قدس آنلاین: مسئله به حدی روشن است که حتی زمینه ‏ای برای انکار افرادی همچون ابن تیمیه نیز باقی نگذاشته است. به طوری که وی اعتراف به صحت حدیث نموده و می‏ گوید: نفس پیامبر (ص) که در آیه ذکر شده علی (ع) است.

اعتراف ابن تیمیه به تصریح آیه مباهله به حقانیت امیر(ع)

حبه گزارش قدس آنلاین به نقل از حوزه، حضرت آیت الله مظاهری در کتاب "پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم" به تبیین آیه مباهله پرداخته اند که در ذیل آمده است.

«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ»

هر گاه بعد از علم و دانشی که(در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. (سوره آل عمران، آیه 61)

«محاجه»‏ عبارت است از تبادل حجت و دلیل؛ چیزی است که هدف از آن اثبات مدعی است. خواه دلیل حقی بوده یا مغالطه باطلی باشد.

«ابتهال»‏ التماس و زاری پی ‏درپی در دعاست. گفته ‏اند این کلمه ‏ از«بهله» یعنی لعنت گرفته شده است.

قبل از این آیه چنین آمده است.

«إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ ...» همانا مثال عیسی نزد خدا همچون آدم است ...

که از این آیه در برابر نصاری استدلال می ‏شود. آنان ولادت مسیح علیه السلام را که بدون پدر بوده، دلیل بر این گرفته ‏اند که وی فرزند خداست.

خداوند در پاسخ ایشان می ‏فرماید: مثال حضرت عیسی همچون حضرت آدم است که او بدون پدر و مادر آفریده شد. همچنان که این دلیل بر فرزند خدا یا اُلُوهیت حضرت آدم نمی ‏باشد. بدون پدر بودن عیسی نیز دلیل فرزند خدا بودن وی نخواهد بود.

این استدلال صرف نظر از وحی بودن آن، یک استدلال عقلی است که پاسخی ندارد. لیکن اهل نصاری مجادله و مبالغه در جدال نموده و بر گمراهی خود پافشاری می‏ کردند. لذا جز این راهی نبود که موضوع را به خدا ارجاع داد تا خداوند به حق حکم نماید که او بهترین حکم‏ کنندگان است. از این جهت خداوند به پیامبرش امر فرمود که به آنان پیشنهاد ابتهال نماید، تا خداوند دروغگویان را لعنت نموده و راستی راستگویان را آشکار سازد.

این تحدّی محسوس بزرگ، یک حد و نقطه عطف بزرگی را برای دعوت اسلامی و وضعیت آن نسبت به دشمنانش ایجاد می‏ کرد، زیرا دلیل قاطعی بود که امکان تکذیب آن ممکن نبود.

برای اینکه اطمینان واضحی نسبت به دعوت و صدق دعوت ‏کننده مباهله حاصل شود، آیه درخواست می ‏کند که هریک از طرفین مباهله ‏کننده، خانواده و فرزندان نزدیک خود را حاضر نمایند، تا حق روشن شده و راستی و درستی نیت آنها آشکار گردد. در حالی ‏که خودداری و ممانعت از این کار دلیل شک و تزلزل خواهد بود؛ و چون دشمن اطمینان دعوت ‏کننده را به دعوت خود و آمادگی وی و نزدیکانش را برای این مسئله مهم ملاحظه می ‏نماید و پیش از رسیدن به لحظه موعود مسئله قطعی خواهد شد. بنابراین روشن می ‏شود که وی بر حق بوده و در نتیجه تسلیم شده و از گمراهی باز می‏ گردد.

آیه با تعبیر کوتاهی به این دعوت اشاره کرده و می ‏فرماید « تَعالَوْا نَدْعُ ...»

این معنا که بیائید خویشان و خانواده خود را برای شرکت در ابتهال بخوانیم (و به یکدیگر نفرین کنیم)، شاید برای بیان شدت اطمینان است که آیه ابتدا فرزندان و سپس زنان و آنگاه خویشان را ذکر نموده است. به این جهت که توجه انسان در حفظ فرزند کوچک خود و غیرت بر زنان نسبت به سایر خویشان شدیدتر است.

علاوه بر این مضمون روایات و نیز نظر مفسرین و مورخین همگی بر آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمایندگان نصاری را به مباهله دعوت کرد و در برابر آنها، خود و اهل بیتش، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) را آماده نمود. لیکن هنگامی که نصاری این افراد را مشاهده کردند، از مباهله خودداری نمودند و پیشنهاد پرداخت جزیه کردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز پذیرفتند.

شکی نیست که آیه دلالت بر فضیلتی بزرگ و کرامتی شگفت برای اهل بیت پیامبر (ص) دارد. این چیزی است که بزرگان اهل تفسیر و حدیث اهل سنت نیز بدان اعتراف دارند، بعد از آن که به اتفاق راویان و صحت و درستی روایت آنان در این مورد اعتراف کردند.

* علامه جصاص

علامه جصاص در کتاب احکام القرآن چنین می‏ گوید:

راویانِ سیره‏ ها و ناقلین آثار، بدون اختلاف نقل کرده ‏اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست حسن و حسین و علی و فاطمه (علیهم السلام) را گرفت، آنگاه عده ‏ای از نصاری را که به مباهله خوانده بود، دعوت نمود. لیکن آنان از اینکار خودداری کردند.

برخی از آنها به برخی دیگر گفتند اگر با اینان مباهله کنید آتش به دیار شما خواهد افتاد و تا روز قیامت از مرد و زن نصرانی اثری باقی نخواهد ماند!

* فخر رازی

فخر رازی نیز پس از نقل روایتی در این مورد می ‏گوید: بدان ‏که اهل تفسیر و حدیث بر صحت و درستی این روایت با یکدیگر متفقند.[1]

در کتاب کشاف نیز می ‏گوید: در این روایت دلیلی وجود دارد که قوی ‏تر از آن، دلیلی بر فضل و برتری اصحاب کساء (علیهم السلام) وجود ندارد.[2]

* آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی

آلوسی نیز در تفسیر روح المعانی پس از نقل روایت فوق می ‏گوید:

دلالت این روایت بر فضل و برتری اهل بیت خدا و رسول چیزی است که هیچ مؤمنی در آن شک ندارد ...

ناصبی ‏ها (کسانی‏ که با اهل بیت پیامبر دشمنی و کینه دارند) پنداشته ‏اند که عمل پیامبر صرفاً به خاطر مجبور ساختن و ساکت نمودن دشمن بود و دلالت بر فضل اهل بیت نمی‏ کند. روشن است که این پندار نوعی هذیان و اثری از برخورد شیطان بیش نیست.

و لیس یصحّ فی الاذهان شیئی اذا احتاج النّهار الی دلیل‏[3]

در ذهن ها هیچ ‏چیز صحیح نخواهد بود اگر که روز نیاز به دلیل داشته باشد.

* دلالت آیه بر فضیلت اهل البیت (ع)

آیه به دعوت از فرزندان، زنان و نفس ‏ها امر می‏ کند. با توجه به آمدن صیغه جمع، اطاعت از این امر مستلزم آوردن و احضار حداقل سه نفر از عناوین فوق را دارد تا معنای جمع تحقق پذیرد. ولی مطابق احادیث و روایات، عمل پیامبر (ص) چنین چیزی را نشان نمی ‏دهد. بنابراین عمل پیامبر (ص) فقط انحصار مصداق آیه در آن افرادی است که به همراه خود آورده بود؛ و نیز آیه در کیفیت اطاعت رسول خدا (ص) دلالت بر این دارد که افرادی که همراه آن حضرت آمده بودند شایسته مباهله‏ بوده و بهترین افراد پیامبر و عزیزترین مردم و نزدیک ترین کس نزد ایشان بوده ‏اند که این همان فخر و فضیلت آنهاست.

تأکید بر این مطلب که پیامبر (ص) دارای چند زن و همسر بود ولی هیچ یک از آنها جز دختر خود حضرت فاطمه (علیها السلام) را برای مباهله با خود نیاورد، جز شدت اختصاص ایشان به پیامبر و حب پیامبر نسبت به ایشان به خاطر قرب به خدا و کرامت او چه ‏چیز می ‏تواند باشد؟.

به همین ترتیب منطبق شدن عنوان نفس فقط برای علی علیه السلام دال بر فضیلتی عظیم و مزیتی بزرگ برای آن حضرت است، زیرا ایشان را به منزله نفس پیامبر (ص) قرار داده است.

روایت زیر که هر دو فرقه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده ‏اند نیز همین معنا را تائید می‏ کند که آن حضرت به علی علیه السلام فرمودند: «أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی هستی. با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود.[4]

و نیز روایت دیگر:

أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ. تو از من هستی و من نیز از توام.[5]

و نیز: علیّ نفسی فمن رأیت یقول فی نفسه شیئا. [6] علی نفس من است، پس چه کسی را دیدی که در مورد او سخنی گوید؟

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نیز در روز شورا به همین فضیلت اشاره فرمود. مردم نیز اعتراف داشته و انکار ننمودند.

* اعتراف ابن تیمیه به فضیلت حضرت علی (ع) در آیه مباهله

مسئله به حدی روشن است که حتی زمینه ‏ای برای انکار افرادی همچون ابن تیمیه نیز باقی نگذاشته است. به طوری که وی اعتراف به صحت حدیث نموده و می‏ گوید: نفس پیامبر (ص) که در آیه ذکر شده علی (ع) است و لیکن وی ملاک این منزلت و مقام را صرفاً قرابت و خویشاوندی قرار داده است و چون با این اشکال مواجه شده که عباس عموی پیامبر (ص) از نظر قرابت و خویشاوندی نزدیک تر از پسر عموی وی (علی) بوده است، اظهار داشته که عباس از ایمان ‏آورندگان سابقین نبوده‏ و ویژگی علی را نداشته است.

بنابراین ناگزیر شده که اعتراف نماید که ملاک منزلت علی (ع) به منزله نفس پیامبر (ص) صرفا قرابت و خویشاوندی نبوده، بلکه سبقت او به اسلام و ویژگی وی نسبت به پیامبر (ص) ملاک بوده است؛ آیا ویژگی مولی علی (ع) نسبت به پیامبر (ص) جز به خاطر فضیلت و برتری او نسبت به سایرین و قرب او به خدای سبحان است؟

* شریک بودن همراهان پیامبر (ص) در دعوت مباهله

و اما جمله‏: «نَدْعُ أَبْناءَنا..» (فرزندانمان را بخوانیم) از آنجا که کلمات ابناء (فرزندان) و نساء (زنان) به ضمیر متکلم مع الغیر (ما) اضافه شده است اشاره به این است که برای افرادی غیر از پیامبر (ص) نیز در دعوت به مباهله مقامی است. با اینکه محاجه به ویژه به همراه رسول خدا (ص) بوده است. چنانچه این قسمت آیه که‏ «فَمَنْ حَاجَّک»‏ (کسی‏که با تو محاجه می‏ کند) بدان دلالت می ‏کند.

به عبارت دیگر اینکه افرادی جز پیامبر (ص) نیز در کنار آن حضرت وجود دارند، همان است که از آیه‏ «وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»‏[7] برداشت می ‏شود و یا از آیه: «قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏».[8]

بگو این راه من است، من و کسی ‏که مرا پیروی کند با بصیرت به سوی خدا دعوت می‏ کنم.

چنان که روایات که دراین‏ باره نقل شده نیز مطلب را تائید می نماید؛ و این همان مفهوم روایت پیامبر (ص) است که‏: ای علی! تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی.

تائید دیگر این که دنباله آیه می‏ فرماید: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ» پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

منظور از دروغگویان، دروغگوی هر خبر و ادعائی نیست بلکه مراد از دروغگویان یکی از طرفین محاجه و مباهله می ‏باشد و این نشان می ‏دهد که هریک از طرفین بیش از یک نفر می ‏باشند؛ زیرا با لفظ جمع آورده شده است وگرنه درست این بود که می‏ گفت: فنجعل لعنة اللّه علی من هو کاذب. پس لعنت خدا را بر کسی ‏که دروغگو است، قرار دهیم.

تا اینکه انطباق آیه بر یک فرد درست باشد. در نتیجه افراد مشترک با پیامبر (ص) در مباهله در ادعا نیز با وی شریک می ‏باشند.

چون محاجه میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و نصاری فقط به خاطر اختلاف دعوا نبوده، بلکه دعوت آنان نیز به اسلام مورد نظر بوده است، و حضور در مباهله نیز به خاطر پیروی آن ادعا و دعوت بوده است، لذا حضور فردی که در آنجا حاضر شده است، نشانه این است که حاضرین در ادعا و دعوت با آن فرد شرکت دارند. به این مطلب نیز علامه فقید طباطبائی اشاره نموده است.

پاورقی:

[1]. تفسیر الکبیر، ذیل آیه فوق

[2]. کشاف، ج 1، ص 370، اصحاب کساء همان اهل بیت هستند.

[3]. روح المعانی، جلد 3، ص 167 و 168

[4]. علامه بحرانی روایات وارده از پیامبر را که شامل این عبارات است از طریق اهل سنت صد حدیث، و از طریق شیعه هفتاد حدیث نقل کرده است.

[5]. این حدیث را بخاری و مسلم و ترمذی و نسائی و حاکم و دیگران نقل کرده‏اند.

[6]. ابن نجاز این روایت را نقل کرده است.

[7]. سوره هود، آیه 17

[8]. سوره یوسف، آیه 108.

انتهای خبر/

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.