۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۵
کد خبر: 495926

مشهد- زوج جوان که با خودروی شخصی خود عازم سفر شده و از روی ترحم فردی را سوار خودروی خود کرده بودند نمی‌دانستند مرد غریبه چه نیت پلیدی در سرمی‌پروراند.

نقشه پلید در پشت نقاب دوستی

قدس آنلاین- طوبی ساقی: زن ۲۸ ساله و شوهرش تصمیم گرفتند به مسافرت بروند و تجدید روحیه داشته باشند. مهرانه و شوهرش که در این سفر با مشکلی روبرو شدند و در کلانتری عنوان کردند که چوب سادگی و اعتماد بی‌جای خود را خورده‌اند. زن ۲۸ ساله در گفت‌وگو با کارشناس مشاوره کلانتری گفت: ما اهل یکی از استان‌های مرکزی کشور هستیم. از چندی قبل به شوهرم گفتم باید به یک مسافرت برویم. چون بچه کوچک ومدرسه‌ای نداریم در این فصل سال راهی سفر شدیم. جاده خلوت بود و خیلی خوش می‌گذشت. قرار شد به مشهد بیاییم. پس از طی مسافتی و در خروجی یکی از شهرها مرد جوانی را دیدم که کنار جاده منتظر ایستاده بود. هوا سرد بود و ما که نمی‌دانستیم مقصدش کجاست از سر دلسوزی تصمیم گرفتیم او را سوار کنیم. مرد جوان روی صندلی عقب نشسته بود و چند دقیقه‌ای فقط از سوز سرما می‌نالید.

او از زیر زبان‌مان بیرون کشید و فهمید عازم مشهد هستیم. مسافر غریبه می‌گفت او هم قصد دارد به مشهد بیاید. در اولین شهر بعدی، از شوهرم خواستم پیاده‌اش کند. اما شوهرم می‌گفت ما که راه‌مان می‌رویم و این فرد را هم می‌رسانیم. توجیه می‌آورد که اگر با هوای برفی و بارانی مواجه شویم او می‌تواند در کنارمان باشد و کمک کند.

حوصله جر و بحث نداشتم و از طرفی مرد غریبه نیز گوش‌هایش را تیز کرده بود تا ببیند چه می‌گوییم. ما به راه خود ادامه دادیم. او و شوهرم با هم رفیق شده بودند و گل می‌گفتند و می‌خندیدند. بالاخره به مقصد رسیدیم. در اینجا اتاقی کرایه کردیم. مرد غریبه هم ادعا می‌کرد به خانه یکی از اقوامش می‌رود. او می‌گفت پس از هماهنگی با صاحبخانه ما را نیز به خانه فامیل خود می‌برد تا هزینه‌ای برای اقامت پرداخت نکنیم. زن ۲۸ ساله آهی کشید و افزود: همان روز بعدازظهر او به مهمانپذیر آمد. وقتی متوجه شد تنها هستم و شوهرم بیرون رفته با توسل به زور و تهدید قصد داشت وارد اتاق شود. حرف‌های نامربوطی می‌زد و نیت شیطانی در سر داشت. سر و صدا می‌کردم که در این لحظه شوهرم از راه رسید و دست به یقه شدند. ما برای شکایت به کلانتری ۴۲ آمده‌ایم و من و همسرم خیلی اشتباه کردیم. نباید به فردی غریبه که هیچ شناختی از او نداشتیم از سر دلسوزی اعتماد می‌کردیم. باز هم شانس یارمان بود و شوهرم زود رسید. حالا همسرم می‌فهمد چرا به او می‌گفتم با کسی که نمی‌شناسی این قدر خودمانی نشو و جانب احتیاط را رعایت کن.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.