ساحل عباسی: مادرش روی تخت افتاده بود. ماه‌هاست که بیمار است و درد می‌کشد، اما در چنین وضعیتی قرار مصاحبه را قبول می‌کند. برایم از پنج‌شنبه هفته گذشته می‌گوید که موفق شده تا بهشت‌رضا(ع) برای زیارت تنها پسرش برود.

سرش را فدای اهل بیت(ع) کرد

شهربانو سالاری مادر شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی، می‌گوید: 26 مهرماه برایش تولد گرفتیم. درست سه‌سال بعد از شهادتش با حضور محمدرضا پسر کوچکی که از او به یادگار مانده و اینک به‌تازگی قدم برمی‌دارد، شمع 25 سالگی شهید را به نیابت از او به پسرش دادیم تا فوت کند.

به مادر شهید می‌گویم سپردن پیکری بی‌سر به مادری که تنها یک پسر دارد، چقدر سخت است! حتی تصورش هم ممکن نیست. او در جواب می‌گوید: مگر غیر از این است که پسرم در راه خدا و ائمه‌اطهار(ع) رفت؟ در راه خدا کشته شوی یا کفار را بکشی، همگی یک اجر دارد. من بیشتر از ام‌وهب نیستم که با آن دلاوری در روز عاشورا پیش چشمش سر فرزندش را بریدند و به او بازگرداندند. شیرزنی که پسرش را فدای حسین فاطمه(ع) کرد، چه‍نیازی به سر او داشت. این اعتقاد را پسرم از روضه‌ها و هیأت‌های امام‌حسین(ع) آموخته بود.

شهید رضا اسماعیلی جوان ورزشکاری بود که دوبار توانست مقام نایب‌قهرمانی استان خراسان رضوی و شهر مشهد را در رشته بدنسازی و پرورش اندام کسب کند. او در کارهای ساختمانی و فنی مهارت داشت و زندگی‌اش را از این‌راه می‌گذراند. 17 ساله بود که ازدواج کرد و به سن بیست‌سالگی که رسید، عازم سوریه شد، و سپس در سن 22 سالگی با آنکه می‌دانست درحال پدر شدن است، بازهم از اهل‌بیت(ع) دست نکشید و تا رسیدن به شهادت پیش رفت. شش‌ماه از شهادت رضا گذشته بود که فرزندش محمدرضا به دنیا آمد.  

آن گروه 22 نفره

شهید رضا اسماعیلی مدافع حرم افغانستانی در سن هجده‌سالگی به‌همراه تنی چند از دوستان افغانی‌اش که بچه‌هایی بسیار مذهبی بودند تصمیم می‌گیرد که به حزب‌الله لبنان بپیوندد و با رژیم غاصب صهیونیستی بجنگد. با آنکه جوان است، اما شور و شوق انقلابی و شعور دینی و مذهبی بالایی دارد. اما مادر به او اجازه رفتن نمی‌دهد و بهانه‌اش این است که او همسر جوانی دارد و تازه ازدواج کرده است.

مادر شهید می‌گوید: من تا آخرین‌باری که به‌صورت رسمی‌عازم سوریه شد، دقیقاً مطلع نبودم که رضا کجا می‌رود، اما وقتی او برایم از دفاع از حرم حضرت زینب(س) گفت، مرا قانع کرد که هیچ حجت و توجیهی برای نرفتنش نمی‌توانم بیاورم. رضا راست می‌گفت؛ مگر می‌شد دربرابر ایمان و اعتقاد راستین فرزندان حضرت زهرا(س) ایستاد و به آن‌ها گفت نروید و از حریم ائمه(ع) دفاع نکنید؟

رضا اسماعیلی از گروه 22 نفره فاطمیون به‌عنوان اولین گروه عازم سوریه شد. مادر شهید درخصوص ویژگی‌های این  گروه 22 نفره یادآور می‌شود: آن‌زمان مدافعان حرم همانند امروز شناخته شده نبودند و گروه 22 نفره رضا نیز بسیار غریبانه رفت و شهدایش نیز بسیار غریبانه به کشور اعزام شدند. انتخاب مدافعان حرم دو سه سال پیشتر همانند الان نبود، بیشتر از نیروهایی استفاده می‌کردند که  از استقامت بدنی خوبی برخوردار باشند، بنابراین آن‌ها همانند مدافعان امروزی آموزش ندیدند.

من آمده‌ام سرم را فدای حضرت کنم

مادر شهید رضا اسماعیلی درخصوص نحوه شهادت تنها فرزندش که در اوج جوانی و در 22 سالگی به‌دست تررویست‌ها ذبح ‌شد، می‌گوید: گروه عملیاتی در شهرک زمانیه در دمشق منتظر نیروها بودند تا بتوانند این شهرک را از دست تروریست‌ها آزاد کنند. جوان رزمنده‌ای ‌که به‌تازگی به آن‌ها پیوسته بود، به‌جای پیوستن به گروه، راه را گم می‌کند و چون بین نیروهای مدافع حرم و تروریست‌ها چندمتر بیشتر فاصله نبوده، آن جوان به اشتباه به‌سمت داعشی‌ها می‌رود. با دور شدن جوان مدافع حرم از ایران، بچه‌های گروه به رضا می‌گویند اگر به‌دنبالش برویم، ریسک کرده‌ایم، باتوجه به اینکه نیروهای کمکی نرسیده‌اند، داعشی‌ها همه ما را اسیر خواهند کرد، اما از آنجایی‌که رضا فرمانده است و مسؤولیت گروه با اوست، راضی نمی‌شود که جوان ایرانی به‌دست آن‌ها بیفتد، بنابراین با اداوات جنگی که داشته، تاجایی‌که می‌تواند تروریست‌ها را به درک می‌فرستد، اما درنهایت به‌دست دشمن اسیر می‌شود.

وی درخصوص تصمیم گروهک داعش برای بریدن سر پسرش می‌گوید: وقتی‌که داعشی‌ها متوجه ‌شدند که با شکنجه نمی‌توانند از رضا اطلاعاتی بگیرند، به او گفتند درصورتی‌که به اهل‌بیت(ع) اهانت کند، جانش را بخشیده و او را آزاد می‌کنند. این زمان است که رگ دینی و شیعی رضا به جوش ‌آمده و در جواب آن حرامیان و ناپاکان می‌گوید: من آمده‌ام سرم را فدای حضرت کنم، شما می‌گویید جانت را بردار و برو؟ جانم فدای راهشان و نامشان.

فرمانده داعشی این صحبت‌ها را که شنید، دستور بریدن سر رضا را داد و درحالی‌که سعی می‌کرد با احساسات دیگر رزمندگان بازی کند، با روشن‌کردن بی‌سیم رضا لحظاتی که او را ذبح می‌کردند را به گوش هم‌رزمانش رساند تا آنها را بترساند و ناامید کند. چند ساعتی می‌گذرد که با ملحق‌شدن نیروهای کمکی، رزمندگان مدافع حرم فاطمیون برای آوردن پیکر رضا عازم صحنه می‌شوند و ضمن بازپس‌گیری پیکر رضا، شهرک زمانیه را نیز آزاد می‌کنند، اما اثری از سر بریده رضایم نبود که نبود.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.