۳۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۹
کد خبر: 504988

«لابه‌لای برگ‌های مندرس را/ می‌کاوم/ ماه/ برآمده است»*

قدس آنلاین - هیچ متن هنری بدون دخالت هنرمند در جهان واقعی خلق نمی‌شود. هیچ متنی بدون رد پا یا اثر انگشت هنرمند به آن هویت هنری نمی‌رسد و در حد تقلیدی کور و خنثی از جهان باقی می‌ماند.

از سوی دیگر اما هنرمند سعی می کند تا حد امکان تصرف خود از جهان را پنهان کند تا متن باورپذیرتر و طبیعی‌تر جلوه کند. زیاده‌روی در دست‌اندازی به جهان، متن را یا دچار تصنع و تکلف می کند یا آن را گنگ و مبهم می‌نماید. پس در واقع، جهان متن هم با جهان واقعی نسبت دارد و هم این نسبت را می‌گسلد. آن نسبت متن را واقع‌نما و باورپذیر و آن گسل متن را فراواقعی می‌کند.

کاویدن لابه‌لای برگ‌های درخت پدیده‌ای واقعی است. برقراری ارتباط شعر ابراهیم اسماعیلی با جهان واقعی در همین تصویر صورت می‌گیرد. اگرچه صفت مندرس برای برگ، نامنتظره و در نتیجه، ناشاعرانه است (از جنس همان گسل‌ها که گفتیم) اما گسل اصلی متن در سطرهای بعدی صورت می‌گیرد و شعر را تکمیل می‌کند. یعنی درست وقتی که شاعر در این برگ‌های خشک  و خزان‌زده (به تأویل من) دنبال ماه می گردد. حالا گسل از واقعیت جهان تکمیل است.

زلزله ناشی از این گسل وقتی مخاطب را بیشتر و سخت‌تر می‌لرزاند که او دریابد اساساً برگ‌ها بر زمین نریخته‌اند و هنوز بر درخت نشسته‌اند. پس کاوش راوی، کاویدن از نوع دیگری است. تلاش یافتن ماه روشنِ برآمده در آسمان از میان برگ‌های خشک یک اجرای عالی تصویری از مفهوم مجرد «امید» است. حالا به نقش مهم صفت «مندرس» پی می‌بریم. این صفت تقابل برگ‌ها و ماه را پررنگ‌تر و برجسته‌تر می‌سازد؛ تقابل یأس و امید.

اسماعیلی با چینش دقیق کلمات یک متن هنری خلق کرده است که طبعاً بی‌حضور او بیشتر از یک تقلید بی‌ارزش از طبیعت نبود. اما حالا، بدون تصنع و تکلف، در صورتِ شعر جهانی آفریده شده که در آن رد پا و اثر انگشت شاعر کاملاً تشخیص است.

* «غزل مزل»/ ابراهیم اسماعیلی اراضی/ فصل پنجم/ 1394/ صفحه 25. 

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.