۵ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۶
کد خبر: 459576

گزارش از شخص

عزیزِ دل آبادان

«امیر منوچهر» کهتری به «ناجی آبادان» معروف است

قدس آنلاین/ مجید تربت زاده : حتی علاقه مندان دنبال کردن سوژه های دفاع مقدس شاید کمتر نامش را شنیده باشند. روزنامه ها ، رادیو و تلویزیون سالی یک بار و در سالگرد عملیات شکست حصر آبادان سراغش می روند. آنها هم احساس کرده اند همه حرفها را در باره «امیر منوچهر کهتری» زده اند و ناگفته ای باقی نمانده است. اگر پس از عملیات به خیل شهیدان پیوسته بود ، بی شک میان نسل امروزی ها سرشناس تر بود . با اینهمه، فرمانده و جانباز سالهای دفاع مقدس برای هر که ناشناخته باشد ، برای دو گروه از ایرانی ها چهره دوست داشتنی و سرشناسی است. گروه اول برو بچه های خوزستان و به خصوص آبادانی ها هستند که اشغال نشدن شهرشان را مدیون اویند و گروه دوم اهالی آسمان! منظورم شهیدان جنگ تحمیلی است که جای خالی «امیر کهتری» را میان خودشان بخوبی حس می کنند.

عزیزِ دل آبادان

نه هر دستوری

زندگی اش بهمن ماه سال 1314 در کرمانشاه آغاز می شود اما آغاز زندگینامه نظامی اش بر می گردد به 22 سالگی و زمانی که به ارتش می پیوندد. دوره های مقدماتی، عالی، ستاد و هوابرد را در ایران آموزش می بیند. نظام حاکم بر ارتش دوران پهلوی و روحیات فرماندهان عالی رتبه ارتش چندان به مذاقش خوش نمی آید و بیشتر از همه از نفوذ و سلطه نظامیان آمریکایی بر ارکان ارتش دلخور است. بیشتر از 40 سال می گذرد اما هنوز روزی را که فرمانده نیروی زمینی در جلسه ای سر ستوان جوان «صیاد شیرازی» داد می زند که : «فرمانده نیرو دارد سخنرانی می کند آنوقت تو رفته ای نماز بخوانی؟» را فراموش نمی کند. شاید از همان روزها تصمیم می گیرد نظامی باشد اما هیچگاه با چشم و گوش بسته از دستورات فرماندهان ارشد ولی نالایق پیروی نکند. برای همین وقتی آمریکایی برای بازدید آمدند ، توپ های جنگی را به درد نخور نامیده و دستور دادند آنها را دور بیندازد ، گوشش چندان بدهکار این دستور نبود تا اینکه چند سال بعد همان توپهای به درنخور را به جبهه جنگ ببرد و تا پایان سالهای دفاع مقدس از آنها استفاده کند. میان ارتشی های آن سالها «کهتری» از جمله آنهایی بود که خیلی زود فهمید در مسأله دفاع از آب و خاک ، هر دستوری حتماً اطاعت کردنی نیست و هر دستور دهنده ای ، فرمانده لایق به حساب نمی آید.

فولی آباد

بچه کرمانشاه وقتی لباس سربازی به تن کرده و نظامی شده بود از مشهد ، قوچان و « لشکر 77 خراسان » سر در آورده بود که هنوز نشده بود «لشکر پیروز ثامن الائمه(ع) ». وقتی جنگ تحمیلی در گرفت ، از مدتها پیش با گردان 153 این لشکر در مهاباد مشغول نبرد با کومله و دموکرات بود. رئیس ستاد مشترک ارتش – تیمسار فلاحی – به او دستور داد خودش را به جنوب برساند. گردان 153 وقتی به جنوب رسید با دستور «بنی صدر» فعلاً در «فولی آباد» اهواز مستقر و در واقع متوقف شد! عراقی ها داشتند می کوبیدند و به سمت خرمشهر می آمدند اما نیروهای گردان 153 و گردانهای کمکی تانک و توپخانه با فرماندهی «کهتری» در اهواز نگه داشته شده بودند تا هر روز هواپیماهای عراقی بیایند و روی سرشان بمب بریزند! پیمانه صبر «کهتری» که سرریز شد یادش آمد دستور ماندن در اهواز از آن دستورهایی است که اطاعت کردنی نیست. هر جور بود با تهران و شهید بهشتی تماس گرفت ، وضعیت را گزارش داد و چاره خواست. عصر همانروز هلی کوپترها آمدند و نیروهای گردان را به آبادان منتقل کردند. هرچند دیر شده بود و خرمشهر داشت سقوط می کرد اما در آبادان می شد جنگید و راه بعثی ها رابست.
 این یک فیلم جنگی نیست

... کار در «ذوالفقاریه» به جنگ تن به تن کشید. عراقی ها با همکاری منافقین «ذوالفقاریه» را گرفته بودند و داشتند پیشروی می کردند. «کهتری» نیروهایش را از «خسرو آباد» به سمت ذوالفقاریه حرکت داد و داخل نخلستانها عراقی ها را غافلگیر کرد. کار به جنگ تن به تن کشید. فرمانده تنومند عراقی پشت به «کهتری» ایستاده بود و فریاد می زد عقب نشینی... اِرجِعوُا... انسحاب...انسحاب... درست شده بود مثل صحنه های فیلم جنگی ... کهتری اما آن موقع فرصت فکر کردن به این چیزها را نداشت... حتی فرصت نکرد از سلاح کمری اش استفاده کند...ترجیح داد گلاویز شود...فرمانده بعثی اما خیلی قدرتمند بود... مثل کشتی گیرها بدلکاری کرد و در چشم به هم زدنی «کهتری» را به زمین کوبید... زیر فشار پنجه های قدرتمند دشمن نفسش داشت بند می آمد ... لحظه های آخر حس کرد انگشتان عراقی کم کم شل شد و بعد رهایش کرد...یکی از نیروهایش با سرنیزه خدمت فرمانده عراقی رسیده بود ، درست مثل فیلمهای جنگی که حالا در نخلستانهای آبادان رنگ واقعیت گرفته بود و خدا می داند هزار هزار واقعیت هایی مانند این که بارها و بارها تکرار شد و مثل راز ، مانند فیلمهای دیده نشده ، لابه لای نخلهای بلند ، در خروش امواج رودخانه «بهمنشیر» گم شد و کو تا فیلمساز، خبرنگار و نویسنده ای که حوصله کند آنها را از لابلای خاطرات «کهتری» ها پیدا کند و پیش روی من و شما بگذارد؟

حماسه بهمنشیر

خدا می داند اگر آن روز آبادان هم سقوط می کرد چه اتفاقی می افتاد؟ شاید همه خوزستان از دست می رفت. عراقی ها از ذوالفقاریه عقب نشستند اما «کهتری» می دانست دست بردار نیستند. حدسش درست بود. از صبح با توپخانه و هواپیما ، نخلستان و نیروهای «کهتری» را کوبیدند و نیمه شب تکاورهایشان زدند به آبهای بهمنشیر. بر و  بچه های گردان 153 ، نیروهای سپاه که برای کمک آمده بودند و نیروهای مردمی تنها سیاهی هایی را روی آب دیدند و بعد شلیک گلوله ها آغاز شد . همان اول کار گلوله خورد به کلاه آهنی «کهتری» و آن را از شکل و قیافه انداخت. «کهتری» می گوید : آن شب با مهمات سهمیه ای که به زور در اختیار ما قرار گرفته بود ، با چند جعبه نارنجک تفنگی و با سلاحهای سبک تا توانستیم به سمت بهمنشیر تیراندازی کردیم... صبح که شد ساحل رودخانه پر از جنازه تکاوران عراقی بود...جوری که خودمان هم باورمان نمی شد. این عملیات 400 کشته از گردانهای تکاور را روی دست عراقی ها گذاشت تا آنها قید اشغال سریع آبادان را بزنند و به فکر محاصره بیفتند.

سرشناس میان عراقی ها

ماجرای نبرد «ذوالفقاریه» و رشادت و ابتکار های عملیاتی «کهتری» اگرچه سبب شد ، فرمانده به عزیز دل اهالی آبادان تبدیل شود طوری که بعدها وقتی فرزندی در آبادان متولد می شد برایش نام «کهتر» را انتخاب می کردند اما این شهرت تنها میان آبادانی ها نبود. عراقی ها در تمام مدت جنگ و گریز برای اشغال آبادان و روز های محاصره شهر  از رادیو به مردم پیام می دادند : «نگذارید کهتری بیشتر از این شما را به کشتن بدهد...دستگیرش کنید...او را بکشید و خودتان را نجات دهید...» . رادیو بغداد گاه در پیامهایش اعلام می کرد : «کهتری ! به سوی نیروهای ما بیا...عالیجناب صدام حسین منتظرند تا تو را در آغوش بگیرند...» واکنش فرمانده پس از شنیدن پیام رادیویی ، تنها دو رکعت نماز شکر بود که به خاطر التماس های گوینده رادیو ادا می شد . جمله ای که با لبخند می گفت : به موقع اش می آیم! عراقی بعدها وقتی حوصله شان از دعوتنامه دادن سر رفت برای سرش جایزه تعیین کردند.

فرصت خوابیدن

محاصره آبادان که طولانی شد پیام امام «ره» برای شکستن محاصره رسید. برای نخستین بار از کلمه «باید» در پیام استفاده شده بود. طرحهای مشترک ارتش و سپاه برای عملیات رسید و بررسی شد. برای نخستین عملیات منظم و مشترک ارتش و سپاه چه فرمانده ای بهتر از «کهتری» . شهر را از اشغال حفظ کرده بود و حالا باید محاصره اش را می شکست. هسته اصلی عملیات نیز لشکر 77 خراسان بود که با پایان عملیات به لشکر 77 ثامن الائمه(ع) تغییر نام داد. بامداد پنجم مهر سال 60 وقتی «کهتری» رمز عملیات را پشت بیسیم اعلام کرد چیزی نزدیک به 400 روز بود که مرخصی نرفته بود! آخرین شبی را که درست و حسابی خوابیده بود ، فراموش کرده بود و حالا هم دلشوره عملیات خواب را از چشمهایش گرفته بود . اما ساعت 12 ظهر روز بعد که عملیات «ثامن الائمه» پایان یافت و محاصره آبادان شکسته شد شور و شادی تا چند روز بازهم فرصت خوابیدن به فرمانده نداد.

نمی شود باور کرد

نمی شود باور کرد در ذوالفقاریه آنقدر تا نزدیکی مرگ پیش رفته باشد ، بارها زخم برداشته باشد ، با زخمهای ناجور و با وجود نیاز به عمل جراحی از بیمارستان گریخته باشد و خودش را رسانده باشد به نیروهایش، معرکه عملیات شکست حصر آبادان را در حالیکه خودش پابه پای نیروها جنگیده ، پشت سر گذاشته باشد اما هنوز جلوی نامش پیشوند «شهید» نباشد. اما اگر بدانیم که «کهتری» تا آخرین دقایق مانده به پرواز هواپیمای سی 130 که سقوط کرد و «فلاحی، فکوری، جهان آرا ، کلاهدوز و...» در آن به شهادت رسیدند، جزو مسافران بود و با یک اتفاق ساده از هواپیما پیاده شد ، آن وقت باور می کنیم گاهی لازم است یادگارهای دفاع مقدس ،  شهیدان زنده باید در میان باشند تا فراموش نکنیم در آن دوران «مردانِ مرد» چگونه آب ، خاک و دین و ایمانشان را پاسداری کردند.  

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • اسماعیل ۱۰:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
    0 75
    با سلام. جناب امیر کهتری از فرماندهان دلسوز ارتش بودند و در دفاع از ایران رشادت به خرج دادند. اما اینکه گفته می شود ایشان ناجی آبادان بودند، به گفته اغلب بسیجی هایی که از آبادان دفاع می کردند نادرست است. پر رنگ جلوه دادن این موضوع باعث محو کردن مدافعان مردمی آبادان است که بی هیچ دستوری از شهرشان دفاع کردند.