مریم جرجانی همسر مرتضی عطایی در مصاحبه پیش‌رو از زندگی هفده‌ساله‌ای می‌گوید که به‌نظرش از زیباترین زندگی‌های دنیا بوده است.

دعا کنید من هم مثل او شهید شوم /سوار بر موتور خوش بودیم

زندگی مشترک این خانواده از سال 78 آغاز می‌شود. یک خواستگاری ساده که هدفی جز تشکیل یک زندگی پاک و مقدس ندارد با چند شرط مختصر و مفید از سوی عروس خانم آغاز می‌شود. خانم مریم جرجانی درباره توقعاتش از داماد می‌گوید: خانواده داماد مرا در یک مولودی پسندیدند و بعد از چند هفته به خواستگاری آمدند. مهم‌ترین موضوع موردنظر بنده که درس حوزه می‌خواندم، تدین، خوش‌اخلاقی و تعهدبه‌کار بود که کسانی که آقا مرتضی را معرفی کردند این مسایل را مورد تأیید قرار می‌دادند که آقا مرتضی مردی متدین، خوش‌اخلاق و اهل کار است. شهید مرتضی علاوه‌بر تمامی ‌صفات خوبی که داشت، فردی بسیار مردمی‌ بود. با اینکه در اولین سال‌های زندگی از مال دنیا چیزی نداشت، اما دلی به بزرگی دریا داشت.

                     

سوار بر موتور خوش بودیم

زندگی مشترکشان را با یک آپارتمان کوچک اجاره‌ای آغاز کردند، درحالی‌که داماد یک موتور خریده بود. همسر شهید عطایی می‌گوید: مرتضی شاگرد پدرش بود، خانه و خودرو نداشت، اما اهل کار بود و از کار کردن ابایی نداشت. با موتوری که خریده بودیم همه‌جا می‌رفتیم و جز لبخند بر لب و رضایت قلبی چیزی نداشتیم.

او ادامه می‌دهد: کمتر از سه‌سال از زندگی مشترکمان گذشته بود که توانستیم خانه‌ای پیش‌فروش بخریم. آن روز آقا مرتضی باور نمی‌کرد که بتوانیم آپارتمان کوچکی بخریم، اما خدا همیشه با مرتضی یار بود. آن خانه اولین سرپناهی بود که از آنِ زندگی ما شده بود؛ یعنی دو سال و نیم بعد از عقدمان صاحب‌خانه شدیم و قدم در خانه‌ای گذاشتیم که با نان حلال و زحمت آقا مرتضی خریداری شده بود؛ خانه‌ای که پر از عشق رهبری و ولایت بود.

اتاقش را با عکس شهدا تزئین کرده بود

همسر شهید عطایی ناگهان به یاد یکی از خاطراتش با شهید می‌افتد و این خاطره را با لبخند و سرور می‌گوید، گویی که همین الان پشت در اتاق آقا مرتضی ایستاده است: به یاد دارم بعد از عقد اولین‌باری که به‌عنوان همسر آقا مرتضی به منزل پدر شوهرم رفتم، مرتضی اتاقش را سروسامانی داده بود، آن هم چه سروسامانی! با شعر «یاد امام وشهدا/ دل رو می‌بره کرب و بلا». وقتی عکس شهدا را بر در و دیوار اتاق آقا مرتضی دیدم فهمیدم که در انتخابم اشتباه نکرده‌ام، بنابراین آنگونه‌که او با شوق و ذوق از شهدا می‌گفت، من هم پابه‌پای او دل به حرف‌هایش می‌دادم تا از هر تصویر شهیدی نکته‌ای بیاموزیم. این روزها که فکر می‌کنم می‌بینم مرتضی همواره با شهدا بود و در آخر هم به آرزویش رسید و با شهدا محشور شد.

یکی از بارزترین صفاتی که همسر شهید عطایی برای آقا مرتضی بیان می‌کند، عشق و دلدادگی او به ولایت است. وی در این‌باره می‌گوید: همیشه از آقا می‌گفت و پای بیانات معظم‌له می‌نشست و بچه‌ها را تشویق می‌کرد که به حرف‌های آقا توجه و در آن تأمل کنند. به‌شدت ولایتمدار بود، ما گاه که دلمان برایش تنگ می‌شود فیلم دیدار بسیجیان را با مقام معظم رهبری می‌بینیم که مرتضی در ردیف اول با سربندی که عکس آقا روی آن است به مقام معظم رهبری می‌نگرد. خدا می‌داند که تا آخرین لحظه عمر، عشق به امامت، ولایت و رهبری اصلی‌ترین دغدغه او بوده است.

همسر شهید عطایی در ادامه با بیان ویژگی‌های اخلاقی شهید مرتضی می‌گوید: شهید مرتضی بسیار خوش‌اخلاق و خوش‌رو بود. همیشه لبخند بر لب داشت؛ به‌نحوی‌که حتی بعد از شهادت هنگامی‌که به خوابم می‌آید، همچنان می‌خندد و به ما انرژی و روحیه می‌دهد. اهل کمک‌کردن به خانواده بود. فصل پاییز که می‌شد در کارهای خرید ترشی و... بسیار کمک می‌کرد. همیشه می‌گفت سهم من از ترشی، پاک‌کردن سیرهای آن است، پس سیرها را با خود به مغازه می‌برد و پاک می‌کرد. حتی در پاک‌کردن سبزی درحد یکی دو دسته کمک می‌کرد تا بالأخره کمکی کرده باشد.

وی در ادامه می‌گوید: با آنکه شغل سختی داشت و در بخش تأسیسات ساختمان مشغول بود، اما زمانی‌که بچه‌ها کوچک بودند، اغلب غروب‌ها آن‌ها را با خود به پارک می‌برد. هرگز از خستگی کار گله نمی‌کرد. بچه‌ها که کمی‌ بزرگتر شده بودند، وقتی بابا از سرکار برمی‌گشت از او می‌خواستند که با آن‌ها بیرون برود و او هرگز غر نمی‌زد که خسته‌ام، به‌سرعت از جایش برمی‌خاست و با بچه‌ها راهی می‌شد.

به هر دری زد تا عازم سوریه شد

وی در ادامه اضافه می‌کند: مرتضی می‌گفت کاش زمان جبهه و جنگ می‌بودم و برای دفاع از وطن عازم جبهه‌ها می‌شدم. تا اینکه مسایل حمله تروریست‌ها به سوریه پیش آمد و آقا مرتضی که توفیق بودن در جبهه‌های حق علیه باطل در ایران را نداشت، به هر دری زد تا بتواند خود را به سوریه برساند. او آنقدر تلاش کرد تا بالأخره همراه با برادران افغانستانی عازم سوریه شد؛ درحالی‌که ما اصلاً اطلاع نداشتیم که به سوریه رفته است.

 سه‌هفته از رفتنش به بهانه راه‌اندازی تأسیسات بیمارستان امام سجاد(ع) کربلا گذشته بود. او حتی یک تلفن هم نزد. در طی این سه‌هفته از شدت نگرانی ده‌کیلو وزن کم کردم، به‌نحوی‌که لقمه‌ای غذا از گلویم پایین نمی‌رفت. بعد از گذشت سه‌هفته با یکی از اعضای خانواده تماس گرفت و ماجرای آموزشی اعزام به سوریه را گفت و عازم آن کشور شد. 109 روز طول کشید که به ایران برگشت.

 خدمتگزار خانواده شهدا بود

همسر شهید عطایی افزود: وی با نام جهادی «ابوعلی» به آغوش خطر رفت. به عشق حضرت علی(ع) و خاندان مطهرش، خانواده و فرزندانش را گذاشت و دل به جاده‌های بی‌پایانی داد که البته پایان خوشی برای او داشت.

شهید مرتضی عطایی به‌گفته همسرش در طی چندین‌بار اعزام به سوریه، هنگام بازگشت با کمک چندین خیر ایرانی به‌شدت مراقب خانواده‌های شهدا بوده است. سرکشی و دستگیری از آن‌ها و رفع حوایج مادی خانواده‌های شهدا از جمله کارهایی بود که همسر شهید نیز در آن‌ها با او همکاری می‌کرد.

خانم شهید عطایی گریه می‌کند و با گریه لبخند می‌زند و می‌گوید: نمی‌دانم از کدام‌یک از محاسنش حرفی بزنم. خوب بود دیگر. اگر خوب نبود که پریدنی نمی‌شد. اصلاً خدا این‌ها را انتخاب کرده است. انگار بعضی‌ها آفریده شده‌اند که دست باغبان گیتی آن‌ها را بچیند. آقا مرتضی هم گلی بود که خدا او را انتخاب کرد تا در لاذقیه سوریه به شهادت برسد. افتخار می‌کنم که همسرم و پدر فرزندانم مدافع حرم شد. اینک او آبروی دو دنیای ماست.

 همسر شهید عطایی با گریه درحالی‌که لبخند هم می‌زند، می‌گوید: دعا کنید من هم مثل او شهید شوم. مثل همسرم مرتضی عطایی که 21 شهریور سال جاری در ظهر عرفه به مقام والای شهادت رسید تا محرم امسال میهمان سفره پربرکت خاندان عصمت و طهارت باشد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.