدم که امیر تنهاست و ابتدا فکر میکردم که خانه مجردیاش است اما وسایل و شرایط خانه نشان از آن داشت که امیر زن و بچه دارد و در این مدت من بازیچه حرفهایش شده بودم.
وی گفت: با دیدن این صحنه تصمیم گرفتم از خانه خارج شوم که امیر مانع من شد و سپس با تهدید مرا هدف آزار و اذیت قرار داد و وقتی درباره همسر و بچهاش پرسیدم ادعا کرد که آنها به خانه مادربزرگشان رفتهاند.
قصد داشتم با مراجعه به پلیس از امیر شکایت کنم که امیر گفت: آلوده به ویروس ایدز است و من نیز به خاطر رابطهای که تسلیم آن شده بودم به این ویروس آلوده شده بودم.
همه زندگیام را در یک شب از دست داده بودم و امیر ادعا میکرد که اگر از دستش شکایت کنم چون آلوده به ویروس ایدز شدهام بیفایده است و مجبور به زندگی پنهانی در کنارش هستم.
ترسیده بودم و از خانه امیر فرار کردم و در این مدت خانه یکی دوستانم پناهگاه من شده بود تا اینکه خواستگار قدیمیام به من زنگ زد و خواست تا به دیدنش بروم که دستگیر شدم.
کارآگاهان وقتی ادعای دختر جوان را شنیدند مشخص شد مرد جوان قصد داشته با این داستانسرایی ایدزی فریبا را برده خودش کند.
در ادامه کارآگاهان برای دستگیری امیر وارد عمل شده و روز 18 مرداد ماه این مرد شیطان صفت در عملیات غافلگیرانه پلیس در خانهاش دستگیر شد.
امیر ابتدا منکر این اقدام شیطانی بود اما وقتی در تناقض گوییهایش گرفتار شد لب به سخن باز کرد و گفت: چون نمی خواستم فریبا از دستم شکایت کند و از این ماجرا به همسرم حرفی بزند این داستان ویروس ایدز را مطرح کردم.
نظر شما