۲۷ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۶:۱۹
کد خبر: 520190

۱ـ رفتن‌هایی مداوم
آدم‌ها مدام «می‌روند»... و تا به مانعی یا «پشیمان‌شدنی» برنخورند، برنمی‌گردند.
آدم‌ها دوست ندارند پیش از رسیدن به مقصد، «وادار به بازگشت» شوند.
آدم‌ها وقتی بازمی‌گردند که بفهمند «اشتباه کرده‌اند»!... آدم‌ها وقتی از اشتباه‌شان آگاه می‌شوند که غرور، دست از سرشان برداشته باشد... آدم‌های مغرور، به خاطر همان غرورشان، هرگز بازنمی‌گردند.

۲ـ سیل تردیدهای اکنون

«بازگشت به گذشته»، هم یک‌جور بازگشت است... راهی است برای گریز آدم‌ها.

آدم‌های موفق‌نشده، به گذشته‌های موفق‌شان برمی‌گردند تا آرام شوند... گاهی حرف‌هایی می‌گویند که می‌دانیم اغراق یا دروغ‌اند... در واقع، حرفشان توصیف توانایی‌هایی است که یا نداشته‌اند... یا (اگر هم داشته‌اند)، در گذشته داشته‌اند... و حالا ندارند. آدم‌های ناموفق، بازگشت را وسیلة کاذب رهایی از «عذاب وجدان امروز» شان می‌کنند.

۳ـ سلامت و سنگ‌ها

ما... «آدم» یم ... با حال، احوال و شرایط زیستن آدمی... دوست داریم وقتی به راهی می‌رویم، «زود» به مقصد برسیم... کسی مزاحم نشود... راه ما بسته نباشد... بتازیم و برویم.

آدم‌های سالم، با برداشتن سنگ‌های کوچک، راه دیگران را نیز هموار می‌کنند... اما آدم‌های ناسالم، به مسیر دیگران سنگ می‌اندازند... آدم‌های سالم، برای برداشتن سنگ‌های بزرگ‌تر از آدم‌های بزرگ‌تر یاری می‌گیرند... اما آدم‌های ناسالم، سر را به سنگ‌های بزرگ‌تر می‌کوبند تا از کسی یاری نگیرند. آدم‌های سالم، اگر نیازمند شوند، به خود و دیگران بازمی‌گردند... اما آدم‌های ناسالم، بازگشت دیگران را نیز نمی‌پذیرند!

۴ ـ بزرگی‌ها و کوچکی‌های راه

خدا، آدم‌های «بزرگ‌تر» را آفریده تا به آدم‌های کوچک‌تر کمک کنند... تا آدم‌ها زودتر و سالم به مقصدشان برسند. تعریف آدم‌های بزرگ‌تر از «پیروزی»، با تعریف آدم‌های کوچک‌تر متفاوت است. آدم‌های کوچک‌تر، رسیدن به هدفی را که در نظر گرفته‌اند، پیروزی می‌دانند... اما آدم‌های بزرگ‌تر، بسیاری از «بازگشت‌ها» را هم پیروزی می‌دانند. برای همین هم پیشوایان ما سفارش کرده‌اند در پایان همة روزهای زندگی... پیش از خواب... یک بار به خودمان بازگردیم و روز و شب گذشته... اشتباه و درستمان را بررسی کنیم. به طور کلی، آدم‌های مغرور، با «شکست» وادار به بازگشت می‌شوند... و آدم‌های «خردمند»، با «پیش‌بینی شکست».

۵ ـ پَربَستن در خیالِ خیال

«شاعران» هم از قرن سوم تا قرن دوازدهم به سه شیوة ادبی (سَبْک) شعر سرودند... و سرانجام وقتی متوجه زیاده‌روی در «شیوة هندی» شدند؛ در قرن دوازدهم و سیزدهم، به شیوة شاعران قدیم‌تر بازگشتند... اسمش هم شد: شیوة «بازگشت (سبک اصفهانی)». شاعران، شهروندان دنیای «ذهن و خیال» اند... فروتنانه زیاده‌روی را پذیرفتند و از حقیقت‌های خیال‌انگیز شیوة هندی، به واقعیت کلمه‌ها رو کردند.

 ۶ ـ تندیس رشید امید

«بازگشت» ـ گاهی ـ در برابر «قهر» هم می‌نشیند. آدم‌ها ـ در جایی از زندگی یا دوستی ـ به تفاوت‌هایی می‌رسند که راه ادامه‌شان سَدّ می‌شود. قهر، گاهی جدایی چشم‌ها... گاهی فاصلة دل‌ها... و گاهی فراموشی گذشته‌ها می‌شود. در «ندیدن‌ها» و «دورماندن‌ها»، امید بازگشت داریم... اما وقتی گذشته‌ها فراموش شوند، امید بازگشت، می‌میرد. امیدواری به بازگشت دیگران، نهایت دلخوشی «آدم‌های عاطفی» است... و امید به بازگشت آدم‌ها، عادی‌ترین شناسة خداوند بخشایشگر و مهربان است.

۷ ـ دوباره حرم را ببینیم

پا را که از «حرم» بیرون می‌گذاریم؛ بُغضِ ندیدن‌ها و دورشدن‌ها، حلقوم زیارت ما را می‌فشرد... پیش از زیارت نیز گاهی این بیمِ کمرنگ، ما را آزرده... اما وقتی سفر زیارت‌مان تمام می‌شود؛ می‌دانیم که حقیقتِ «با امام(ع) بودن»، دستخوش واقعیت «دوری مکانی» خواهد شد... چه در شهر حرم و چه شهر و کشوری دیگر... اما بارها این احساس تلخِ دورشدن را با احساس شیرینِ «نزدیکی مدام امام(ع)» جبران کرده‌ایم... ما از «دوزخ دنیا» به سوی زیارت (که پیوند ما به «بهشت مهر امام(ع)» است) بازگشته‌ایم... «امر بازگشت»، فرمان الهی بوده... و «زیارت»، وسیله‌ای برای پیوند ما به «بازگشت» است... بازگشت ما... به «امام(ع)» نیست (که او همیشه در کنار و «شفیع (همراه)» ماست)... بازگشت ما به شیرینی و آرامش «خود عاشق» ی است که بارها در تاریکی‌های کینه‌ورزی‌های زمین و زمینیان، فراموشش می‌کنیم. برای همین است که هنگام خداحافظی با امام(ع)، التماس می‌کنیم که باز هم «بازگردیم»./ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۲۵۸. زیارت‌نامة «رجبیه» : ـ (یَسئَلُ‌الله اِلَیکُمُ‌المَرْجِع) از خدا می‌خواهم که به سوی شما بازگردم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.