۸ مهر ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۲
کد خبر: 460355

گزارش از شخص

جوانمرد فاضل

هفتم مهر ماه 1360، منافقین آیت الله هاشمی نژاد را ترور کردند

قدس آنلاین/ فرجام علوی: شکست حصر آبادان، دل مردم را شاد کرده است. کشور در آستانه برگزاری سومین انتخابات ریاست جمهوری- دهم مهر 1360- قرار دارد. منافقین اما نقشه‌های دیگر در سر دارند. دو روز پیشتر - پنجم مهر ماه 1360- در تماس تلفنی، او را تهدید به مرگ کرده‌اند؛ تماس تلفنی که او را به یاد رویای چند روز پیش در خواب می‌اندازد. ... «با نزدیک شدن شعله‌های آتش به امام خمینی، تلاش سید برای خاموشی آتش فایده نبخشید. همه لباس‌های امام سوخت اما امام سالم ماند. او با تعبیری عاشقانه گفت: همه یاران امام چون لباس اویند و شهید خواهند شد. که با خواست خدا من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشید وجود امام عزیز همچنان می‌تابد».

جوانمرد فاضل

از بهشهر تا قم

سید عبدالکریم‌هاشمی نژاد به سال 1311 خورشیدی در روستایی در بهشهر مازندران زاده می‌شود. سید عبدالکریم در چهاردهمین بهار زندگی اش به حوزه علمیه آیت الله کوهستانی در شش کیلومتری بهشهر می‌رود. مهاجرت به قم، فصل نوینی در زندگی سیدعبدالکریم است.

استادش توصیه کرده، به سراغ شیخ علی کاشانی برو ... روزها سپری می‌شود. درس خارج اصول فقه حضرت امام و خارج فقه حضرت آیت الله بروجردی، دو چشمه زلال است که کامش را سیراب می‌کند. 

  15 خرداد 42

لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی که تصویب می‌شود، مبارزه روحانیت به رهبری امام خمینی اوج می‌گیرد. در نیمه شب 15 خرداد 1342 امام خمینی به همراه 40 تن از یارانش بازداشت می‌شود، یکی از این 40 یار، سید عبدالکریم‌هاشمی‌نژاد است که او نیز روانه زندان ستمشاهی می‌شود.

در روزگار مبارزه‌، پنج بار روانه زندان می‌شود. دومین بار زمانی است که از او برای سخنرانی در خیابان نواب صفوی -«پایین خیابان»- در مسجد فیل دعوت شده است. ماموران ساواک هم وارد مسجد شده‌اند. سید وقتی از آمدن ساواک به مسجد آگاه می‌شود، به بانگ بلند می‌گوید: «اگر بنای سرکوبی و ایجاد ترس و قانون جنگل به رخ مردم کشیدن را ندارید می‌توانستید در منزل یا پیش از منبر احضارم کنید». در سال 1357 که هنوز انقلاب پیروز نشده است، حضرت امام در نامه‌ای به آقای‌هاشمی نژاد می‌نویسند: «من چشمم به افرادی چون شما روشن است.»

 همراهی سه یار

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی - در روزگار مبارزه - سه تن، مثلث مبارزه را در مشهد تشکیل می‌دهند؛ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله طبسی و شهیدِ‌هاشمی‌نژاد. این سه خیلی به هم نزدیک هستند، شاید از برادر هم نزدیک‌تر.  – بیش و کم- تبلیغِ طلبگی را با یکدیگر به روستاهای مشهد می‌روند و بسیاری از برنامه‌هاشان را گروهی انجام می‌دهند. هدف، یکی است و محور وحدت شان، حضرت امام(ره) هستند. استادِ هر سه‌شان مرحوم آیت‌الله شیخ‌هاشم قزوینی است اما این مبارزه است که هر سه را به یکدیگر نزدیک کرده است.  مشهد از شهرهای پیشتاز در مبارزه است. اولین بار مجسمه‌ شاه را در ماجرای اعتصاب فرهنگیان در استادیوم تختی بر زمین می‌اندازند.

آقای‌هاشمی‌نژاد آن روز چنان سخنرانی تأثیرگذاری دارد که مردم از پشت جایگاه در استادیوم، مجسمه را به زمین می‌اندازند. نمونه دیگر، هفدهم دی‌ماه سال 56 است که خانم‌ها از خیابان خسروی با پارچه‌ای که بر روی آن روز زن محکوم شده است، بدون کلام به سوی میدان شهدا حرکت می‌کنند. این اعتراض نیز با اتکا به آن سه یار ساماندهی می‌شود. حرکتی که در اعتراض به تجمع فرمایشی خانم‌های بی‌حجاب در روز هفدهم دی در میدان مجسمه- با انگیزه قدردانی از کشف حجاب رضاخانی-  شکل می‌گیرد.

  تراشیدن مو و محاسن

در زندان وکیل‌آباد مشهد رسم بر این است که مو و محاسن زندانی را کوتاه می‌کنند. آقای‌هاشمی نژاد و آیت‌الله واعظ طبسی را با هم دستگیر کرده‌اند.

سیدجوادهاشمی نژاد- فرزند شهید- می‌گوید: بار اول که آنها را به این شکل دیدیم، خیلی یکه خوردیم. خود این دو بزرگوار می‌گفتند بار اول که می‌خواستند موهای سر و محاسن آنها را بتراشند، بسیار ناراحت بودند. ارزیابی شان این بوده که رژیم این جور کارها را برای شکستن روحیه و مقاومت افراد انجام می‌دهد.

آیت‌الله واعظ طبسی می‌گوید: هر دوی ما به‌شدت عصبانی و ناراحت بودیم، اما پس از اصلاح، وقتی چشم مان به یکدیگر افتاد، برای چند دقیقه نتوانستیم جلو خنده‌مان را بگیریم. خود ما هم وقتی پدرمان را دیدیم، خنده‌مان گرفت.

  مرد مناظره

 شهیدهاشمی‌نژاد از کسانی است که بحث‌های نو را می‌گشاید و طرح‌های تازه‌ درمی‌اندازد. مسجد «فیل» در آن روزها موقعیت حساسی دارد و  پایگاه شهیدهاشمی‌نژاد است. جزو مساجد فعال انقلابی در دهه‌ پنجاه، مانند مسجد کرامت و امام حسن مجتبی(ع) که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آن فعال هستند.  

بخشی از بحث‌های شهیدهاشمی‌نژاد پاسخ به شبهات است که برای نسل جوان آن زمان مطرح است.‌هاشمی نژاد در ادامه‌ راه استاد علامه مطهری بر این باور است که باید به پرسش‌های جوانان درباره دین و زندگی پاسخ روشن داد.

در آن سال‌ها کتاب «مناظره دکتر و پیر» به قلم شهید، مخاطب و هوادار بسیار می‌یابد. در این کتاب، دو تن با یکدیگر پیرامون موضوعات گوناگون مناظره و بحث می‌کنند. یک قالب و فرم تازه و خلاقانه که یک‌اندیشمند دینی برای رساندن پیام به مخاطبانش برمی گزیند.

  تحزب و کادرسازی

شهیدهاشمی‌نژاد به نقش تشکیلات و تحزب، باور راستین دارد و آن را ضامن بقای انقلاب می‌داند. با همین انگیزه است که وقت زیادی را در جایگاه دبیر حزب جمهوری اسلامی در خراسان می‌گذارد. او کادرسازی را برای آینده انقلاب، باور دارد. برای مدیران استان جلسه می‌گذارد و برای آنها درباره‌ مسائل مدیریتی و ایمانی سخن می‌گوید. در همین نشست‌ها است که شهید به تبیین شیوه‌های مدیریتی حضرت امیرالمؤمنین‌(ع) - برگرفته از نهج‌البلاغه- می‌پردازد.

شهیدهاشمی‌نژاد اعتقاد دارد، اگر سه نفر هم در جلسات مدیران حاضر شوند، جلسه را باید تشکیل داد. او می‌گوید: اگر می‌خواهی کادر بسازی، چهره به چهره و با حضور دو سه نفر هم می‌توان این کار را انجام داد.

  مزاح امام

در همان روزهای نخست ورود امام به ایران،‌هاشمی نژاد به مدرسه علوی می‌رود. به روایت فرزند شهید، گویا در همان دیدار است که حضرت امام با آقای‌هاشمی نژاد مزاح می‌کنند. سید جوادهاشمی نژاد -فرزند شهیدهاشمی‌نژاد- روایتی از مزاح حضرت امام با پدر دارد. او می‌گوید: شهید خدمت امام عرض کرده بود: بد نیست شما مشهد هم تشریف بیاورید.

امام فرموده بودند: قول می‌دهید صحیح و سالم بیایم و برگردم؟ شهید گفته بودند: نه! چنین قولی نمی‌دهم.

  قربانی نفوذ

آقای‌هاشمی‌نژاد در حزب برای کارکنان، کلاس درس اخلاق دارد. گویا تعداد حاضران در کلاس در آن روز چندان زیاد نیستند. اما مسوول آموزش اصرار دارد که بچه‌ها می‌خواهند بیایند. شهیدهاشمی‌نژاد هم می‌پذیرد.

جوانی هم در جمع است که از قوچان آمده است. او در روزنامه‌ «عروه‌الوثقی» کار می‌کند و مسوول فروش مجله‌ «عروه‌الوثقی» دانش‌آموزی است.  در بازه‌ای از زمان، برخی مسوولان حزب درمی یابند که او باید از نفوذی‌های منافقین باشد، پس او را اخراج می‌کنند و از ورود به دفتر حزب برحذر می‌دارند.

اما در آن روز، گویا آن جوان به بهانه این که شکایتی دارد که باید با حاج آقا درمیان بگذارد، وارد ساختمان حزب می‌شود.  بچه‌های حزب هرچند می‌دانند، او جزو اخراجی‌ها است اما شاید از آن جا که گمان می‌کنند، بیان یک شکایت، کار ساده و زودگذری است، به بازرسی بدنی معمولی از وی بسنده می‌کنند.

او هم گویا نارنجک را داخل فتق‌بندش جاسازی کرده است. جوان نارنجک را با خود به حزب می‌آورد و روی پله‌ها می‌نشیند. آقای‌هاشمی‌نژاد از کلاس بیرون می‌آید. جوان خودش را به کمر شهیدهاشمی‌نژاد می‌چسباند و نارنجک را همان جا منفجر می‌کند. ...

  وقتی خبر به امام می‌رسد ...

آقای‌هاشمی‌نژاد حدود ساعت هفت و نیم صبح ترور می‌شود و به شهادت می‌رسد. حضرت امام (ره) ساعت هشت و نیم یا 9 صبح درباره‌ شهیدهاشمی‌نژاد سخن می‌گویند.

اشاره امام به خصلت «جوانمردی» در شهید، نکته‌ای است که تا آن روز کمتر کسی به آن توجه کرده است. برخی در بیت امام بعدها روایت کردند: «امام از جایشان بلند شده بودند و در حال ورود به حسینیه بودند که سیداحمدآقا جلو آمدند و خبر شهادت آقای‌هاشمی‌نژاد را به امام دادند. امام فوری دستشان را روی شقیقه‌هایشان گرفتند و کمی تمرکز کردند و فرمودند: انالله واناالیه‌راجعون.

... چند ثانیه‌ای ایستادند و سپس در جایگاه نشستند و در همان ابتدای فرمایش‌های‌شان در مورد شهادت آقای‌هاشمی‌نژاد سخن می‌گویند. ... امام به سیادت شهید اشاره کردند و فرمودند: «این عالم مجاهد و این شهید جوانمرد، به دست گروه جنایتکار به شهادت رسید.»

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.