رضا استادی: هیچ چیز مثل «جمع اضداد و تناقض‌ها» نمی‌تواند به خلق اثری هنری و جذاب کمک کند. اساساً از دل تضادها است که تعارض بیرون می‌آید و تعارض در مواجهه با دنیای حقیقی و رویدادهای جاری و ساری زندگی به ماجرایی منجر می‌شود که تماشاگر را برای دیدن فیلم به شوق می‌آورد.

برهم‌زنندگان آسایش عمومی جامعه و... برای سال‌هایی طولانی سوژه و محور قصه‌های گوناگونی بوده‌اند. از فیلم‌های وسترن گرفته تا پاورقی‌های پلیسی، همیشه مخاطب به دنبال یافتن پاسخ این سؤال است که چه رازی در رفتار و سلوک این شخصیت‌ها نهفته است که باعث می‌شود از سرقت، آدم‌کشی، تجاوز و دیگر امور نامتعارف لذت ببرند و بر انجام آن اصرار بورزند؟ همیشه دیدن جزییات زندگی این شخصیت‌ها برای مخاطب کشش دارد و البته تماشای اسارت آنها در چنگال قانون، حسی خوشایند را برای مخاطب به همراه می‌آورد.

تضاد یک صورت شرقی و سیرت غربی

آنچه در این چند سطر خواندید، فرمولی رایج در ادبیات پلیسی- جنایی و در مواردی هم «ادبیات جاسوسی» است که با کمیت و کیفیت‌های مختلف از سوی هنرمندان گوناگون برای سال‌های متوالی دنبال شده است. «من»، اولین ساخته بلند سهیل بیرقی، نیز خارج از این قاعده و چهارچوب عمل نمی‌کند. شخصیت اصلی داستان زنی به نام «آذر» است که در طول فیلم انواع و اقسام خلاف‌ها را مرتکب می‌شود و هر بار با حضور در عرصه خلافی تازه، بیننده را هیجان‌زده می‌کند! تهیه گذرنامه جعلی برای افغان‌ها، واردکردن جوان خواننده به دنیای موسیقی، جعل مدارک معافیت از خدمت سربازی، تهیه سند برای زمین‌های یک قبرستان و... انواع فعالیت‌های خلافی است که مخاطب در فیلم با آن مواجه می‌شود. تضاد این فعالیت‌ها با کاراکتر معصوم و چهره شرقی لیلا حاتمی که در اکثر فیلم‌هایش زنی معصوم، گاه ستم‌کشیده و اغلب زن اصیل ایرانی است؛ تا بخشی از فیلم جذابیت دارد و مخاطب را با خود همراه می‌کند. حتی فیلم به سیاق آثار ساخته‌شده در سال‌های اخیر و نمونه‌هایی مانند «لانتوری» که در آنها شخصیت پلید بیش از حد برجسته‌سازی شده است و حتی تلاش می‌شود تا مخاطب با او همذات‌پنداری کند، هم این فرمول را رعایت کرده و با نمایش جنبه‌های مختلفی از زندگی آذر همچون حضور در خانه‌ای سوت و کور، تدریس موسیقی، ارتباط عاطفی او با شخصیت جوان خواننده و... تلاش می‌کند با قلاب‌های مختلف مخاطب را درگیر کند. اما همیشه شگفت‌زده‌کردن تماشاگر نمی‌تواند تنها عامل همراه‌کردن او با فیلم تا پایان باشد. به مرور با ادامه داستان و مشاهده اتفاق‌های پیچیده این سؤال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که دنیایی که این اتفاق‌ها در آن رخ می‌دهد، کجاست و این شهرِ ساخته و پرداختة کارگردان چه ارجاع‌های واقعی دارد؟! البته که چنین اتفاق‌هایی در زندگی امروز مسبوق به سابقه است و مسأله چندان پیچیده‌ای نیست. مخاطب عادیِ صفحات حوادث روزنامه‌ها و حتی بخش‌های خبری پرهیجان همچون 20:30، هرچند وقت یک‌بار با چنین سوژه‌هایی مواجه می‌شود. اما آنچه در شمایل آذر از چنین رخدادهایی دیده می‌شود، کمترین میزان تطبیق با تصاویر ثبت‌شده در حافظه ذهنی مخاطب دارد و به همین دلیل، تصور تخیلی‌بودن این رخدادها را به ذهن متبادر می‌کند.

یک بازی ماندگار از یک بازیگر کلیشه

تماشای این هنجارشکنی‌ها و زرنگی‌ها همیشه برای مخاطب سینما جذاب است. فیلم در پرداخت وقایع و تکمیل تصویر کلی خود، گوشه چشمی هم به فیلم‌های آن سوی آب دارد. مشخصاً امیر جدیدی، بازیگر اصلی فیلم، با آن مدل خاص مو و استیل به‌شدت یادآور قهرمان‌های خلافکاری است که در فیلم‌های آمریکایی قابل مشاهده است. حتی اینکه در پایان فیلم او پلیس از آب درمی‌آید نیز تابعی از همان چنین الگویی است. اما تفاوت عمده فیلم با آثار خارجی این است که ماجرای دلبستگی مأمور پلیس به زن خلافکار در این فیلم چندان پرداخت جدی نشده و پُررنگ از آب درنیامده است و آذر تا پایان فیلم همچنان زنی سنگدل و تک‌بعدی باقی می‌ماند.

در میان همه مشتری‌هایی که آذر با آنها مواجه می‌شود، زنی که نقش او توسط بهنوش بختیاری ایفا شده، یکی از نقاط قوت جدی فیلم است. اگر این تعریف را که «سینما و فیلمسازی حاصل مجموعه‌ای از انتخاب‌های خوب است» را قبول داشته باشیم، بیرقی قطعاً کارگردان تیزهوشی است که بازیگری کلیشه‌ای مانند بهنوش بختیاری را برای انتخاب چنین نقشی به میدان آورده و با گریمی بدیع، کاراکتری کاملاً ملموس از او ساخته است؛ شخصیتی که نیازی به توضیحِ بیش از این درباره‌اش نیست و هر مطلبی می‌تواند لذت تماشای آن بر پرده سینما را کمرنگ کند. ورود فیلم به زندگی این شخصیت و کند و کاو در لایه‌های مختلفِ آن برای تماشاگر جذاب است و اندکی او را از فضای خشن و بی‌روح آدم‌های منفی دور می‌کند. این همان کارکردی است که درباره زنی که می‌خواهد کارهای مربوط به معافیت نامزدش را پیگیری کند نیز دیده می‌شود.

در مجموع، فیلم «من» در اکران متنوع این روزهای سینمای ایران اثر قابل تأملی است که می‌توان برای تماشای آن برنامه‌ریزی کرد و البته در انتهای فیلم نیز حس «مغبون‌بودن» را تجربه نکرد. کارگردان جوان کم‌فروشی نکرده و البته به جز الگوی غیرایرانی فیلم، ایراد جدی دیگری به ساخته‌اش وارد نیست.

  

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.