وضعیت بهداشت و آموزش هم تعریفی ندارد. اکثر این افراد کم سواد هستند و در واقع آن ها بیشتر روستاوند هستند تا شهروند؛ زیرا با وجود زندگی در شهر سبک و سیاق و روحیه و منش و فهم روستانشینی خود از زندگی را حفظ کرده اند.

پرونده حاشیه نشینی۷/  روستایی که مردمش نان نداشتند اما دیش چرا!

اختصاصی قدس آنلاین - نفیسه خلیلی/ «عرب» مستند ساز و داستان نویسی که تاکنون مستندهایش حرف هایش را می گفتند، این بار از تجربیات مردمی می گوید که ما به آن ها می گویم حاشیه نشین. از کولی هایی که از فرط فقر و نیاز، دخترانشان را می فروختند تا مردمی که بزرگترین صنعت دنیا برایشان یک موتور برقی نفتی برای دیدن تلویزیون بود.

یاسر عرب، داستان نویس و مستند ساز ۳۷ ساله ای است که تحصیلات حوزی را نیمه تمام می گذارد و در حوزه دانشگاهی باز هم احساس می کند تربیت بدنی رشته ایده ­آلش نیست. آن را هم رها می کند و به قول خودش با دغدغه شخصی و البته اجتماعی وارد حوزه داستان نویسی و مستند سازی می شود.

او احساس می کند این دو حوزه است که می تواند با آن ها زندگی کند و در آن ها حرفی برای گفتن داشته باشد. هر چند که به حیطه هنر هم با دیده احترام می نگرد اما معتقد است که دغدغه هنری برای ورود به مستند سازی نداشته است.

«ننه قربون»، «نان جنگ»،‌ «جایی که نمی‌شناختیم»، یک پیشنهاد ساده، حتی برای یک نفر. نویز در نزول «کدام مسجد» از آثار مستند عرب است، کارنامه ای که مستند دو قسمتی «ماهی ها در سکوت می‌میرند» و «ماهی ها در سکوت نمی میمیرند» درباره مردم سیستان و بلوچستان، «چهار فصل از درد شمال خوزستان» که از دردهای خوزستانی ها می گوید و «محروم روی گنج» که  شرح درد مردم کهکیلویه و بویر احمد است را در خود جای داده است.

اما جالب است بدانیم او مستندی هم درباره ترکمن صحرا د ارد که خودش معتقد است نمی توان آن را ساخت و تنها به داشتن فیلم ها و عکس هایی که از آن منطقه دارد، بسنده کرده است. به بهانه تکمیل پرونده مان درباره حاشینه نشینی، سراغ یاسر عرب رفتیم. فردی که سال هاست در حوزه مستندسازی دستی بر آتش دارد. حرف هایش چند سکانس جالب دارد کولی ها، حاشینه نشینان در سیستان و بلوچستان و روایتی از یک منطقه به نام لبنان در گچساران. همچنین داستان ترکمن صحرا که حاشینه نشینی در آن جا هم از نظر او داستان دارد.

عرب ابتدا از مستند «ماهی ها در سکوت می میرند» می گوید؛ مستندی که در استان سیستان و بلوچستان روایت می شود بعد از مستند ماهی ها در سکوت می میرند: «مستند ماهی ها در سکوت نمی میرند دومین روایت از شرح درد مردم سیستان است. مستندی از داستان زندگی امروز سیستانیان که تحت تاثیر خشکی تالاب هامون دچار بحران شده اند. مردمان "سیستان" مدت هاست به علت خشکسالی و بی آبی "هامون" نمی توانند کشاورزی کنند، دامداری در "سیستان"  تقریبا تعطیل شده. بخش صنعت عملا فعالیتی ندارد و تجارت که تا همین چند سال پیش تنها روزنه تنفّس مردم این دیار بود، مختل شده است.»

در مستند «محروم روی گنج» از درد مردم کهگیلویه و بویراحمد سخن می گوید؛ از عشایری که درون کوه ها به کشاورزی و دامپروری می پردازند. عشایری که به سمت روستاها می روند و یکجا نشین می شوند اما روستاهایی که جاده کشی ندارند، برق گاز و آب ندارند و مردمش برای کار از آن خارج شده اند. پس عشایری که به روستا می روند هم نوعی حاشیه نشین هستند اما روستانشینی هم که به شهر سفر می کند و در اطراف یک شهر سکنی می گزیند حاشیه نشین می شود اما حاشیه نشین شهر نامیده می شوند.

روستایی که مردمش هیچ چیز ندارند اما دیش دارند!

«برای ساخت مستند «محروم روی گنج» به روستایی در استان کهکیلویه و بویراحمد رفتم  که از برق، گاز، جاده و خانه بهداشت خبری نبود اما مردمش دیش داشتند؛ دیش ماهواره.» عرب می گوید: «وقتی از آن ها پرسیدم از دیدن تلویزیون چه حسی دارید، گفتند شب ها بچه ها مانند گوسفندان که دور آن ها نمک می ریزند، دور یک تلویزیون جمع می شوند. وقتی از تلویزیون جاهای آباد را می بینیم با خودمان می گوییم خدایا اگر ما مخلوقات تو هستیم  پس این ها چه مخلوقاتی هستند و چرا خانه های ما این طوری است کاش ما را خلق نمی کردی.  جایی که برق گاز و آب ندارد فقط یک موتور برق نفتی دارد که از آن برق می گیرند.»

حاشینه نشینی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی جهانی!

وی با بیان این که نباید فقط با در نظر گرفتن یک محور به نام شهر، حاشیه نشینی را تعریف کنیم، می گوید: «مفهومی داریم که با عبارت طرد شدگی خود را نمایان می کند. طردشدگی عام مسئله حاشیه نشینی است و من گاه که از حاشیه نشینی سخن به میان میاورم منظورم همان طرد شدگی است اما عمدا از به کار بردنش خودداری می کنم تا ذهن مخاطب را از مسئله حاشیه نشینی مرسوم و عادت و باور ماست فاصله بدهم. طرد شدگی را من اینطور تعریف می کنم؛ چیزی را محور فرض می کنیم مثل اقتصاد، فرهنگ ، سیاست و غیره، سپس سرمایه، زبان، عملکرد، بوم، جغرافیا، ارزش گزاری ها، مکان ها و آدم های دیگر را بر اساس آن محور قضاوت می کنیم و به این سوالات پاسخ می دهیم که ماهیت آنها دارای ارزش است یا بی ارزش؟»

آنها در طبقه اقلیت هستند یا اکثریت و این طبقه بالا تعریف می شود یا پایین؟ و بعد از حل این معماست که براساس این نوع از باور، جایگاه خودمان و طرف مقابل را در یک هویت جمعی به اشتراک می گذاریم و از طریق مقایسه و مطالعه تطبیقی فهم می کنیم. حالا نوبت دادن حکم است که در متن هستیم یا حاشیه؟ با فهم مفهوم طرد شدگی می توان گفت ما حاشینه نشینی سیاسی، حاشینه نشینی اقتصادی و حتی حاشینه نشینی فرهنگی هم داریم.»

عرب اضافه می کند: «در واقع ما پکیجی از هنجارهای تعریف شده داریم که اگر جزء آن پکیج بودیم اکثریت هستیم و اگر نبودیم اقلیت هستیم. زیرا صاحبان این پکیج دارای فشار هنجاری هستند و قدرت دارند. این ها معنای خاص حاشینه نشینی است. حاشینه نشینی اقتصادی یعنی کسانی که با هدف رسیدن به معیشت بهتر وارد یک محلی می شوند که یا درآمد بیشتری داشته باشند یا شغل بهتری نصیبشان شود.»

حاشینه نشینی فرهنگی

از نظر فرهنگی هم وقتی تو به یک نظام ارزشی پایبند باشی که جامعه دیگر به آن پایبند نیست، تو حاشینه نشین فرهنگی هستی. حتی ممکن است تو در بافت های قدیمی و میانی شهر زندگی کنی اما به لحاظ کیفیت و سبک زندگی حاشینه نشین فرهنگی محسوب می شوی و این دایره می تواند شامل تهران هم بشود. حتی در تهران اگر امروز مرکز صدور فرهنگ سبک زندگی را مناطق شمالی تر فرض کنیم، باز هم ساکنان مناطق دیگر حاشیه نشین فرهنگی هستند. می خواهم بگویم مرکز در هر مصداقی خود  را تعیین می کند و بعد حاشیه بر اساس آن تعریف می شود.»

وی با بیان این که حتی زبان و گویش هم تعیین می کند تو در حاشیه قرار داری یا خیر؟ می گوید: «مسئله زبان رسمی و دیوانی نیست بلکه وقتی سنجش ارزش زبان کارآمدی دیوانی و در نتیجه با ارزش ترین زبان، زبان فارسی است، ناخودآگاه کسانی که به زبان بلوچی، ترکی، کردی و لری صحبت می کنند در حاشیه هستند.»

نقش رسانه  و خدمات حمل و نقل هم در تعیین حاشیه نشینی مهم است

وی از نقش رسانه و حمل و نقل نیز در تعیین مناطق حاشینه نشین می گوید و معتقد است: «مناطقی مثل اصفهان، مشهد و تهران که دارای خط های پروازی روازنه هستند و تردد در آن ها زیاد و عادی است نسبت به مناطقی مانند استان سیستان و بلوچستان و کهگیلویه و بویراحمد یا ایلام و چهار محال و بختیاری که سهولت سفر به آنها پایین و تردد زیادی به این مناطق وجود ندارد سهم حاشینه نشینی بیشتر است. بعلاوه این نقاط در نقشه دور از تهران است زیرا مرکزیت برای ایران، تهران است و این شهر تمرکز سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و از همه اینها مهمتر تمرکز سرمایه و رسانه را توامان دارد. رسانه که در ایران خلاف قاعده انقلابی، متاسفانه حول محور سرمایه می گردد نیز تعین می کند که در ذهن مخاطب ایرانی کدام مناطق حاشینه باشند و به طبع مردمانش حاشیه نشین قلمداد شوند. زیرا با تولید هر چه بیشتر کمی و کیفی برنامه و ضریب دادن به پتانسیل ها و امکانات، به صورت بمباران این مناطق را معرفی می کند و آن ها را در میدان مقایسه با مناطق دیگر قرار می دهد.»

حاشینه نشینی جهانی و کولی ها

  اما شاید جالب باشد که بدانیم ما حاشیه نشین جهانی هم داریم، عرب در این زمینه از کولی ها نام می برد و می گوید: «کولی ها اقوامی با ریشه هندی هستند که می توان آن ها را حاشینه نشین جهانی خواند زیرا در ایران، ترکیه و حتی در بخشی از اروپا هم زندگی می کنند. کولی ها بیشتر در استانهای لرستان و سیستان و بلوچستان ساکن هستند. من از نزدیک با کولی های منطقه سیستان آشنا شدم.»

کولی هایی که رسم فرزند فروشی دارند، دخترانی که فروخته می شوند

وقتی از او می خواهیم درباره رسم و رسوم کولی ها برای ما بگوید، از رسم فرزندفروشی می گوید، عرب در این باره خاطره ای را نقل می کند از پیشنهاد فروش یک دختر کولی که حدودا ۹ ساله است و قیمتش ۸ میلیون تومان: «دو سال پیش به ما پیشنهاد دادند تا دختر یکی از این کولی ها را بخریم. شاید برای شما این مساله قابل هضم نباشد اما کولی ها فقط به پول فکر می کنند و برای تامین این نیاز حتی فرزندشان را هم می فروشند. جالب است که دختران ۸تا ۹ ساله در میان کولی ها آرایشی دارند ،همچون آرایش یک عروس که دلیل آن هم دلربایی و دلفریبی است تا بتوانند دخترانشان را بهتر نمایش دهند. حتی زمانی که فرزندانشان با ما رو به رو می شوند با انجام حرکات نمایشی مثل کله ملق زدن می خواستند از ما پول بگیرند. این نه یک رسم ناپسند بلکه یک رفتار هنجار در طول تاریخ زندگی آنهاست.»

کولی هایی که شغل اصلی آن ها مطربی است

وی درباره شغل کولی ها هم توضیح می دهد: «شغل اصلی کولی ها مطربی است و البته در کنارش کف بینی و پیشگویی هم می کنند که به نظر می رسد با سیل فرهنگ دهکده جهانی این امور کمی رنگ باخته و به عنوان مثال با آمدن فال قهوه و پیشگویی چینی کم اقبال شده اند. حالا اکثر بچه هایشان دور شهر گدایی می کنند و زنانشان هم به دوره گردی و تکدی گری می پردازند، آن ها  به در خانه های مردم می روند و از آن ها می خواهند به آن ها کمک کنند و هر آنچه دارند به آن ها بدهند از نان تا برنج و پول!»

عرب درباره شغل مردهای کولی هم اینطور می گوید: «مردان کولی نوازنده هستند که بیشتر با مشتقات ساز کمانچه و دایره آشنایی دارند و به مجلس گردانی می پردازند. در واقع آنها نان هنر فلوکلوریک خودشان را می خورند اما در کنار آن به جمع کردن زباله از جمله ضایعات و پلاستیک هم می پردازند، در واقع جمع کردن نان خشک و پلاستیک برای آن ها سود آور است و آن ها را به مرکز خرید ضایعات می فروشند. مردمانی که بی سوادی نسل به نسل در آن ها ادامه دارد و فقط در این اندیشه هستند  که شب هنگام غذایی برای خوردن داشته باشند. این بی سوادی البته مساوی بی دانشی نیست! آنها نوعی از دانش چگونه زیستن را نسل به نسل منتقل می کنند اما هنجارهایشان با ما تفاوت بسیار زیادی دارد. »

عرب در این زمینه می افزاید: «آنها ویژگی های زندگی مدرن را هم در حد قشری آن پذیرفته اند. مثلا حالا در چادرشان یک تلویزیون سیاه و سفید هم دارند که نوعا به علت نداشتن برق شهری با باتری کار می کند.»

کولی هایی که  مصرف مواد مخدر سبک زندگی آن هاست

سازنده مستند ماهی در سکوت می میرند، درباره وضعیت بهداشتی و مصرف مواد مخدر در میان کولی ها هم می گوید: «اکثر کولی ها مواد مخدر مصرف می کنند و حتی به اندازه نیاز خود قاچاق هم می کنند. این مساله جزئی از سبک زندگی آن هاست. وضعیت بهداشتی در این مناطق بحرانی است. انباشت زباله و ضایعات و وجود فاضلاب های شهری در این مناطق اسفبار است، حمام به معنای واقعی وجود ندارد و در چهره کودکانشان هر چند زیبایی منحصر به فرد وجود دارد اما با یک نگاه به موهای بهم چسبیده شان می شود دید که از شستشوی هفتگی نیز محرومند.»
 

عرب از ابن الوقت بودن کولی ها سخن می گوید، این که آن ها فقط در زمان حال زندگی می کنند و فقط پول را برای گذراندن زندگی می فهمند. آنها بچه هایشان را از سه سالگی با زنان و نوجونان ۱۳ ساله به گدایی می فرستند، کولی ها معمولا فرزند زیاد دارند که تعداد آن ها به پنج تا شش فرزند می رسد.  مذهب و گویش آن ها برای من مشخص نبود. نکته دیگری که باید آن را ذکر کرد این است که کولی ها به نگهداری کبوتر و خرید و فروش آن علاقه مند هستند و یکی از سرگرمی هایشان به اصطلاح عامه کفتر بازی است.»

حکایت ترکمن هایی که در حاشیه مهاجران سیستانی و بلوچی زندگی می کنند!

عرب درباره ترکمن صحرا در استان گلستان سخن می گوید، منطقه ای که اهل سیستان و بلوچستان ابتدا با اجبار و سپس به اختیار به آن جا کوچانده شدند. این ها در ترکمن صحرا حاشینه نشین محسوب می شدند و هنگامی که در طول ۴۰ سال یک میلیون و ۲۰۰ هزار سیستان و بلوچستانی  وارد منطقه می شوند ، جمعیت ۹۰۰ هزار نفری ترکمن ها به لحاظ فرهنگی در اقلیت قرار می گیرند و این پدیده اجتماعی باعث می شود ترکمن ها حاشینه نشین شده و همانند بلوچ ها و سیستانی ها شوند. از آن جا که ¾ مهاجران بلوچ و ¼ آن ها سیستانی هستند باز هم سیستانی های شیعه در حاشیه بلوچ های سنی قرار می گیرند زیرا مذهب بلوچ ها سنی است و سیستانی ها شیعه هستند، بنابراین سیستانی ها باز هم حاشیه نشین بلوچ ها می شوند. ما با این نگاه یاد می گیریم که نوع روایتمان از حاشیه نشینی را از یک تصویر قشری و نوستالژیک تغییر دهیم.»

عرب درباره مشکلاتی که مهاجران سیستانی و بلوچستانی با خود به منطقه ترکمن آوردند، می گوید: منطقه ای که اشتغال در آن جا  به دلیل تراکم جمعیت پیشرفت نکرد، مساله اختلاف مذهبی، رفتارهای فرهنگی متفاوت که مهاجران با خود به این منطقه آوردند باعث پدید آمدن کشمکش هایی در این منطقه شد، بافتی در هم فرو تنیده که سیستانی، بلوچی  و ترکمن و حتی بخشی از کردها را در خود جای داده است اما هیچ کدام از آن ها نتوانستند با هم به صورت یک بافت اجتماعی کنار بیایند و ارزش افزوده ای به نام جامعه ایجاد کنند. در ترکمن صحرا به جز دامداری و کشاورزی شغلی دیگری وجود ندارد و صنایع تبدیلی کشاورزی هم نیست و همین امر مشکل اشتغال را در کنار تراکم جمعیت مهجران صد چندان کرده است.»

وی تاکید می کند: «عمده مشکلات حاشینه نشینی  در ایران از آن جا ناشی می شود که ما برای روستاییان و دامداران و عشایر، برنامه، سیاست گذاری، و شان و منزلت قائل نشدیم.»

لبنان منطقه ای با شیب ۷۰ درجه و تمام ویژگی های حاشیه نشینی

عرب می گوید: «شهرستان گچساران در جنوب غربی استان کهگیلویه و بویر احمد محله های حاشیه نشین متفاوت دارد. یکی از آنها منطقه ای به نام لبنان است. ساکنین این منطقه اغلب، کسانی هستند که به دنبال مهاجرت بی ثمر به شهر یاسوج یا گچساران و رها کردن پیشه دامداری و کشاورزی به امید یافتن کاری در شرکت نفت مثل نگهبان خطوط لوله شدن در این منطقه تجمیع شدند.»

نگاهی به ویژگی های زندگی مردم لبنان در شهرستان گچساران

لبنان منطقه ای است که زنانشان برای عبور از کوچه و خیابانش باید کفش شان را در بیاورند تا زمین نخوردند، زیرا بافت کوچه ها در این منطقه شیبی بسیار  دارد، مکانی که فاضلاب هایش در وسط کوچه ها رها شده است؛ شکل سکونت گاه هایشان آجر خشتی مدل دهه ۵۰ است. خانه هایی که بعضا آب لوله کشی ندارند و تانکرهای آب بالای خانه هایشان قرار دارد، متمول ها در این جا یخچال هم دارند، منطقه ای که معتادان مردش فراوانی بیشتری دارد.

وی درباره اهالی منطقه لبنان می گوید: «هر کار خدماتی که باشد آن ها انجام می دهند­. عده ای از آن ها با ماشین مسافرکشی می کنند و بقیه هم سیگار فروشی و یا متاسفانه به قاچاق مواد مخدر می پردازند. زنانشان بیشتر خانه دار هستند. وضعیت بهداشت و آموزش هم تعریفی ندارد. اکثر این افراد کم سواد هستند  و در واقع آن ها بیشتر روستاوند هستند تا شهروند؛ زیرا با وجود زندگی در شهر سبک و سیاق و روحیه و منش و فهم روستانشینی خود از زندگی را حفظ کرده اند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.