1ـ بست بالا: دو مجهول
نقل «یحییبن اَکثَم (قاضی)»: (ادامة استدلال مأمون در رد نظر دانشمندان)... میان دانشمندان گفتوگویی کوتاه شد... برخی سکوت کردند و برخی دیگر، بلندبلند حرفهایی را ـ بهاعتراض ـ گفتند... مأمون، دستی (به سکوت) بلند کرد و گفت: «روایت دیگری نیز از شما میدانم که باورشدنی نیست... نقل کردهاید که ابلیس، جایی که احساس کند آن ایستاده است، از آنجا میگریزد ...
... و در جایی دیگر پذیرفتهاید که ابلیس، هنگامی که پیامبر(ص)، آیهای از سورة نجم را دربارة بتها میخواند؛ آیه را بر زبان پیامبر(ص) تغییر داده است!... ابلیس، ذهن پیامبر(ص) را منحرف کند... اما از آن بترسد؟!... هردوی اینها ساختگیاند»... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 180 با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (235)
جمعیت، ایستادهن و گوشیهاشون رو از جیبها بیرون کشیدهن و تصویربرداری میکنن... تا در صفحههای مَجازیشون بذارن... «مرد جوون»، لب سکوی کارگاه، مقابل «صحافی»ش نشسته و سرش رو میون دستهاش گرفته... شعلهها از پنجرههای صحافی زبونه میکشن و «آتشنشانها» و کارگرهای صحافی آخرین کتابهای سوختهنشده رو از کارگاه صحافی مرد، بیرون میکشن... مرد، اشکهاش رو پاک میکنه و به مردی که آشناتر از بقیهس (دربارهکسی که نیست) میگه: «بابت چکهام که نقد نشدن، ازش عذرخواهی کردم... هی سرم داد کشید و تهدید کرد که کارگاهم رو خاکستر میکنه... آخر هم کرد»... مرد صحاف، اشارهای به کاغذهای سوخته میکنه و میگه: «یکی نبود بگه آخه نامرد!... اینها برگهای نهجالبلاغة علین... به من ربط نداشتن که»./ برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 668 ـ «حسینبن خالد»، از «امامرضا(ع)»... و امام(ع) از پدرانش... و ایشان از امیرمؤمنان علی(ع) و امیرمؤمنان(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود: « (ادامه) ای مردم!... و کسی که به علی(ع) بد کند، به من بد کرده است... (ناتمام) ». ـ با تلخیص.
3ـ پنجرة پولاد (112): میرزامهدی تقوی ـ مدفون در حرم مطهر / مرد، عصبی زده بود به سینهش و «او» هم خم شد و دست مرد رو بوسید... مرد، به جای این که تواضع کنه، جَریتر شده و شروع کرده بود به فحاشی... جلد چرمی من در دستهای عرق کرده بود... از فشاری که به من میآورد، فهمیدم که حالش خوب نبود... اما نمیخواست در لباس «خادمی کشیک اول آستان»... و اون هم کنار ضریح «امامرضا(ع)»، حرفی بگه... برای همین هم کسان دیگری که میشناختندش، جمع شده بودن و سعی میکردن مرد عصبانی رو ازش دور کنن... فقط من و آیههام میدونستیم که «میرزامهدی»، فقط به مرد عصبانی اشاره کرده بود که پشت به ضریح امام(ع) نایسته... مرد عصبانی، چه میدونست که میرزامهدی، در لباس خادمیش روزی «ده جزء» از آیههای من رو میخوند. ـ درگذشتة سوم شهریورماه 1360 خورشیدی./ برگرفته از صفحة 114 در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ 1387/ بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (178)
کاش نسیم ساحل مهرت را نصیبم کنی... که آشوب روزگار، دریای درونم را به تلاطمی بیپایان کشیده است./ در دعای پس از زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: «خدای من!... از تو میخواهم... به حق نگاه بلندت که به دریاها کردی و آهنگ موجها را گرفتند شدند!... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 830.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا (10)
شِفای همسر مرد گرگانی / شب جمعه بیست و هشتم فروردین 1314 (9)/ (خلوت سید)
حال سیدرضا شد آشفته / (بخت او مثل همسرش: خفته!)
در خود از رنجها عبوری کرد / حال و احوال را، مروری کرد
گفت با خود که: «در زیادی و کم ... / همسرم شد شریک شادی و غم
هردومان سیدیم و این احوال/ اثری باشد از مسیر کمال
آتش تب به جانمان افتاد / تا بگیریم دامن اجداد ... (ناتمام)./ از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 188.
نظر شما