۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۲
کد خبر: 505205

۱ـ بست بالا: فراتر از پیامبر(ص)؟!
نقل «یحیی‌بن اَکثَم (قاضی)»: (ادامة استدلال مأمون در رد نظر دانشمندان)... مردی که برای نخستین‌بار ایستاده و سخن گفته بود، باز ایستاد و نگاهی به دیگران کرد و گفت: «روایت دیگری از پیامبر(ص) یادم آمد!... که به آن فرموده است: تو یکی از ده یاران بهشتی منی!... دربارة این روایت، چه می‌گویی؟»... مأمون، به سوی مرد رفت و گفت: «مگر روایت نکرده‌اید که آن، به حُذَیفِه، یار وفادار رسول خدا(ص) گفته: تو را به خدا سوگند که بگویی... آیا من از منافقانم؟»...مرد، سر تکان داد. مأمون ادامه داد: «اگر پیامبر(ص) چنان روایتی به آن گفته باشد، دلیلی نداشته از حذیفه تأییدش را بخواهد... زیرا در این‌صورت، به راستگویی پیامبر(ص) شک کرده است... پس این روایت نیز ساختگی است... (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ ۱۳۷۷/ صفحة ۱۸۰ با تلخیص و بازنویسی. 

۲ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (۲۳۷)

«دَکّة فسقلی مرد»، سال‌هاست که کنار جاده ایستاده و به مسافرهای شتاب‌زده، یخ و نوشابه و خرده‌ریزهای دیگه می‌فروشه... مرد هم عادت کرده که از همین دکة فسقلی، «روزی» چهار سر عائله‌ش رو دربیاره... برای همینه که صبح‌ها ـ آفتاب‌نزده ـ بیرون می‌زنه و ده کیلومتر راه رو می‌آد تا برسه به این دکه... بعد هم تندی وسایلش رو بیرون می‌آره و می‌چینه لب جاده تا براش کارِ «تبلیغات» رو بکنن... اما همه می‌دونن که شب و روز «شهادت حضرت فاطمه(س)» که می‌رسه؛ دکه مرد، میزبان «دیگ» بزرگ آش نذری‌ش می‌شه... تا پسرهاش امیرعلی و امیرحسین خادم نذری بشن و «محبَّت» رو تمرین کنن. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ ۱۳۸۰/ صفحة ۶۶۸ ـ «حسین‌بن خالد»، از «امام‌رضا(ع)»... و امام(ع) از پدرانش... و ایشان از امیرمؤمنان علی(ع) و امیرمؤمنان(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود: « (ادامه) ای مردم!... دوستدار علی(ع) دوستدار من است... (ناتمام) ». ـ با تلخیص.

۳ـ پنجرة پولاد (۱۱۴): شیخ‌رضا تقوی بجنوردی ـ مدفون در حرم مطهر (صحن «انقلاب اسلامی»، داخل ایوان کفشداری «۱»)/ همه‌چیز رو از بالا می‌دیدیم... من و رفقای تیرچة بلوک «چوبی»م... همین‌جوری که سقف خونه رو نگه داشته بودیم، همه‌چیز رو می‌دیدیم... وقتی مادر پیر «شیخ‌رضا» دربارة پیشنمازی شیخ در رواق «پایین پا»ی مطهر «امام‌رضا(ع)» حرف می‌زد، همه‌چیز رو می‌شنیدیم... اما بهترین اوقات ما، روزهای شهادت تقویمی و دو ماه «مُحَرَّم» و «صَفَر» بود که شیخ، مجلس سوگواری یادگار پدرش رو برای «امام‌حسین(ع)» برپا می‌کرد... خود شیخ، مثل یه کارگر ساده، همه‌کار می‌کرد... از «دَم‌کردن چای» تا «جفت‌کردن کفش‌ها»... مردم که برای سوگواری به خونة شیخ می‌اومدن، فروتنی شیخ رو می‌دیدن و تحسین می‌کردن... یه‌بار هم استادش «آیت‌الله میرزا احمد کفایی» اومد... از تکریم شیخ‌رضا و تعریف برادرش فهمیدیم که شاگرد «خارج فقه» میرزا بود... حالا... کلی به ما رسیده‌ن و محکم شدیم... اما گاهی دلمون برای شیخ تنگ می‌شه. ـ درگذشتة بیست و چهارم آذرماه سال ۱۳۵۲ خورشیدی./ برگرفته از صفحة ۱۱۶ در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ ۱۳۸۷/ بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.

 ۴ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (۱۸۰)

چه می‌دانم شبنمی که آهسته از شانه‌های گلی می‌چکد... برق عبور توست... که از کنار روزگارم می‌گذری! / در دعای پس از زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: «خدای من!... لطیف‌تر از سخت‌انگاری‌های ذهن آدمیانی... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۸۳۰.

۵ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا (۱۰)

شِفای همسر مرد گرگانی / شب جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۱۴ (۱۱)

(خلوت سید) آمده امتحان دیگر من ... / بال و پر می‌زند کبوتر من

آن که همراه من قدم برداشت / همسرم بود و بار غم برداشت

روز سختِ من است و درگیرم / خسته از روزگار بی‌پیرم

تا به اینجا رسیده‌ام اما... / مانده‌ام دست‌خالی و تنها

چه شد آن نسخه‌های ناخوانده / جز دعا، راه دیگری مانده؟»... (ناتمام)./ از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: ۱۳۶۳/ صفحة ۱۸۸.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.