بی اختیار سرش را روی زانوی امام«ره» گذاشت و شروع به گریه کرد. امام«ره» لحظه ای سکوت کردند و بعد پرسیدند آقا مهدی مثل اینکه شما را خیلی اذیت کرده اند؟ حاج مهدی عراقی سربلند کرد و میان اشک گفت: آقا من چیزی یادم نمی آید..!

مردی که ۲۰ نفر بود!

قدس آنلاین - مدت زیادی نبود که از زندان آزاد شده بود اما ایران بدون امام«ره» برایش انگار زندان بزرگتری بود. با پیشنهاد شهید مطهری و شهید بهشتی خودش را رساند به «نوفل لوشاتو» . امام«ره» تازه نماز مغرب و عشا را خوانده بود و داشت برای خانم ها سخنرانی می کرد. همه می دانستند موقع صحبت امام«ره» اگر مهمانی می رسید نباید وارد اتاق می شد. آن شب اما تا خبر آمدن «حاج مهدی» رسید امام«ره» گفت : زود بگویید آقا مهدی بیاید! ادامه ماجرا را مرحوم اشراقی اینجوری تعریف کرده است : «... امام «ره» خواستند جلوی پایش بلند شوند، حاج مهدی دستش را روی شانه امام«ره» گذاشت و بسرعت جلوی ایشان زانو زد ... بی اختیار سرش را روی زانوی امام«ره» گذاشت و شروع به گریه کرد. امام«ره» لحظه ای سکوت کردند و بعد پرسیدند : آقا مهدی مثل اینکه شما را خیلی اذیت کرده اند؟ حاج مهدی عراقی سربلند کرد و میان اشک گفت: آقا من چیزی یادم نمی آید...!

شغل شریف زندانی

بچه مذهبی و مسجدی جنوب تهران سال ۱۳۰۹ در محله «پاچنار» به دنیا آمده بود. ابتدایی را در دبستان حافظ خوانده بود ، مدتی به دبیرستان «مروی» رفته و آخر سر هم دانش آموز «دارالفنون » شده بود. ۱۶ یا ۱۷ ساله بود که دارالفنون را رها کرد. به نظر می رسید خانواده وضعیت مالی درست و حسابی ندارد و «مهدی» هم باید یک گوشه چرخ زندگی را می گرفت و می چرخاند . خیلی ها می گویند مشکلات معیشتی بهانه بود و «مهدی» از همان نوجوانی وصل شده بود به «نواب صفوی» و فداییان اسلام و قید درس و مشق را زده بود. شغل خانوادگی و پدریش را آجرپزی نوشته اند اما فرزندش – امیر عراقی – شهریور همین امسال در یک مصاحبه وقتی از شغل اصلی پدرش پرسیدند گفت: «... شغل اصلی حاج آقا «زندانی» بود! اگر میانگینی از دوران زندگی ایشان بگیریم می بینیم که بیشترش را در زندان بودند...».

من «عراقی» ۱۵ سال دارم

بر اساس خاطرات خانوادگی آشنایی اش با فداییان اسلام به سال ۱۳۲۴ بر می گردد .یعنی درست در ۱۵ سالگی!  البته برای ۱۵ ساله های امروزی ،فعالیت مبارزاتی شاید خیلی قابل تصور نباشد اما برای مردم و نسلی که ۱۳ ساله هایش در دوران دفاع مقدس زیر تانک دشمن پریدند ، مبارزه انقلابی یک نوجوان ۱۵ ساله خیلی هم چیز غریبی نیست. میان مدارک به دست آمده از ساواک نیز اسنادی از فعالیت های شهید «عراقی» دیده می شود که به مربوط به سال ۱۳۳۰ و حتی پیش از آن است و ردپای مبارزات جدی ترش در ماجرای ملی شدن نفت و در کنار آیت الله کاشانی نیز دیده می شود. فصل اول مبارزاتش تا ۲۴ سالگی و شهادت «نواب صفوی» ادامه داشت.

مراد و مرید

از ۲۴ سالگی تا ۶ سال بعد یعنی آغاز دهه ۴۰ ، دوران آرامش و قرار زندگی «مهدی عراقی » است. در واقع شاید تنها سالهایی که از مبارزه جدی و آشکار خبری نیست همین دوره باشد. در این سالها «عراقی» فرصت ازدواج پیدا می کند و به زندگی اش سروسامان می دهد اما رابطه اش با روحانیت و دیگر آدمهای اهل مبارزه قطع نمی شود. با رحلت آیت الله بروجردی و مرجعیت امام«ره» زمینه های تشکیل «هیأتهای مؤتلفه اسلامی» شکل می گیرد. «مهدی عراقی» از نخستین افرادی است که به امام«ره» می پیوندد و رابطه گرم و صمیمانه اش با ایشان از همان زمان آغاز می شود و بعدها آنها را به «مراد و مرید» تبدیل می کند.

زندان برایش بهتر است

نقش شهید «عراقی» در شکل گیری و سپس فعالیت های «مؤتلفه» بسیار پر رنگ است تا جایی که برخی ها او را گرداننده اصلی این جمعیت در آن سالها می دانند. فرزندش معتقد است پیشنهاد تشکیل شاخه نظامی «مؤتلفه» را نخستین بار پدرش مطرح کرده و همچنین در طول سالهای پر التهاب ۴۰ تا ۴۳ ، مهدی عراقی فرمانده کل قوا در بسیاری از فعالیت های انقلابی این جمعیت به شمار می رفته است. پس از ترور حسنعلی منصور شهید «عراقی» جزو ۶ نفری است که در حکم اولیه دادگاه محکوم به اعدام می شود. بعدها او و «هاشم امانی» با تخفیف مجازات از اعدام نجات پیدا می کنند. فرزندش در این باره گفته است : «فشار مردم و روحانیت سبب شد رژیم ایشان را اعدام نکند...هرچند همان زمان مادرم نزد آقای «نخودکی» رفته بودند تا در این باره صحبت کنند اما فرزند ایشان گفته بود : حاج خانم، آقای عراقی اعدام نمی شود خیالت راحت...اصلاً بهتر است در زندان بماند ، ایشان توی زندان باشد ، خطر کمتری تهدیدش می کند.

صلوات بو دار

در زندان هم از فعالیت دست نکشید. برپایی جشن در اعیاد مذهبی ، جلسات اعتقادی و فرهنگی و ... بهترین وسیله و فرصت بود تا «عراقی» پیام های انقلابی اش را حتی به زندانیان هم برساند. در کنار اینها در افتادن با مارکسیست ها و مجاهدین خلق هم بود. همین ها سبب شد سال ۴۸ به برازجان تبعیدش کنند. البته ده ماه بعد با وساطت مرحوم «فلسفی» و به خاطر شرایط دشوار ملاقات خانوادگی دوباره به تهران برگردانده شد. فرزندش – امیر -  در باره آن روزها گفته است : «به اتفاق خانواده رفتیم به ملاقات ایشان ، حسام که بچه دو ، سه ، چهار ساله بود از پشت میله پرسید : بابا چه کار کردید شما را آوردند اینجا ؟ بابا با لبخند جواب داد : صلوات فرستادم . پاسبان گفت حاجی چرا بچه را منحرف می‌کنی بگو صلوات بودار فرستادم!

خودش۲۰ نفر بود

وقتی به «نوفل لوشاتو» رسید اگرچه سالها زندان ، تبعید و شکنجه کار خودش را کرده بود و دیگر از آن هیکل ورزشکاری و بلند بالا خبری نبود اما در کارهای اجرایی و تدارکاتی ، حاج مهدی ۴۷ ساله هنوز مدیر ، مدبر و کار راه انداز و همه کاره بود. از آمدن امام«ره» به فرانسه ۱۰ روز بیشتر نمی گذشت که «عراقی» کارهای تدارکاتی ، مراقبتی ، برنامه دیدارها و ... را در دست گرفت . البته اینکه امام«ره» بعدها گفت: عراقی به اندازه ۲۰ نفر کار و فعالیت می کرد تنها مربوط به همین دوران نبود و به پیشینه مبارزاتی سی و چند ساله اش بر می گشت. مرحوم دکتر شریعتی پس از دیدار با «عراقی» گفته بود: هر چه ما توی این چند سال از «سوربن» یاد گرفتیم ، حاج مهدی در زندان یاد گرفته است!  ۱۲ بهمن نیز آنهایی که در هواپیمای حامل بودند دیدند تنها کسی که تا پایان پرواز کمتر روی صندلی نشست یا اصلاً ننشست ، حاج مهدی بود که مثل پروانه اطراف امام می چرخید و یا به دیگر همراهان رسیدگی می کرد.

پیرمردی که ۴۸ سال داشت

به ایران هم که رسیدند باز در مدرسه «علوی» این حاج مهدی بود که بیشتر از همه به قول امروزی ها کارها را ردیف و گره های احتمالی را باز می کرد. پیش از رسیدن وقتی «بختیار» تهدید هایش را افزایش داد ، حاج مهدی به سیم آخر زد: ... ما چهار نخست وزیر گُنده تر از بختیار را زدیم ، زدن او برایمان کاری ندارد... .

پس از پیروزی انقلاب ، با دستور امام«ره» رئیس زندان قصر شد که خود مدتها در آنجا زندانی بود. حضور در شورای مرکزی بنیاد مستضعفان و سپس سرپرستی «کیهان» همه مسؤولیت ها و سمت های او در یک دوره ۸ ماهه بود. شهریور ماه سال ۱۳۵۸ که گروه فرقان او و فرزندش «حسام» را به شهادت رساندند ۴۸ سال بیشتر نداشت اما زندان ، شکنجه و مبارزه او را به مردی ۶۰ ساله شبیه کرده بود.     

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.