حامد سرلکی: مسلمان و مسلمانی بر خلاف سایر مکاتب در اصل و ریشه آن، هیچ تغییر رویه ای داده نشده است. اینکه این فرض را چگونه بر مصدر حقیقت و جهانِ قابل لمس ِ کنونی در نظر بگیریم، امری است اساسی و حیاتی. چه چیزی یک مکتب را در ریشههای خود مصون و مشخص نگاه میدارد؟ بی تردید اصول؛ اصولی که اگر محکم و در بنایی با پی ریزی عالمانه و عادلانه باشد، میتواند عمری پیروان خود را به سلامت از گریزگاههای نا امن اندیشههای پرمخاطره برهاند.
قرآن و عترت؛ دو اصل جدایی ناپذیر
با این مقدمه میتوان دریافت، در اسلام دو اصل اساسی جزو جدانشدنی و لازم تحقیقات و مطالعات مکتب شناسانه است، هر دو، ابعادی کلامی داشته، با این تفاوت که اولی (قرآن حکیم) امری فراواقع و در قاموس امور وحیانی بوده و دومی (عترت) مجموعهای از کلام و سکناتی است که توسط حقیقی ترین شارحان کلام وحی صورت میپذیرد. اینکه ما اولی را بری از شرح بدانیم، اتفاقی جز شکاف در تبعیت دینی به بار نمیآورد و در نتیجه هرکه میخواهد تنها با اجتهادهای شخصی خود دست به شرح، تفسیر و حتی تأویل قرآن بزند، به کجراهه رفته، همچنان که در مقوله «نهروان» به روشنی این امر رخ داد. «مؤمنان قرآنی ِ ندیده سنت» در برابر شارح قرآن ایستادند. اما اگر دومی را تنها و تنها چشمه حقیقت دانسته و قرآن را امری مکتوب منقضی بدانیم، پس دیگر چه نیاز حتی رجعت به عترت؟ کدام عترتِ معصوم و یا حتی کدام خلیفه غیر معصوم، در عمل و یا در نص منکر وجود و ارزش قرآن است؟ و یا اساساً شارح قرآن اگر قرآنی نباشد، بر چه وجودی میخواهد امور قطعیه مردم را در پیشگاه آنان بگذارد. این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این دو را چون کفههای ترازو برابر دانسته و پیشی هر یک بر دیگری را خطا میداند. در حدیث مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله) که به «حدیث ثقلین» مشهور است، ایشان میفرمایند: من در میان شما دو چیز باقی میگذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم هستند. ای مردم بشنوید! من به شما رساندم که شما در کنار حوض بر من وارد میشوید، پس من از شما درباره رفتارتان با این دو یادگار ارزشمند پرسش خواهم کرد، یعنی کتاب خدا و اهل بیتم.(1)
ضرورت علم رجال
«ثَقل» در ادبیات عرب در حالت محاوره ای آن بیشتر به سنگینی (وزنه) ترازو و ظرف ترازو مشابهت داده شده، حال آنکه در حالت آکادمیک آن هم معنایی جز بار سنگین و گاه یادگار سنگین ندارد. تمامی سخن و تمامی اهمیت این دو اصل ( قرآن حکیم و عترت که همان طریقت پیامبر و خاندان اوست) در این حدیث جاری و ساری است، بی هیچ نقد و شرحی، نصی صریح و غیر خفی. حال در این میان و پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اهمیت جمع آوری و بازخوانی احادیث ایشان و همچنین پس از شهادت علی بن ابیطالب (علیه السلام) در میان علویون، جمع آوری برخی خطبه ها، احکام و نامههای حضرت جایگاه و مقام ویژه ای داشت، این جایگاه به سبب اهمیت صدق ِرفتار و کردار محدث و راویان حدیث در این برهه زمانی بوده تا جایی که نیازِ به وجود آمدن «علم الرجال» هر روز بیشتر از پیش میشد؛ علمی که در آن عدالت و صداقت راویان احادیث بررسی میشود، کسانی که بدون هیچ گرایش اجتماعی، سیاسی و مذهبی احادیث منقول از عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را سینه به سینه به محدث حقیقی انتقال داده و ایشان نیز با علم و احاطه به حقیقت قرآن و تاریخ اسلام این دست از حقیقت زیستهای مشتمل بر کلام را جمع آوری کرده و به دستان دانشجویان علوم اسلامی برساند.
دلیل نگارش «من لایحضره الفقیه»
«ابوجعفر محمد بن علی بابویه قمی» ملقب به «شیخ صدوق» یا «ابن بابویه» یکی از بزرگترین این علما در «علم الرجال و علم الحدیث» زاده قم به سال 305 هـ.ق بوده که از منظر نزدیکی زمانی به عصر حیات خاندان عترت و عصمت در مقام برتری نسبت به سایر محدثین قرار دارد. پدر شیخ صدوق در زمان حیات ابن الرضا حسن عسکری (علیه السلام) و آغاز رخداد غیبت حیات داشته و با نایبان حضرت نیز ارتباطاتی داشته است، همچنین خود شیخ صدوق در زمان حیات نایب سوم و چهارم زیست میکرده است. شهرت وی بیشتر بر اساس همان جمع آوری احادیث صحیح ائمه اطهار(علیهم السلام) و گذراندن عمر خود به سبب تألیف یکی از چهار گنج گرانبهای حدیثی شیعه یعنی «من لا یحضره الفقیه» میباشد. وی در مقدمه این کتاب که شامل 5 هزار و 963 هزار حدیث صحیح است، میگوید که «در سفر بلخ سید نعمت روزی به من چنین بیان داشت: زكریای رازی طبیب، برای كسانی كه در موقع احتیاج به طبیب، طبیب در دسترس ندارند؛ كتابی در علم طب نگاشته است و آن را من لا یحضره الطبیب نام نهاده است. آن كتاب در موضوع خود، با وجود حجم كم، جامع و كافی و پر فایده است و همگان در حد نیاز خود از آن بهره مند میگردند. وی در ادامه از من خواست، من هم كتابی در موضوع فقه و احكام به گونهای جامع و كامل بنویسم تا مورد اطمینان و اعتماد مردم باشد، و همه آنچه را كه همگان در موضوعات فقهی، و مقررات و قوانین شرع، و حلال و حرام شریعت، به آن احتیاج دارند؛ در آن گرد آوری شود تا مردم با مراجعه به آن بتوانند به دستورهای آن عمل كنند و همه كسانی كه آن را خوانده و به آن عمل میكنند و از آن نسخه برداری میكنند، به دیگران میرسانند، در اجر و ثواب آن شریك باشند. سید نعمت این كلام را در حالی بیان میكرد كه خود، به تمامی كتابهایی كه تا آن زمان نوشته بودم و افزون بر 245 مجلد میشد، آگاهی كامل داشت و از بیشتر آنها استنساخ نموده، و یا خود وی احادیث آنها را از من شنیده بود و اجازه نقل كردن آنها را نیز از من گرفته بود. اما با تمام این احوال، احساس ضرورت نگارش كتاب «من لا یحضره الفقیه» را در باب فقه میكرد و این سخن را به من متذكر گردید. من نیز چون او را بخوبی میشناختم و او را فردی صاحب نظر و شایسته میدانستم، و همچنین خود نیز احساس ضرورت نوشتن چنین كتابی را میكردم، به علاوه درخواست وی را در خصوص این عمل، مناسب دیدم؛ پیشنهاد او را پذیرفتم، و این كتاب را با حذف سندهای احادیث نگاشتم. اگر چه ذكر رجال سند حدیث فواید بسیاری دارد، اما در این كتاب بنا را بر اختصار و استفاده عموم مردم قرار دادم؛ زیرا در این كتاب، نخواستم مانند دیگر كتابهای خود و یا مانند بعضی از مصنفان دیگر باشم كه تمام احادیثی را كه از استادان خود شنیدهاند، در كتابهای خود آورده اند، نقل نمایم، بلكه هدف از نگارش این كتاب را بر این اساس قرار دادم كه آن دسته از روایاتی را نقل کنم كه به صحت آنها و صحت صدور آنها از معصومین (علیهم السلام) وثوق و اطمینان دارم و بتوانم به آنها حكم داده و فتوا دهم. عقیده دارم كه این احادیث، و این عمل، حجت میان من و پروردگار تبارك و تعالی میباشد».(2)
اصول خاص شیخ صدوق
سخن در خصوص ریشههای فکری کلامی و حدیثی ابن بابویه زمان بر و بی تردید از خط عمومی نوشته به دور است، اما نکته جالب در گفتمان حدیثی ایشان که گاه پوشیده مانده، این بود که وی در جمع آوری احادیث چند اصل اساسی را رعایت مینمود که گویا اصول خاص ِ شیخ صدوق است. او اگر چه در فقه خود مخالف سرسخت قیاس و اجتهاد بود، اما فقه وی را نباید یک فقه تعبدی، بلکه باید یک فقه تعلیلی به شمار آورد. وی به پیروی از احادیث، معتقد بود، احکام شرع اغلب تابع مصالح بندگان هستند و این طرز فکر نه تنها در کتاب علل الشرایع به طور گسترده مطرح شده، بلکه حتی در کتاب فقهی من لایحضره الفقیه(3)، جا به جا مطرح شده است. در هر صورت تألیفات قابل احترام شیخ در علوم کلام، رجال، حدیث و اصول، ایشان را به امانتداری صدیق در برابر حدیث ثقلین مشهور کرد تا جایی که شاگردان خلفی چون «شیخ مفید» و به واسطه شیخ مفید، بزرگانی چون «برادران سادات رضی و مرتضی» را به عالَم ِ علوم اسلامی تقدیم کرد. بارگاه وی در آخرین شهری که بدانجا سفر کردند(4) و در نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی، در وادی مشهور به «قبرستان ابن بابویه» میباشد.
پی نوشت ها
1. منبع تشیع: الکافی، شیخ کلینی، جلد اول، صفحه ۲۹۴ /منبع تسنن: سنن الترمذی/ شیخ ترمذی، جلد ششم، صفحه 387
2. کتابشناسی تفصیلی مذاهب اسلامی، محمد رضا ضمیری،، صفحات ۳۵1- ۳۵0
3. برخی آثار دیگر شناخته شده تر از شیخ صدوق شامل: علل الشرایع (درباره فلسفه احکام و علت تشریع آنهاست) / کمال الدین و تمام النعمة (درباره اثبات وجود امام عصر (عجل الله تعالی فرجه))/ التوحید/ الأمالی (مجالس) /عیون اخبار الرضا
4. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، به کوشش علیاکبر غفاری، جلد اول، صفحه 3
نظر شما