۱۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۱
کد خبر: 499468

قدس آنلاین

۱ـ بست بالا: همنشین مهر/ نقل «یحیی‌بن اَکثَم (قاضی)»: (ادامة استدلال مأمون در رد نظر دانشمندان)... یکی دیگر از دانشمندان ایستاد و گفت: «روایتی دیگر: روزی «عمروعاص» از پیامبر(ص) پرسید: «کدام از زنان، در نگاه شما، محبوب‌تر از دیگران است؟... پیامبر(ص) نیز از دختر این یاد کرد... عمرو، دوباره پرسیده: و از مردان، کدام‌شان محبوب‌تر است؟... پیامبر(ص) پدر همان زن را یاد کرده»... مأمون، انگشت سَبّابه‌اش را بالا برد و گفت: «این نیز دروغ است ... 

... زیرا در نوشته‌های خودتان، نقل شده که روزی غذایی خوش‌طعم برای پیامبر(ص) پخته بوده‌اند... و او فرموده: خدایا!... محبوب‌ترین بنده‌ات را برسان تا شریک غذایم شود... و همان‌موقع، علی(ع) وارد شده است... کدام روایت شما را باور کنیم؟!»... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ ۱۳۷۷/ صفحة ۱۸۰ با تلخیص و بازنویسی.

۲ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (۲۲۶)

چهرة مهربون مرد... با موهای جوگندمی و خط‌های شکستة پیری‌ش، در قابی نشسته که اطرافش رو «کتاب‌های کتابخونة پشت سرش» گرفته‌ن... مرد، نگاهی به کتابخونه‌ش می‌کنه و می‌گه: «جز شما کسی رو نمی‌شناختم که این امانت‌ها رو بهش بسپرم... ردیف اول و دومش، نوشته‌های خودمن... بعضی‌هاشون باید تجدید چاپ بشن... بعضی‌هاشون هم باید اصلاح بشن»... مرد جوون (که اگه ساعت‌ها بشینه مقابل پیرمرد، از دیدارش سیر نمی‌شه)، احساس می‌کنه بغض، گلوش رو پر کرده... فقط و به سختی می‌گه: «امیدوارم همة این کارها با حضور خودتون بشن»... پیرمرد، لبخندی می‌زنه و می‌گه: «در دور و بری‌های من، کسی نیست که اهل این زحمت و معتمد من باشه... عمر من دیگه تمومه».  / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ ۱۳۸۰/ صفحة ۶۶۸ ـ «حسین‌بن خالد»، از «امام‌رضا(ع)»... و امام(ع) از پدرانش... و ایشان از امیرمؤمنان علی(ع) و امیرمؤمنان(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است: « (ادامه) علی(ع) شمعون این امت است (پسرعموی حضرت مریم، یار وفادار حضرت عیسی و جدِّ مادری حضرت نرجس)... (ناتمام) ». ـ با تلخیص.

۳ـ پنجرة پولاد (۱۰۳): محمدکاظم صبوری (شاعر و مُتِخَلِّص به «صبوری» ـ مَلِکُ‌الشُّعَرای آستان قدس) ـ مدفون در «صحن انقلاب اسلامی» حرم مطهر

اگر پسر کوچیکه‌ش «محمد» نمی‌نوشت؛ چه می‌فهمیدم سینه‌م پر از شعرهای «کی» بود!... وقتی چاپ و مشهور شدم به «دیوان صبوری»، تازه فهمیدم این همه بیتی که در سینه دارم، از ذهن یه فقیه شاعرِ آشنا به فلسفه بیرون اومده... که پدرش هم پیشکسوت و بزرگ «حریرباف‌ها»ی مشهد بوده... این رو که چه مُقَدَّری سبب شده که «محمدکاظم» شده شاعر، نمی‌دونم... شاید دعای پدرش... شاید دعای مادرش... شاید هم قرار بوده طبعش شکوفا بشه تا روزی پسر بزرگش بیاد و بعد از خودش، اسمش رو بلندتر کنه و بشه: مَلِکُ‌الشُّعَرای بهار! ـ «هرچه گفتم (ز مِدحَت و ز غزل)... / روسیاهی، برای دیوان بود / به جز از مدحِ آلِ پیغمبر(ص)... / هرچه گفتم ـ تمام ـ هذیان بود (سرودة مرحوم «صبوری»)». ـ درگذشتة سال ۱۲۸۲ خورشیدی./ برگرفته از صفحة ۱۰۴ در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ ۱۳۸۷/ بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.

 ۴ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (۱۶۹)

پیش چشم‌های ناامید ما «خزانی‌ها»... کتاب مهرت، تنها دیوانی است که کلمة «محال» ندارد. / در دعای پس از زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: «خدای من!... تویی که می‌توانی همة خواسته‌های آفریدگانت را اجابت کنی!... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۸۳۰.

۵ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا (۹)

حل مشکل مالی یکی از مجاوران / حدود چهل‌سال پیش (بخش آخر «این» مثنوی)/  (ادامة بازشدن گره مرد)

... بعد از آن آمدم تو را دیدم / در تو و لطف تو، خدا دیدم

مرهمِ زخم این غریب شدی / لطف کردی و دست‌به‌جیب شدی

پیش از آن، بود بر لبم آهی / سرخوش از لطف تو، شدم راهی

کاستی‌های خانه سنجیدم / پول‌ها را شمردم و دیدم

حضرت او، نشانه‌ای افزو. / قدر پولی که داده بودم، بود! / از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: ۱۳۶۳/ صفحة ۱۸۶.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.