بهت و حیرت اولیۀ فارسی‌زبانان آهسته‌آهسته می‌رفت تا به برخی سؤالات مهم و تأثیرگذار بدل شود، اما پس از چرخش سیاسی در جهت‌گیری ایرانیان، جنگ ناخواستۀ هشت‌ساله، شرایط بازسازی ایران، آن اندک پیوستار موجود نیز دود شد و به هوا رفت.

مرگ اندیشه زیر پوست شهر

قدس آنلاین - بابک احمدی نماد دوره‌ای از کار روشنفکری در ایران است که می‌توان با کمی تساهل، آن را هیاهوی پس از سکوت مرگبار نامید. سنت روشنفکری در ایران پس از انقلاب مشروطه، با همه نقدها و نامهربانی‌هایی که در حقش شده و می‌شود، پیوستار کج‌دارومریزی بود که می‌شد تاریخش را نوشت و سرچشمه‌اش را پی گرفت و با وجود وارداتی بودن اندیشه، تا حدی نیا و تبار آن قابل ترسیم بود.

بهت و حیرت اولیۀ فارسی‌زبانان آهسته‌آهسته می‌رفت تا به برخی سؤالات مهم و تأثیرگذار بدل شود، اما پس از چرخش سیاسی در جهت‌گیری ایرانیان، جنگ ناخواستۀ هشت‌ساله، شرایط بازسازی ایران، آن اندک پیوستار موجود نیز دود شد و به هوا رفت.

درست در همین شرایط بود که خوانندۀ فارسی‌زبان با انفجاری از اطلاعات ریزودرشت روبه رو شد که بدون هیچ اغراق و غرضی، به چاه ویل و پرتگاه سنت روشنفکری نیم‌بند فارسی بدل گشت. بیراه نیست اگر بگوییم متون و کتاب‌های سریالی آقای بابک احمدی چنان سوءتفاهماتی برانگیخت که گویی به تعقیب و قتل اندیشه زیر پوست شهر پرداخت و رگباری مرگبار روی جوانانی گشود که می‌توانستند به مصرف‌کنندگان صرف اندیشه‌هایی که بدون هیچ دلیل موجه از جابلقا و جابلسا به عاریت گرفته شده بودند، آن هم در شکل نامطلوب و پر از اغلاط فرمی و محتوایی، بدل نشوند.

نوشته‌های سریالی ایشان، مخاطبان و مصرف‌کنندگانی سریالی تولید کرد که با ذهن و اشتهایی مسموم‌شده، از این پس یادآور پدیدۀ تولید انبوه و تعمیم‌یافته (مارکس) بودند (هستند). کمتر حوزه‌ای در فرهنگ فارسی است که یادگاری از این تاخت‌وتاز بر پیکر نحیف خود نداشته باشد. گسترۀ مباحث و قلمروهایی که ایشان بسیار عجولانه مطرح کرده‌اند، به‌طرز دردناکی حاکی از فراموش کردن اخلاق در حوزۀ پژوهش و ارایۀ مطالب علمی است.

تنها در صورت فراموشیِ اخلاق است کسی که می‌توانست مقاله‌نویس خوب و بعضاً چیره‌دستی در حوزۀ سینما، موسیقی و برخی مقولات فلسفی باشد، به ترسیم ابعاد بعضاً دست‌نیافتنی برخی متفکران پیچیده‌گوی و پیچیده‌نویس دست یازید. اکنون با دسترسی نیم‌بند مخاطب فارسی به متون اصلی برخی از این اندیشمندان است که عمق فاجعه کم‌کم مشخص می‌شود.

کجای دنیا سراغ دارید کسی هم در مورد هایدگر متونی تخصصی بنگارد و هم در مورد هوسرل، مارکس، سارتر، تارکوفسکی، برسون، ویتگنشتاین، فوکو، دریدا، عطار، شوستاکوویچ، نظریۀ زیبایی‌شناسی و غیره؟ حتی بردن نام بزرگانی که در این سلسله می‌بینیم، کار دشواری است، چه رسد به معرفی، توضیح، تفسیر و بعضاً نقد و گذار از آن‌ها! فهم هرکدام از این متفکران اگر نگوییم عمری، دست کم سال‌ها تمرکز و زحمت می‌طلبد، چه برسد به عرضۀ آن‌ها در زبانی که شرایطی آستانه‌ای در دنیای مدرن دارد و تازه در حال خلع‌نعلین و ورود به وادی امر مدرن است. برای یک لحظه فقط تصور کنید اگر آقای احمدی حتی تخمین خوبی هم از این جریان‌ها ارایه می‌داد، می‌شد ایشان را معجزۀ هزاره نامید.

کسی که در یک چشم‌ به هم زدن و فقط با چند کتاب سریالی، مهم‌ترین رخدادهای فکری قرن بیستم را در کشکول و سفرۀ مخاطبان فارسی قرار می‌دهد، چه می‌تواند باشد جز یک معجزه؟ چنین امری فقط در ذیل مفهوم و پدیدۀ تیول‌داری فرهنگی قابل فهم و تبیین است. سنت تیول‌داری در این مرزوبوم بسیار دیرپا بوده است و شاید تعجبی نداشته باشد که با این پدیده در حوزۀ فرهنگ و اندیشه هم روبه رو شویم. الغرض، آشنایی ایرانیان با برخی از مهم‌ترین چهره‌های فکری قرن بیستم، که در شکل درست آن باید طی چند نسل و با تأنی و طمأنینه و از سوی متخصصانی که فهم درست‌تر و ژرف‌تری از مطلب دارند رخ می‌داد، با آمپول پسامدرن ایشان تقریباً برای همیشه به محاق رفت و سایه‌هایی از این اندیشمندان به ذهن و زبان مخاطبان فارسی سرریز شدند و هنوز در حال پرسه زدن هستند. طبیعی است ساختمانی که از سقف شروع به ساختنش کنیم، هرگز ساخته نخواهد شد.

از طرفی، همزمانی و اقتران این «سبک» اندیشه با برآمدن برخی جریان‌های سیاسی و گره خوردن زلفین این دو، یکی از تراژدی‌های اندیشه در ایران بوده است. هیچ تردیدی نداریم که اندیشه و سیاست زمینه و زمانۀ یکدیگرند. اندیشه در خلأ تکوین نمی‌شود، سیاست هم با وجود درآمیختگی با دروغ و هزارپلشتی چندان بی‌بنیاد نیست و در کنه آن می‌توان اندیشه یافت، اما این ارتباط دوسویه در ایران عموماً یکی را به جاروکش آستان مبارک دیگری مبدل می‌سازد و این شکل سخیف، ارتباط آن دو را به موجوداتی هم‌سرنوشت بدل می‌کند. کافی است پروژه‌ای سیاسی، عمری زودرس پیدا کند تا با فاصلۀ زمانی اندک، داخل اندیشه هم بیاید. از این‌حیث، بیشترین جفا به حوزۀ فکری شده است. منظور البته سوءاستفادۀ اصحاب اندیشه از شرایط سیاسی نیست. قصد نداریم این اتفاق را به سطح روان‌شناختی عقلا تقلیل دهیم، بلکه قصه در اینجا بر سر تبدیل سریع و سرراست سرمایه‌های نمادینِ فکری و سیاسی به یکدیگر است.

تولید انبوه مخاطبانی ناپیگیر و یکدست

فوران متن‌هایی که در اوج شتاب‌آلودگی و سهل‌سازی، روانۀ بازار فرهنگ شد، برای طبقۀ متوسطی که از پی مصایب جنگ و سازندگی، در پی تشخص بود، دستاویزی فراهم آورد تا اسطوره‌های فرهنگی مورد نیاز خود را بیابد. از این پس، جمع مخاطبان به مخاطبی جمعی تبدیل شد که محصول کارش تکرار الگوهای ازپیش‌آماده و تولید پاره‌متن‌ها و خرده‌متن‌هایی بود که در اوج بیگانگی، از شدت ابتذال، به امر روزانه مخاطبان فارسی بدل گشت. در این وانفسا، هیچ‌کس هرگز چراغ این پرسش را روشن نکرد که چرا برخی اصطلاحات به سکۀ رایج چرخۀ معلومات نوابع در عرصۀ اندیشه بدل شد و چرا بیشترین خروجی این رخداد، مُشتی شعروارۀ اندیشه‌سوز در لباس و ژست اندیشه بود. این پدیدۀ اجتماعی که در شکل اولیه و آغازینش از وحدتی بسیار معنادار برخوردار بود، پس از حدود یک دهه، سر از نیهیلیسم و آنارشیِ دهشتناکی درآورد و دیگر برای هیچ دهانی، گوشی باقی نماند و همه به دهان‌هایی خودشیفته و وراج تبدیل شدند.  

منظور از نکات فوق البته تخفیف زحمات آقای احمدی نیست. منظور نفی و انکار یکپارچۀ این نوشته‌ها هم نیست. بدیهی است، در انبوه گستردۀ نوشته‌های ایشان، رطب‌ویابس نیز یافت می‌شود، اما شاید با برآوردی دقیق‌تر، بتوان حکم بر آن نمود که نوشته‌های سینمایی و توصیفی ایشان دربارۀ موسیقی، موفق‌تر از دیگر نوشته‌ها بوده است. شاید به این دو مقوله بتوان نوشته‌هایی که در فرم مقاله و جستار نوشته شده‌اند را نیز افزود. در یکی از مقالاتِ خوب کتاب «نوشته‌های پراکنده» با عنوان «مارکس»، آقای احمدی به قهرمان زندگی خود می‌پردازند و تلاش می‌کنند با کنار زدن سوءتفاهم‌هایی که پیرامون مارکس وجود دارد، تصویری غسل‌تعمیدیافته از او ارایه کنند. مقاله با این جملۀ درخشان مارکس پایان می‌یابد: «نقادی رادیکال آن است که ناقد نه از نتیجۀ نقدش بهراسد و نه از نیروهایی که در برابرش صف کشیده‌اند.» جای پرسش است، واقعاً وقتی جناب آقای احمدی به سلسلۀ نوشته‌های خود می‌نگرد، از نتیجۀ کتاب‌هایش نمی‌هراسد؟

نوشته‌های پراکنده

کتاب «نوشته‌های پراکنده» در چند ماه به چاپ دوم رسید و چنانکه آقای احمدی در مقدمۀ کتاب توضیح می‌دهند، عنوان کتاب ادای دینی است به صادق هدایت که کتابی با همین عنوان از نوشته‌های او جمع‌آوری شده و شامل نوشته‌هایی است که از حیث حجم و محتوا، نمی‌توان آن‌ها را در یک تک‌نگاری مستقل چاپ کرد. با این مقدمه، مؤلف عنوان می‌کند، کتاب شامل مجموعه مقالاتی است که پیشتر به‌صورت پراکنده منتشر شده بود. مؤلف در مقدمۀ کتاب می‌نویسد: «این کتاب مجموعه‌ای است از 23 مقاله و 10 متن که در پاسخ به پرسش‌هایی نوشته‌ام. پرسش‌ها کتبی بودند و من پاسخ‌ها را نوشتم و در نشریه‌ها و سایت‌های مختلفی منتشر شده‌اند. چرا پرسش‌وپاسخ‌ها نوشتاری‌اند و من از گفت‌وگوی زندۀ گفتاری می‌گریزم؟ زیرا به گمانم در مباحث فلسفی و جدی، باید اصل را بر دقت و تأمل گذاشت. سازوکار نوشتار امکان می‌دهد تا هم سؤال‌ها سنجیده‌تر مطرح شوند و هم جواب‌ها دقیق‌تر و فکرشده‌تر باشند.» [تأکیدات از من است] از این فقرۀ کوتاه بخشی از رویۀ مواجهۀ ایشان با دیگری به دست می‌آید که البته در جای خود محترم است، اما این ترس از گفتار و حضور سرراستِ دیگری، نشان از چیست؟ بسیاری از نوشته‌های کوتاه این کتاب شکل گفتارهای شخصی و گفت‌وگوهای درونی-فردی را به خود می‌گیرند؛ حتی با کمی اغماض، می‌توان برخی از این نوشته‌ها را کشف حجاب مؤلف از برخی تردیدها و پرسش‌های خود برای مخاطب دانست. اما با نگاهی به نقل‌قول فوق و تأمل در عبارات «سنجیده‌تر»، «دقیق‌تر» و «فکرشده‌تر»، تقریباً می‌توان فهمید با دیگریِ «کنترل‌شده» سروکار داریم یا به تعبیری شبه‌دیگریِ پیش‌پاافتاده یا اگر «دقیق‌تر» بگوییم، مبتذل‌سازیِ دیگری. به نظر می‌رسد این ترس از مواجهۀ کامل و بی‌پرده با دیگری، در واقع چیزی جز هراس از مواجهه با «خود» نیست و در شرایط کنونی ایران، این معضل به‌هیچ‌وجه به فرد خاصی اختصاص ندارد و همه‌گیر است. در مورد اندیشمندی که شاید بیشترین داعیه را در نگاه انتقادی دارد و به‌تعبیری آب، بی‌انتقاد نمی‌نوشد (با احترام به سهراب سپهری)، این نکته ضعف بسیار بزرگی به نظر می‌رسد. در شرایط فرهنگی-فکریِ کنونی، متأسفانه بسیار دیده شده است که بزرگان اندیشه عموماً چنین مواجهاتی را به «نقد غیرسازنده» تقلیل می‌دهند یا حتی بدتر، به مواجهات گروهی، حزبی و سیاسی. صرف‌نظر از خدشه‌دار بودن چنین تقسیمی (نقد سازنده و غیرسازنده)، چنین رویکردی بی‌تردید اندیشمندان حوزۀ فرهنگ و تفکر را به سلبریتی تبدیل می‌کند. در چنین بستری است که نقدها تعبیر به شمایل‌شکنی می‌شود و البته هراس به امری معنادار. غافل از اینکه مشکل از نقد نیست، مشکل در شمایل‌شدگی افراد سلبریتی است. به نظر نگارنده، متأسفانه جناب آقای بابک احمدی به چنین شمایلی تبدیل شده است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.