مشهد- در انتهای شهرمان همان جا که جاده اصلی تمام می‌شود، همان جا که زمین‌های کشاورزی از دور یاد روستاها را برایمان یاد آور می‌شود، تابلوی روستای سالارآباد خود نمایی می‌کندجایی که بسیاری از مردم آن را مهاجرنشینان شهرهای دور و نزدیک تشکیل می‌دهد و هر کدام مانند «بی بی» رازی سر به مهر دارند.

اینجا دستی در انتظار دستگیری است/راز سر به مهر «بی بی»

قدس آنلاین- سرور ‌هادیان:کشت سیب زمینی، پیاز، گوجه، زعفران، گندم، جو و.. عمده محصولات این منطقه است و همین افراد با کارگری روزی ۲۰هزار تومان برای میوه چینی، علف زنی، آبیاری درختان و... درآمد دارند.

 اما «راز بی بی برآهویی» که اهل زاهدان است و فقط ۲۶ سال دارد با حاشورهای سپید میان موهایش و چهره آفتاب سوخته‌اش و وظیفه مادری و هم پدری سه فرزندش او را بسیار مسنتر نشان می‌دهد . آسیه ۱۱، شقایق هفت و محمد سه ساله همه داشته‌های او از زندگی مشترک اوست. زندگی مشترکی  که یک اتفاق همه‌اش را به یک باره به دست گرد باد حوادث داد.

از کوچه و پس کوچه‌های خاکی و بافت جدید روستایی عبورکه  می‌کنم به خانه‌ای کوچک می‌رسم که بعد از ورود به آن درمی‌یابم سه خانواده درآن زندگی می‌گذرانند .

 چند کودک درسرمای زمستان در حیاط خانه بازی می‌کنند. وارد اتاق  ۱۵ متری که «راز بی بی» با سه فرزندش روز گذشته به آن جا نقل مکان کرده، می‌شوم. موکت و چند دست رختخواب، یک بخاری و گاز همه داشته اوست.

کنار او و بچه‌ها که می‌نشینم می‌گوید: زاهدانی هستم و چند سال پیش به علت بیکاری با همسرم مجبورشدیم به مشهد مهاجرت کنیم و هر دو برای تأمین هزینه‌های زندگی در زمین‌های کشاورزی برای مردم کار می‌کردیم، اما یک روز در برگشت از کار در جاده یک کامیون به ما زد.

او در ادامه به دختر کوچولویی که کنار بخاری نشسته است وبا تنها اسباب بازی اوکه عروسکی در گهواره‌ای کوچک چوبی است، اشاره می‌کند و می‌گوید: همه زخمی شدیم اما شقایق زمین گیر شد.

او از لحظه تصادف برایم حرف می‌زند، از اینکه بعد از گذشت چهار سال هنوز شکستگی کمرو شانه‌اش بهبود نیافته و از آنکه  بعد از تصادف راننده کامیون متواری شده است وبعدازبه هوش آمدن در بیمارستان آن‌ها متوجه می‌شوند به کمک مردم نجات پیدا کرده اند. از نگاه مادرانه‌اش به شقایق پژمرده‌اش، غم دنیا را می‌توان فهمید.

او آرام ادامه می‌دهد: کسانی که مارا در حادثه تصادف نجات دادند، بعدها برایمان تعریف کردند شقایق را چند متر دورتر از محل تصادف از زیر تلی از خاک و سنگ بیرون آورده اندو گویا همانجا نخاع او آسیب دیده است. بعدها متوجه شدیم شقایق نمی‌تواند دیگرراه برود و با مراجعه به پزشکان مختلف فهمیدیم با فیزیوتراپی و کار درمانی امکان بهبودی او هست.

هرازگاهی معده او ورم می‌کند که دکترها تشخیص عفونت داخلی داده‌اند و نیاز به جراحی را تأیید کرده‌اند. ۲ ماه همه زندگی مان را رها کردیم و دنبال درمان شقایق با همسرم بودیم. همه وسایل خانه را فروختیم؛ ۱۳ میلیون همه دارایی ما شد و برای دخترمان هزینه شد . دیگر هیچ چیزی برا ی زندگی و درمان نداشتیم.

«راز بی بی» در تمامی مدت نگاه شرجی‌اش را از من برمی گیرد، اما معنی بازی نکردن و نخندیدن شقایق با بچه‌هایی که داخل حیاط خانه صدایشان مدام می‌پیچد درد بزرگی است که یک مادر را می‌شکند.

او می‌گوید : دیگر هیچ چیزی نداشتیم جراحت‌ها و شکستگی‌های من، همسر و دختر بزرگم ما را بی‌تاب کرده بود که شوهرم یک روز به من گفت  برای گرفتن پول قرضی از یکی از دوستانش به زاهدان می‌رود تا ادامه معالجه شقایق را پیگیری کنیم، اما ۲۰ روز ازرفتنش گذشت وهرچه تماس گرفتم  تلفن همراهش خاموش بود و اورا پیدا نکردم و بالاخره خبر آمد که همسرم با دوستش به جرم حمل مواد مخدر در راه برگشت به مشهد دستگیر شده‌اند .همان موقع بود که متوجه شدم محمد را باردارم و هنوز پسرم پدرش را ندیده  و همسرم در زندان بیرجند است و من امکان وهزینه رفت و برگشت و ماندن یک شب در بیرجند را با سه بچه ندارم.

 حالا بیشتر از هرزمان بی پناهی را درچهره زنی که به قول خودش نه سواد دارد ونه پشت و پناهی می‌بینم .

از خانواده‌اش می‌پرسم و او می‌گوید : همه خانواده ام پدرو مادر  فلج و پیر و از کار افتاده ا ی هستند که دریکی ازاتاق‌های مصالح فروشی‌های همین روستا زندگی را می‌گذرانند.

از سرنوشت ناصر، همسرش که می‌پرسم  هم می‌گوید: چهار سال است که هنوز حکمی برایش صادر نشده و وضعیت او هنوز مشخص نیست.

او ادامه می‌دهد: همان اوایل دستگیری با اظهارات همسرم که به دلیل تصادف برای هزینه درمانی به زاهدان برای قرض گرفتن از دوستش رفته بود از طرف دادستان برای تحقیق و فیلم‌برداری از شقایق و خانه ووضعیت ما آمدند و اعترافات او هم درست بود، اما تاکنون  ترتیب اثری داده نشده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.