محمدباقر جوادی طلبه افغانستانی پدر شهید محمدرضا جوادی در گفت‌وگوی پیش رو از پسرش می‌گوید؛ فرزندی که امروز باعث افتخار و شادی دل این پیرمرد از دیار افغانستان است. محمدرضا جوادی از شهدای مدافع حرم افغانی است که نشان داده مدافع حرم بودن به نژاد و ملیت ارتباطی ندارد. او سوم مرداد سال 94 در شهر تدمر بر اثر انفجار خمپاره به قافله شهدای مدافع حرم پیوست.

می‌گفت نگذارید آن دنیا شرمنده امام حسین(ع) باشم

ساحل عباسی: شهید محمدرضا جوادی فرزند دوم خانواده است. او دو برادر و یک خواهر دارد. پدر شهید از فرزندانش این‌گونه می‌گوید: یکی از پسرانم دکترای علوم سیاسی دارد و در افغانستان تدریس و زندگی می‌کند. پسر دیگرم در رشته علوم پزشکی درس می‌خواند و دخترم نیز طلبه‌ای در شهر مقدس قم است. شهید محمدرضا جوادی متولد سال 62 است. یک‌سال از عزیمت این خانواده افغان به ایران گذشته بود که محمدرضا در ایران چشم به جهان گشود.

پدر این طلبه مدافع حرم افغانی درخصوص روحیه جهادی فرزندش گفت: از همان ابتدای نوجوانی عاشق جهاد در راه خدا و شهادت بود. وقتی‌که صحنه‌های دفاع مقدس را از تلویزیون جمهوری اسلامی ‌می‌دید، به‌دلیل اینکه در زمان جنگ کودک بود، همیشه آرزو می‌کرد که بتواند از حریم اسلام و ولایت دفاع کند، اما این امکان برایش فراهم نمی‌شد. شهید محمدرضا علاقه وافری به امام حسین(ع) داشت و در ایام محرم بیشتر اوقاتش را در هیأت‌ها می‌گذراند و دوست داشت به هر نحوی‌که می‌تواند به عزاداری امام حسین(ع) و عزاداران او خدمت کند.

در دعای ندبه تصمیم گرفت مدافع حرم شود

پدر شهید درباره اینکه چگونه جرقه اعزام به سوریه در ذهن فرزند شهیدش افتاد، می‌گوید: به یاد می‌آورم یک روز جمعه صبح به‌همراه خانواده ما و همسر و پسر شهید به دعای ندبه رفته بودیم. یکی از مسایلی که توسط سخنران مطرح شد، رفتار داعشی‌های پلید با شیعیان بود. آن سخنران که گویا خود مدافع حرم بود، از رفتار یک داعشی با یک شیعه لبنانی گفت که چقدر او را آزرده بودند، اما درنهایت نتوانسته بودند کوچک‌ترین اطلاعاتی از او بگیرند. پسرم آن‌روز با شنیدن این مسایل به من گفت که من دیگر تصمیمم را گرفته‌ام و باید برای دفاع از حرم حضرت زینب(ع) عازم سوریه شوم. شاید چون متوجه شد که ما به‌خاطر همسر و فرزندش از او می‌خواهیم که درکنار خانواده‌اش بماند، شهید این‌گونه ما را آرام و قانع کرد که: ممکن است دیگر زمانی برای رفتن به‌دست نیاید. ممکن است در بستر بیماری یا بر اثر سانحه‌ای از دنیا بروم، لطفاً مگذارید که این فرصت معنوی دفاع از خاندان پیامبر از دستم برود و آن دنیا شرمنده امام حسین(ع) باشم.

پدر شهید محمدرضا جوادی افزود: ماه ذی‌القعده سال 93 اولین‌بار بدون اینکه به ما بگوید کارهایش را کرد و توانست به‌عنوان مدافع حرم راهی شود. از فرودگاه به ما زنگ زد، با آنکه احساس می‌کردم از ما شرم دارد که بدون اجازه و رضایت ما عازم شده، اما خوشحالی در صدایش موج می‌زد. سه ماه در حلب بود. بعد از بازگشت من هم به‌عنوان پدر او به رفتنش و لزوم دفاع از حرم ایمان آوردم؛ چراکه خاطراتی که او از وحشی‌گری‌های گروه‌های تروریستی تعریف می‌کرد، بسیار آزاردهنده بود. اولین‌باری که بازگشت، دیگر متوجه شدم که پسرم این‌کار را به‌صورت احساسی انجام نداده، بلکه قلباً به راهی که پا در آن گذاشته، ایمان آورده است.

از مسؤولان نظام اسلامی‌ متشکرم

پدر شهید محمدرضا جوادی که اینک داغدار پسرش است، چنان استوار و ثابت‌قدم حرف می‌زند که باورم نمی‌شود او فرزندش را از دست داده است. از من خواست که این حرف را به گوش مسئوولان نظام اسلامی‌ برسانم که: از شما ممنونم که اجازه دادید پاره تن من، فرزندم درکنار مدافعان حرم ایرانی از حریم آل‌الله دفاع کند.

پدر شهید با خوشحالی از اینکه پدر یک شهید است، خاطرنشان می‌کند: الان که فکر می‌کنم می‌بینم خدا را شکر که مانع او نشدم، باب جهادی باز شد و فرزندم این افتخار را داشت که رستگار شود. شاکر خداوند هستم که نگذاشت مانع خروجش از ایران و مانع مدافع حرم شدنش شوم. امیدوارم خداوند به‌خاطر مقام اعلای فرزندم ما را نیز شامل بخشش خود قرار دهد.

آرزو می‌کرد فرزندش نیز مدافع حرم شود

خدیجه جوادی همسر شهید محمدرضا جوادی دخترعموی شهید است که در سال 85 از افغانستان به ایران آمده و به عقد و ازدواج شهید درآمده است. ماحصل این ازدواج فرخنده پسری به نام مصطفی است. مصطفی به‌گفته مادرش روزها و ماه‌های اول اصلاً برای شهادت پدر گریه نکرد. همسر شهید در این‌باره می‌گوید: فرزندم مصطفی درکنار عمویش بوده که دوستان شوهرم به برادر همسرم برای عرض تسلیت زنگ می‌زنند، درحالی‌که ما اصلاً از شهادت محمدرضا خبر نداشتیم. دوستان همسرم فکر می‌کردند این مسأله از سوی نهادهای نظامی ‌به ما اطلاع داده شده است. پسرم که کنار عمویش بوده، نام پدرش را و عرض تسلیت دوستان پدرش را می‌شنود. هرچند عموی مصطفی سعی می‌کند که بگوید کس دیگری به شهادت رسیده، اما مصطفی باور نمی‌کند و می‌داند که پدر به آرزوی قلبی‌اش رسیده است.

خدیجه جوادی می‌گوید: هر زمان که محمدرضا از سوریه بازمی‌گشت، برای پسرم از آنجا و از ارزش مدافع حرم بودن می‌گفت. حتی آرزو داشت که پسرم روزی خادم اهل‌بیت شود. او پیش از شهادت پسرم را با مسأله شهادت و اهمیت آن در نزد خداوند متعال آشنا کرد. از این‌رو خبر شهادت همسرم تا حدودی برای پسرمان غیرمنتظره نبود. همسرم آرزو داشت که پسرش راه او را طی کند و ما هم آرزو داریم که روزی او شفیع ما نزد حضرت زهرا(س) شود.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.