آرزومندان رویت، با «سلام»ی دلخوش‌اند


 ایستگاه/ سیدمحمد سادات اخوی  
1ـ بست بالا: آزادِ در قفس
نقل «اباصلت هِرَوی»: ... (ادامه ماجرای بازگشت مأمون به مدینه) برای دیدار امام‌رضا(ع) به سَرَخْس رفتم. در خانه‌ای زیرنظر و دور از مردم بود. از مأموری که مراقب ورود و خروج و ارتباط‌های امام بود، خواستم که اجازه ورود بدهد. بهانه عبادت‌های طولانی امام را آورد. به‌زحمت راضی‌اش کردم که در میان همان اوقات عبادت، مرا راه بدهد. سرانجام پذیرفت و موفق به دیدار امام شدم. پس از سلام و اظهار ارادت، گفتم: «آقا!... در همه‌جا پیچیده که گفته‌اید ولایت شما، یعنی مردم بندگان شمایند نه خدا»... امام‌اندوهگین شد و دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود... (ناتمام).
از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف بحارالانوار، ترجمه موسی خسروی، چاپ 1377، صفحه 158ـ با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (147)
ماشین‌های کارخونه برای چند لحظه آروم گرفتن و مدیر کارخونه، رو به همه ایستاده و درباره آینده «غذا» در دنیا حرف می‌زنه... گاهی هم نگاهی به پیرمرد و مهمون‌هایی می‌کنه که برای بازدید از کارخونه و مراسم «بهره‌برداری از خط تولید تازه»‌شون اومدن... کارگرهای خط‌های تولید قدیم، کنجکاون که درباره خط تولید جدید و کارگرهای استخدام‌شده بیشتر بدونن... مدیر کارخونه، رو می‌کنه به هیأت مدیره و با لبخند، ادامه می‌ده: «پیشرفتِ یه‌سال اخیر رو مدیون یه جوون پُرکار و هوشمندیم که افتخار ماست!»... با گفتن این حرف، اشاره‌ای به «مهندس جوون» می‌کنه و به کسانی که لوح تقدیر و هدیه جوون رو آماده کردن... پیرمرد، نگاهی به پسرش ـ مهندس جوون ـ می‌کنه و احساس می‌کنه خوشبخت‌ترین پدر دنیاست.  / برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)، ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، چاپ 1380، صفحه 619 ـ روایت عبدالسَّلام‌بن صالح هِرَوی (اباصَلْت): (ادامه) امام فرمود: (ادامه مشاهده آدم بر پایه عرش) خداوند به آدم فرمود: «این پنج‌تن، از فرزندان تواند و از تو و همه آفریدگانم والاترند... و اگر آنان نبودند، تو، آسمان، زمین، بهشت و دوزخ را نمی‌آفریدم... مبادا با حسادت به آنان بنگری!... (ناتمام)» ـ با تلخیص و بازنویسی.
3ـ پنجره پولاد (24): ابراهیم امتی‌خراسانی ـ مدفون در حرم مطهر
مگه نمی‌گین: «خاک، سرده»؟... پس چرا تا حالا فراموشش نکردم؟... «قاضی سلطان‌حسین تُربَتی» رو می‌گم... وقتی «شاه‌عباس» ذره‌ذره تنم رو تُیولِ قاضی کرد، دلم می‌خواست همه بذرهای گمنام سینه‌م رو شکوفا کنم و همه تنم پر بشه از سرسبزی و درخت‌های میوه... بس که خوشحال شدم... قاضی، «تولیت آستان قدس» بود و همه می‌دونستن که در تربت و مَحوَلات و شهرهای اطراف، کلی کار خیر کرده بود... ابراهیم‌خان شاعر هم وردستش بود که بعد، خودش شد تولیت آستان. آخرین شعری که ازش یادمه اینه: «منم آن میوه ـ کز خامی ـ به بستان هوس ماندم / ز بس ایام با من کرد سردی، نیم‌رَس ماندم / من آن مرغم که هرگه کرد عشقم میل آزادی... / نوای تازه‌ای پرداختم تا در قفس ماندم (سروده مرحوم امتی)». ـ درگذشته قرن نهم خورشیدی. / برگرفته از صفحه 34 در جلد «دوم» کتاب مشاهیر مدفون در حرم رضوی، اثر گروهی، چاپ 1387، بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت ثامن‌الائمه(ع): زیارت (91)
جوانی، «بهار» رهای زندگی‌است... رهایی روزها و شب‌هاست در هوای شکفتن... رهایش کرد تا روزگار، «جوان» بماند. / در زیارتنامه امام‌رضا(ع) گفته شده است: «(ادامه)... خدای من!... درود بفرست بر حسن، فرزند علی، که فرمانت را اجرا کرد... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌از کتاب شریف مَفاتیح‌الجَنان، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت اسوه، صفحه 827.
5ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا (4)
شِفای پسرکی نابینا از شهر «بخارا» / بیست‌ودوم شهریور 1318 (2)
(ادامه) کار بر وِفقِ انتظار، نگشت / ورق روزگارِ خوش، برگشت
زندگی ـ بی‌پدر ـ سیاه شود / همدم رنج و درد و آه شود
رفت تا سایه پدر از سر/ شد پسر، «مرد خانه مادر»
تنگدستی گرفت طاقت و تاب / بود احوال صبح و شام، خراب
مادر آشفته بود و از سرِ درد / عزم ایران و شهر «مشهد» کرد ... (ناتمام). / از کتاب کرامات رضویه، نوشته حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج، نشر جعفری، چاپ سوم، 1363، صفحه 119.
ادامه دارد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.