نویسنده «روی ماه خداوند را ببوس» گفت: من رویکردی هستی‌شناختی به داستان‌هایم دارم. به همین دلیل خواندن کتاب‌هایم را به کسی توصیه نمی‌کنم چون کار اخلاقی نیست کسی که دارد زندگی‌اش را می‌کند با این پرسش‌ها درگیر شود.

خواندن کتاب‌هایم را به کسی توصیه نمی‌کنم!

قدس آنلاین - مصطفی مستور در جمع دوستداران و هواداران آثارش در مشهد گفت: داشتن ۱۰ خواننده پروپاقرص هم برای من کافی است. نمی‌خواهم به خواننده باج بدهم و آنچه را او دوست دارد، بنویسم. بلکه چیزی را که خودم دوست دارم، می‌نویسم اما حواسم هست طوری ننویسم که خسته‌کننده باشد یا جذاب نباشد چون من و خواننده‌هایم سال‌هاست که همدیگر را می‌شناسیم.

او ادامه داد: نویسنده هیچ برتری بر خواننده ندارد و ممکن است که این تجربیات داستانی را شما با عمق و شدت بیشتری داشته باشید. زندگی یک سفر است و من آن را می‌نویسم. شاید شما بهتر از من این زندگی را تجربه کرده باشید. رابطه من با خواننده‌هایم، رابطه نویسنده با خواننده نیست بلکه با آنها دوست هستم. در واقع آنچه باعث می‌شود که ما با هم پیوند بخوریم، روح مشترکمان است.

دغدغه‌های وجودی دارم

مستور درباره گرایش دینی و مذهبی در بسیاری از داستان‌هایش توضیح داد: ما در یک جامعه روستایی زندگی می‌کنیم منظورم معنای توهین‌آمیز نیست. به نظرم مناسبات ما با هم روستایی است؛ حالا می‌خواهد استاد دانشگاه باشیم، نویسنده یا روشنفکر. مناسبات کدخدامنشی داریم و هنوز جامعه ما مدنی نشده است. دوست داریم که همه مسایل را یک‌شبه حل کنیم و نگاه صفر و صدی داریم. ادبیات در کشورهای مدرن این‌طور نیست. اگر آنجا نویسنده‌ای به مذهب بپردازد، به این معنا نیست که طرفدار دولت و حکومت است. سلینجر یک نویسنده مذهبی است اما هیچ وقت او را نویسنده‌ای وابسته به کلیسا و دولت ندانسته‌اند.

او گفت: جنس دغدغه‌های من در داستان‌هایم، اگزیستانسیالیستی است. من دغدغه‌های وجودی دارم نه دغدغه‌های مذهبی. مذهب به این پرسش‌ها که «چرا هستم؟»، «چرا مرگ هست؟»، «تقدیر یعنی چه؟» و «چه کسی تقدیر ما را می‌نویسد؟» بسیار خوب پرداخته و پاسخ داده است. من مطالعات زیادی در حوزه فیزیک داشته‌ام اما فیزیک پاسخ مناسبی به این پرسش‌های وجودی نمی‌دهد. در حالی که مذهب، عاشق این پرسش‌هاست اما علم در برابر آن سکوت می‌کند. این پرسش‌ها روی میز ذهن من هست. فارغ از اینکه مذهب به آن پاسخ بدهد یا علم، این پرسش‌ها همیشه مرا آزار داده است. مانند هیولایی که با من زندگی می‌کند، نه می‌شود آن را شکست داد و نه می‌شود با وجودش آرامش داشته باشم، با هم کنار آمده‌ایم.

زن‌ها فرشته‌اند

نویسنده «بهترین شکل ممکن» خاطرنشان کرد: تا زمانی که به حرف و درک تازه‌ای نرسم، اصلاً نمی‌توانم بنویسم و از اینکه خودم را تکرار کنم، متنفرم. اگر برخی از داستان‌هایم هم در برخی مجموعه‌ها تکرار شده، عامدانه بوده تا جهان داستانی خودم را بسازم.

به باور او، یکی از بدترین کارها در زندگی، نویسندگی است چون باید به بخش‌هایی از زندگی خیره شوی که زجرآور است.

مستور در پاسخ به این پرسش که چرا «زن» در داستان‌هایش منفعل است و شکل الهه‌گونه‌ای پیدا کرده، گفت: اگر کاراکتر زن را به کنش وادار کنم، این کنش ممکن است تبعات بدی داشته باشد و باید این زن را محکوم و نقد کنم. در حالی که معتقدم، زن‌ها بد نیستند. نمی‌خواهم برای خوشآمد زنان روشنفکر چیزی را بنویسم که به آن باور ندارم چون می‌دانم که زن در جامعه ما منعفل است.

او با بیان اینکه نویسنده در جامعه زندگی می‌کند و نه در خلأ، خاطرنشان کرد: من به فردیت خیلی اهمیت می‌دهم. اگر بمبی در کنارم منفجر شود، ممکن است صدایش را نشنوم ولی اگر کسی کنارم اشک بریزد، صدایش را می‌شنوم. اگر اتفاقی برای من به فردیت تبدیل نشود، آن را نمی‌نویسم چون آدم‌ها در داستان‌هایم اهمیت دارند. 

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.