۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۰
کد خبر: 467691

گزارش از شخص

ابوالعینک را می شناسید؟

«ابوالقاسم حالت» شاعر و طنزپرداز، 3 آبان 1371 درگذشت

قدس آنلاین / مجید تربت زاده : فرقی نمی کند کودک و نوجوان دهه 60 و 70 باشید یا اینکه کودکی و نوجوانی تان افتاده باشد به سالهای پیش از انقلاب. حتی کودکان و نوجوان های امروز هم می توانند در کتابهای درسی شان شعری از «ابوالقاسم حالت» را پیدا کنند. شاعری که البته جوانهای قدیمی تر، او را بیشتر با اشعار طنزش در مجله های «توفیق» و «گل آقا» می شناسند.

ابوالعینک را می شناسید؟

همان شاعری است که عطر و خاطره شعر« ای مادر عزیز که جانم فدای توست» او ، هنوز در شامه و خاطرمان هست. فکر کنم در میان شاعران طنزپرداز تک و توکی پیدا بشوند که شعرهای جدی شان به کتابهای درسی راه پیدا کرده و ماندگار شده اند. از اینها که بگذریم «ابوالقاسم حالت» و شعر مادرش از حیث آشنایی با افعال زبان فارسی هم حق بزرگی به گردن همه بچه دبستانی ها دارند! لابد فراموش نکرده اید که آن سالها و در کش و قوس یادگیری درس ها و کلمه های جدید، این شعرِ «مادر» بود که در مصرع آخرش( زیرا بُوَد رضای خدا در رضای تو) برای نخستین بار ما را با صورت جدیدی از فعل «بود» یعنی «بُوَد» آشنا کرد. خود من اعتراف می کنم هنوز که هنوز است ، در کنار عطر خاطره  شعر «مادر» ، طعم پس گردنی های معلم مان  هم به خاطر اشتباه خواندن این دو فعل بخوبی یادم مانده. بنابراین شما هم نگران نشوید اگر مثل همسن و سالهای من گاهی احساس می کنید محبت و ارادتی که امروز به «حالت» و  شعر «مادر» ش دارید اصلاً شبیه احساسی که در دوران دبستان و پس گردنی هایش نسبت به این شاعر و «مادر» ش داشتید نیست !

بزنیم به تخته

هنوز 13 یا 14 سالی بیشتر نداشت که مجبور به شعر گفتن شد. با همکلاسی اش قهر کرده و حالا دلتنگی پشیمانش کرده بود. اهل منت کشی هم نبود ، یعنی بود، اما دوست نداشت آنقدر تابلو باشد که همکلاسی ها رویش اسم بگذارند :منت کش. همین شد که همه استعداد شکوفا نشده اش را حاضر کرد و هر جور بود 3 بیت برای همکلاسی اش سرود . این آشتی نامه با اینکه خیلی هم شعر نبود اما افاقه کرد و دل طرف را به دست آورد. احتمالاً آن روز «ابوالقاسم» از دو جهت شگفت زده شد. یکی از تأثیر شگفت انگیز شعر در به دست آوردن دل دیگران و دیگری هم لابد از کشف  استعداد شگفت انگیز شاعری در خودش... در هر حال نمی دانم پس از این واقعه کسی برای استعداد تازه شکوفا شده او اسپند دود کرد و برای چشم نخوردنش به تخته زد یا نه؟

توفیق کار کردن با «توفیق»

سال 1298 در تهران به دنیا آمد. در خانواده ای که کم و بیش امروزی و مدرن به شمار می رفتند اما پایبندی آنها به اعتقادات مذهبی کمتر از امروزی بودن شان نبود. «ابوالقاسم» از کودکی به شعر، موسیقی، نقاشی و نویسندگی علاقمند شد . شاید در محیط خانوادگی زمینه مناسبی برای رشد در نقاشی و موسیقی پیدا نکرد برای همین به سمت شعر و نویسندگی کشیده شد. آن قهر و آشتی با همکلاسی هم مزید بر علت شد تا از دوره دبیرستان خیلی سفت و سخت دنبال شعر را بگیرد. سالهای اول شاعری اش ، شعرها ناپخته و ضعیف بودند و هیچ روزنامه ای حاضر به چاپ آنها نبود. اما «ابوالقاسم» هم اهل جا زدن نبود و با روحیه طنازی و البته سماجتی که داشت آنقدر شعر گفت، آورد و بُرد تا سرانجام یکی از روزنامه ها حاضر شد برخی شعرهایش را چاپ کند. مدتی بعد سروکارش به انجمن های ادبی افتاد و هر از چندی با خواندن شعری توجه دیگران را به خود جلب کرد. سال چهارم دبیرستان بود و برو بچه های دبیرستان «مروی» عادت داشتند به بهانه درس خواندن برای امتحانات ، کتاب زیر بغل به باغ ملی بروند. آنجا هم دار و درخت و آب و شمع و گل و پروانه و... بیشتر از میل به درس خواندن ، طبع شاعری «ابوالقاسم» را قلقلک می داد.یکی از همین روزها وقتی چشمش به صاحب امتیاز «توفیق»  افتاد ، باغ ملی شد باغِ شانس «ابوالقاسم» و «حسین توفیق» او را به تحریریه روزنامه دعوت کرد تا دُمِ زندگی «حالت» را به دُم طنز گره زده باشد. از وقتی هم نخستین شماره روزنامه فکاهی «توفیق» بیرون آمد تا 5 سال بعد سردبیری آن را به عهده داشت.

فیلش یاد هندوستان کرد

شاید یکی از طنزهای زندگیش تغییر شغل های چند باره سالهای 1320 به بعد باشد. او که با روزنامه ها و مجلات زیادی کار کرده بود و مدتها نیز برای رادیو تصنیف می ساخت در سال 1325 به دعوت کمپانی «اورگرین پیکچر» به هندوستان رفت و در سینمای هند به کار دوبله مشغول شد. البته پیش از همه اینها و پس از پایان تحصیلات متوسطه برای شرکت نفت هم کار می کرد. حضورش در هندوستان طولانی نشد و سال 1327 به ایران برگشت و در رادیو مشغول به کار شد اما مدتی بعد به استخدام قطعی شرکت نفت در آمد و مجبور شد رادیو را رها کند و به آبادان برود. «ابوالقاسم حالت» اگرچه تحصیلات دانشگاهی را دنبال نکرد اما به صورت خود جوش زبان انگلیسی ، فرانسه و عربی را نیز فرا گرفت و مطالعه زیاد را جایگزین تحصیلات آکادمیک کرد. با وجود فعالیت در رسانه ها ، ترجمه و نویسندگی، کار در شرکت نفت را رها نکرد و در همانجا هم بازنشسته شد.

همه تقصیر من است

وقتی شعر و نوشتن را آغاز کرد هرگز فکر نمی کرد روزی «طنز» بشود مسأله اول و آخر زندگی اش و سالها با نام های مستعار« خروس لاری، شوخ، فاضل ماب ، ابوالعینک و... » لبخند را روی لبان ما بنشاند. اگرچه سرنوشت، ذوق ، قسمت و یا هرچه اسمش را بگذارید ، او را به سمت طنز کشانده بود اما واقعیت این است که« حالت» همانقدر که طنزپرداز خوبی بود ، شاعر جدی و نویسنده و مترجم توانایی نیز به شمار می رفت. برای همین ترجمه نزدیک به 20 کتاب از زبانهای مختلف و نگارش چندین کتاب در فهرست آثار او دیده می شود.

نگاه دقیق و موشکافانه «حالت» به مسایل اجتماعی ، درک عمیقی که از پدیده های سیاسی و اجتماعی زمان خودش دارد و به او امکان می دهد در حد و اندازه یک شاعر یا طنز پرداز به تجزیه و تحلیل مسایل بپردازد، بیان ساده اما زیبا و لطایفی که در داستانسرایی و طنز پردازی چاشنی کار خودش می کند همه و همه از شعر جدی و طنز «حالت» محصولی را پیش روی مخاطب می گذارد که از هر صنف و قشری که باشد براحتی با آن ارتباط برقرار می کند.  بخشی از شعر طنز«کراوات» را برای نمونه بخوانید تا بیشتر متوجه بشوید چه می گویم:  مدعی دید کراواتم و غرید چو شیر/گفت این چیست که بر گردن توست ای اکبیر؟/گفتمش چاکرتم، نوکرتم، سخت مگیر/می‌کنم پیش تو اقرار که دارم تقصیر/ کانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است/ همه تقصیر کراوات من است/ لکه غرب به دامان شما اصلا نیست / نام دختر کتی و مرسده و ژیلا نیست / کُت خوش فرم شما طرح فرنگی‌ها نیست / جین آن تازه جوان تحفه آمریکا نیست / این کراوات فقط کار سوئیس و وین است / همه تقصیر کراوات من است / آن سخن‌های غم‌انگیز که مردم گویند/ آنچه از شدت بحران تورم گویند / آنچه از روی تأسف و تألم گویند/ یا که از راه تمسخر به تبسم گویند/ وانچه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است/ همه تقصیر کراوات من است...!

پاینده بادا ایران

این بار فرق می کند! اینکه متولد چه سالی باشید را می گویم. جوانترهای امروزی خیلی به یاد ندارند اما آنهایی که جوانی ، نوجوانی و کودکی شان بر می گرد به سالهای 58 تا آغاز دهه 70 خوب به یاد دارند که سرود جمهوری اسلامی ایران در آن روزها اینجوری آغاز می شد: شد جمهوری اسلامی به پا ...که هم دین دهد هم دنیا به ما ...در سایه قرآن جاودان ...پاینده بادا ایران... راستی چند نفرمان می دانستیم که شاعر نخستین سرود ملی پس از انقلاب مرحوم «ابوالقاسم حالت» بود؟ همه قهرمانان ورزشی ایران  پس از انقلاب هر بار که در میدان های جهانی روی سکو می رفتند ، این سرود را با بلندگوی مراسم زمزمه می کردند. جالب است بدانید «ابوالقاسم حالت» سال 1371 از دنیا رفت. یعنی همان سالی که سرود ملی ایران هم تغییر کرد و «شد جمهوری اسلامی به پا» نیز همراه «ابوالقاسم» حالت از میان ما رفت.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.