پس از گذشت، سه، چهار ماه از کشتار خونین مسجد گوهرشاد فاجعه ملی هفده دی، در تاریخ گذشته نزدیک این سرزمین، پرده از رخ مخوف و پرترس خویش، برمیگیرد؛ و جامعه ایرانی، وارد دورهای از تحول و تطور دیکتاتورخواهانه میشود که هیچ دیوار ترس و وحشت آوری در تاریخ جهان دیکتاتورها، با آن، قابل قیاس نیست و نخواهد بود؛ حتی «دیوار پروحشت برلین» چون، دیوار ترسآور و وحشتباری که توسط «رضاشاه پهلوی» ساخته شد، «دیواری متکی بر حق فرعونی پادشاه» و خواهشهای مستبدانه حکومت حکومتگران ترس گستر و مرگ آفرین بود.
آری، «دیواری» به وسعت یک سرزمین و یک تاریخ، بر سر مردم، نه ما بین مردم، کشیده شد؛ که سنگینی مصیبت بار و غم آفرین آن را، هیچ نویسنده و پژوهشگر و مورخ تیزبینی نمیتواند درک کند و وسعت فراگیر این غم سیاه و کشنده را نمیتواند ارزیابی نماید و سایه تخریبگر و نشاط کش آن را با هیچ میزانی، نمیتواند سنجش نماید؛ و حال و احوال مردم آن روزگاران را، روزگاران زبان دشنام و تحقیر و کتک و شهرهای ترس زده و شهروندان خموده و غم زده بفهمد و سپس تفسیر کند.
«رضاشاه پهلوی» در نطق ضد ایرانی و ضد دینی خویش در صبح روز «هفدهم دی» ماه همان سال کشتار بیرحمانه مسجد گوهرشاد، هرگز افتخار نکرد که برای دسترسی به چنین روزی، یعنی آغاز کشف حجاب و پیشرفت جامعه زنان؛ حکومت دیکتاتوری و مرگ آفرین او، کم و بیش، از روی خون پنج هزار نفر هموطن بیگناه خویش، عبور کرده است تا به این روز بزرگ، دسترسی یابد! دایره عقلها و مغزهای قسم خورده به «فراماسون» غربی، که هدایت حکومت «رضاشاه پهلوی» را به عهده داشتند و طراحی مسیر فرهنگی و ارزشها ملی را، سرانجام میبخشیدند؛ همیشه میگفتند: «بکش مخالف را، اما هرگز نگو من کشتهام!؟»
بنابراین بدیهی بود، که «رضاشاه پهلوی» به این کشتار اعتراف نکند و به آن فخر نفروشد؛ اما، پژوهشگر و کاوشگر تاریخ معاصر ایران هم، باید به این فاصله سازی جاهلانه، تن بدهد و این دو واقعه تاریخی را از یکدیگر، جدا کند!
فاصله گذاری ما بین این دو حادثه و جدا کردن آن دو از یکدیگر، تبعیت محض از حکومت ترس گستر و شادی کش پهلویهاست و از آن مهمتر، پای سنگین جهل و تاریکی گذاشتن بر روی حقایق پیوسته تاریخی است.
نگاه حقیقت گرای تاریخی به گذشته این سرزمین پرتحول و پر از ماجراها... به هیچ کس این اجازه را نمیدهد، که یک پرونده مسلم و شمرده شده تاریخ احساسات ملی را، به منظور تحریف، یا واژه گونگی تفسیر تاریخی و یا حتی تجلیل و ستایش از یک شخص دیکتاتور و ضد بشر و نیز تجلیل و زنده باد گفتن بر یک اقدام فرهنگی، آن را به سهولت، به دوپاره، تقسیم کنند و از پارهای هرگز سخن نگویند و از پارهای دیگر، ستایش ورزی و ستایش گری نمایند.
چنین اقدامی، توسط هر کسی، با هر اندیشه و نیتی، اگر صورت بپذیرد، جز خیانت آشکار و بدفهم سازی ذهنیت تاریخی یک جامعه و بدشکل سازی قیافه تاریخی جامعه و ملت، هیچ نتیجه دیگری در برندارد.
آنهاییکه هنوز انگیزه دارند که به عنوان زنده باد گفتن و تجلیل از «جریان تاریخی نوسازی یا نوگرای سنتهای اجتماعی جامعه ایرانی» به ایستگاه زلزله دهشتناک «هفده دی» رضاشاه، مراجعت کنند و از آن ایستگاه سیاه تولید وحشت و اضطراب ملی، ستایش انگیزی نوع گرایانه، سر دهند؛ بدانند که این ایستگاه زلزله دایمی، ساخت و ساز و برنامهها و طرحهایش از خونین ترین شب تاریخ ایران زمین، شروع شد!
شب خونبارش گوهرشاد، شبی که در تاریخ این ملت تنها و تنها و یگانه و یگانه است.
۱۹ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۰
کد خبر: 473381
نظر شما