از این میان تفاوت عقیده در میان دو مذهب سنی و شیعه را نباید بر اساس مسأله خلافت ِ پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) جست‌وجو کرد، بلکه باید آن را به نوع نگاه جمعیت مسلمان به ارتباط خویش با پروردگار جست. این نگاه تازه موجب می‌شود در کنار آفاق، انفس و سایر نفوس هستی مدارانه، امام نیز جایگاه این چنینی یافته و ولایت به نوعی بدل به فعل صادر شده از جانب امام صورت بپذیرد.

امامت و ولایت کارگشای فهم دقیق‌تری از کلام خداست

قدس آنلاین - «پیشوایی دینی»، خصیصه مشترک و عموماً مترادف با واژه امامت است. به همین اصل و اساس است که در میان تمامی مذاهب اسلامی، امام جایگاهی مرتفع از منظر هویت علمی داشته و دارد. اما پرسش اصلی در این عبارت است که، «آیا هر امامی در مقام ولایت قرار می‌گیرد؟»

اگر این دو گزاره که «حال ِ انسان، زاییده تفکر به خویشتن است و او مولود تنهایی در جمع است» به صورت ودیعه در عقل خود وانهیم، به مسایل مهم‌تر و شگرف‌تری از باطن گرایی ایمانی و ارتباط استعاره‌ای ِ انسان با خدا در قالب ژرفای «ولایت [امامت باطنی]» خواهیم رسید. اهمیت این بحث بدان سان است که در گونه شناسی مفهوم فوق، فرقه گرایی ِ محضی که در میان مذاهب اسلامی ریشه دوانیده است را کنار گذاشته تا با چشم دل و با بینه عقل بتوان دانست که آیا ریشه‌یابی عمیق امامت در مذاهب اسلامی بخصوص تشیع به چه صورت است - سپس ادراک دقیق تری از وجاهت ولایت در باطن گرایی شیعی [خارج از فرقه گرایی] و ارتباط آن در مسایل عبادی را در یابیم.

• هر امامی در مقام ولایت نیست

آن چیزی که امروز به نام «قول مشترک» از کلمه امامت بیان شده است، سخن تازه‌ای نیست. اما اشاره به آن برای فهم آن نظریه‌ای که در طلبش پژوهندگی به خرج می‌دهیم، شاید مفید باشد. «پیشوایی دینی»، خصیصه مشترک و عموماً مترادف با واژه امامت است. به همین اصل و اساس است که در میان تمامی مذاهب اسلامی، امام جایگاهی مرتفع از منظر هویت علمی داشته و دارد. اما پرسش اصلی در این عبارت است که، «آیا هر امامی در مقام ولایت قرار می‌گیرد؟».

از این میان تفاوت عقیده در میان دو مذهب سنی و شیعه را نباید بر اساس مسأله خلافت ِ پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) جست‌وجو کرد، بلکه باید آن را به نوع نگاه جمعیت مسلمان به ارتباط خویش با پروردگار جست. این نگاه تازه موجب می‌شود در کنار آفاق، انفس و سایر نفوس هستی مدارانه، امام نیز جایگاه این چنینی یافته و ولایت به نوعی بدل به فعل صادر شده از جانب امام صورت بپذیرد. به همین دلیل است که اصولاً مسأله ارتباط با واسطه [توسل] در میان برخی مذاهب اهل سنت کمرنگ و در برخی دیگر به هیچ وجه قابل قبول تلقی نمی‌گردد.

در برخی توجهات تاریخی نیز خواهیم یافت که قشر سنی مذهب ِ معتقد به ولایت نیز در جامه صوفیان، سر از هنگامه تاریخ بیرون کردند. آن‌ها از میان فقه سنتی خود گویی پای را فراتر نهاده و به اهمیت ولایت پی بردند، اما از آنجا که پای عقل گرایانه آن‌ها اندکی لنگ‌تر از تشیع بود، به آن جایی که در طلبش بودند به غایت نرسیدند. چیزی شبیه زندگی «مولانا بلخی» تا عصر آشنایی با صوفی شیعه مذهبی ملقب به «شمس الحق تبریزی»، وی چنان در مفهوم ولایت ذوب شد که از عصاره آن شراره های آتشی بر مدرسه فقهی «قونیه» ریخته و ناگهان نگاه شاگردان مذهبی وی به عرصه اندیشه دینی متفاوت شد. بنابراین ولایت آن‌چنان در تشیع ریشه دوانیده که به نظر می‌رسد جدا کردنش از این مذهب مشکل و ناشدنی باشد، ولی با این‌حال کسانی بوده‌اند که سعی کردند ولایت را مستقل از تشیع حفظ کنند. این صوفیه بود که تاریخ، آن‌ها بر اساس همین ایده ولایت شکل گرفته است. ایده ولایت در تصوف به‌گونه‌ای است که تکیه‌گاه خود را از دست داده است. تکیه‌گاه ولایت همان امام شناسی است و تشیع بر این اصل پافشاری دارد که امام شناسی را حفظ کرده است، اما ولایت در تصوف از مدخل حقیقی خود منقطع شده و انسجام آن سست گردید.

• تجلی ولایت در ارتباط عبودی

انسان برای آنکه راهی به سوی خدا پیدا کند و با او مرتبط شود، نیازی به گذر از وادی پرپیچ و خم مفهوم‌سازی‌های انتزاعی ندارد. خدا حاضر است، در درون و در بیرون. باید به سوی او روی آورد؛ با او سخن گفت و دست تمنا به سویش دراز کرد؛ رازهای پنهان و وضعیت عیان را با او در میان نهاد؛ اما حتی اگر بخواهیم به آنچه در وحی درباره خدا و نحوه تعامل با او بیان شده، بسنده کنیم، باز دیر یا زود برای ما پرسش‌هایی درباره خدا و نحوه رابطه انسان با او پیش می‌آید. این پرسش‌ها می‌توانند معناشناختی باشند، مانند اینکه بپرسیم «آیا وصف عالم بر خدا و انسان به نحو مشترک لفظی اطلاق می‌شود یا مشترک معنوی یا جز آن؟»؛ می‌توانند معرفت‌شناختی باشد، نظیر آنکه «حدود معرفت انسان به خدا چیست؟»؛ می‌توانند وجودشناختی باشد، نظیر آنکه «آیا صفات خدا عین ذات اویند یا زاید بر ذات؟». اما علاوه بر این‌ها، گونه دیگری از پرسش‌ها که صبغه اگزیستانسیل دارند، قابل طرح هستند. این‌ها در واقع پرسش‌هایی درباره رابطه متقابل انسان و خدای هستند که از منظری انسانی مطرح می‌شوند و نه پرسش‌هایی درباره خدا بدون لحاظ این رابطه. پاسخ به این پرسش‌ها به درک عمیق‌تر انسان از رابطه‌اش با خدایش و در نهایت به تعمیق این رابطه کمک می‌کند.

   تعامل انسان با خدا در مقام علم فعلی خداوند صورت می‌گیرد و نه در مقام علم ذاتی. این علم تغییرپذیر و تأثیرپذیر است؛ یعنی خداوند هم ابتدا این علم را تغییر می‌دهد و هم بنا بر خواهش و تمنای بندگانش. تغییر این علم بر مدار اصل ولایت نقش می‌بندد و این شاخصه تعریف حقیقی علم امامت است. از این مرحله به بعد وجود امام در میان انسان ِ همیشه در خویش مانده برای برون رفت او از صورت به معنا لازم است. تفکر بر امامت و توسل بر ولایت خود کارگشای فهم دقیق‌تری از کلام خدا [ قرآن حکیم]، نور خدا [پیامبر (صلی الله علیه و آله)] و طریقت خدا [رستگاری] می‌گردد. اهل‌ بیت (که درود خدا بر آنان باد) همچنان مخلوق و از جنس بشرند و اصولاً باید بشر باشند تا شأن و نقشی در برقراری رابطه بشر با خدا داشته باشند؛ چنانکه برای برقراری این رابطه باید وعاء اسماء و اراده الهی باشند. روشن است بشر بودن مانع از آن نمی‌شود که خداوند بر اساس حکمتش برای ایشان امتیازات خاصی در نظر گرفته باشد؛ همان‌طور که در همین زندگانی دنیا خداوند همه نعمات را بالسویه بین انسان‌ها تقسیم نکرده است. قدر متقن از غلو آن است که کسی اهل بیت را اله، یا نبی بداند یا معتقد باشد خداوند تدبیر امور عالم را به ایشان تفویض کرده است. از این سه مورد و لوازم صریح‌شان که بگذریم، اجماعی بر غالیانه بودن انتساب فضایل دیگر به اهل بیت(علیهم السلام) وجود ندارد و هرکس باید بر اساس استدلال‌هایی که ارایه می‌کند، مرز غلو و راست ‌باوری را رسم کند. بر اساس مطالعه ‌ای که تا کنون داشته‌ام، گفتن اینکه خداوند اهل‌ بیت را وعاء رحمت و علم و اراده خود قرار داده و از طریق ایشان با انسان‌ها تعامل می‌کند، غلو محسوب نمی‌شود.

   در پایان چنین تحصیل می‌گردد، نخست آنکه قرار دادن رویکرد نص‌گرا در برابر رویکرد عقل‌گرا و ترجیح اولی بر دومی در مقام پاسخ دادن به پرسش‌های معرفت شناسی توصیه به کنار گذاشتن عقلانیت در اندیشه کلامی نیست ؛ بلکه قرار دادن عقلانیت متن ‌محور به جای عقلانیت انتزاعی و دور از متن است ؛ گرچه هر دو عقلانیت به میزان متفاوت هم به متن و هم به عقل وفادارند. تاریخ تطور اندیشه کلامی شاهدی است بر اینکه در هر دوره، عقلانیت خاصی بر اندیشه کلامی حاکم بوده که با قبل و بعدش تفاوت و گاه تعارض داشته است. دوم آنکه تعبیر معرفت شناسانه ای که در سایه امامت به آن اشاره گردید، به معنای وام گیری این نظریه از فلسفه‌های معرفتی غربی نیست. مواد اصلی همه آنچه در بالا گفته شد، در متون دینی و در اندیشه فلسفی، کلامی و عرفانی متألهان امامی یافت می‌شود.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.