۳۰ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۱
کد خبر: 521424

انفجاری شدید، اما بی صدا و بی موج! انفجاری پر از کشــتار، اما دوســت داشتنی و بدون خون و خونریزی! انفجاری ســیاه و بی رحم! اما، بــدون هیچ موج انفجار و دود غلیظی که نظر و نگاه خبرنگاران یا عکاســان و یا کنجکاوان جامعه آزاد غربی را، به خود معطوف نماید.

قرن بیستم اولین تولد داعش

قدس آنلاین - بی رحمانه تر از آنچه در «ویتنام» رخ داد، آری، در قلب تمدن صنعتی و در مرکز فرهنگ و اندیشــه ای، روی داد که احساس نیاز به خدا را از روح انسانی و فلسفه زیســتن اجتماعی خویش، از دست داده بود و فریاد می زد، خدایی در آسمان ها نیســت تا پرستش شود و «روحانیت مسیحی» و «طبقه روحانیت» بعد از انقلاب فرانسه، آنقدر خرد و بی رمق شده بود که دیگر توان دفاع از خویش را هم نداشت؛ چه رسد به اینکه بخواهد در عرصه طلوع تمدن صنعتی، از حقیقت وجود «خدا در آسمان ها» دفاع کند و نگذارد اندیشه «آسمان بی خدا» و «زمین آزاد و انسان آزاد» در دل فرهنگ غربی رشد کند و از آن اژدهای سیاه هفت سر «سکولاریسم» پا به عرصه تمدن بشری بگذارد و در مرکزی ترین نقطه آن، سکونت یابد. بی رحمانه تر از آنچه در «ویتنام» رخ داد و مخوف تر از آنچه در «هیروشــیما» به وقوع پیوست! انفجار «بمب» شیمیایی، در خیابان های پاریس بود. انفجاری شدید، اما بی صدا و بی موج! انفجاری پر از کشــتار، اما دوســت داشتنی و بدون خون و خونریزی! انفجاری ســیاه و بی رحم! اما، بــدون هیچ موج انفجار و دود غلیظی که نظر و نگاه خبرنگاران یا عکاســان و یا کنجکاوان جامعه آزاد غربی را، به خود معطوف نماید.

جامعه فرانســوی بعد از جنگ جهانی دوم، جامعه ای خجالت زده و شرمناک از خویش و شخصیت سیاسی اش شده بود. برای اینکه، طبقه ای از تکنوکرات های بالای چهل ســال، تن به حکومت «ویشی» داده بودند و آقایی و ریاست هیتلر و ژنرال های ستاد ارتش نازی را، در «فرانسه»، برپا کرده بودند و طبقه ارتشیان هم، فقط بیست و چهار ساعت در برابر ارتش نازی- سوسیال دموکرات های آلمانی- طاقت آورده بودند بنابراین، نســل بعد از جنگ، همین که به گذشــته پدری و مادری خویش می نگریست به هیچ عروس افتخار آفرینی، دسترسی نمی یافت، که لباس ســفید زیبایش را، برای حفاظت از سرزمین مادری، خونین رنگ کرده باشد و میهن را سربلند. بــه قهرمان بزرگ بعــد از جنگ هم که نگاه می کردند، فقــط یک جثه بزرگ، مشاهده می کردند! نه در چهره ژنرال «دوگل» قهرمانی، دیده می شد و نه در تاریخ گذشته اش! فرمانده ارشد مقاومت بود جناب ژنرال «دوگل»، البته از پشت ناپیدای رادیو مقاومت؛ نه در جبهه و جبهه ها! جوان پاریسی هنگامی که به این قهرمان بزرگ تر از برج ایفل، می نگریست، می دیدید، در هیچ هواپیمای جنگی نبوده، از هیچ هلیکوپتری بالا نرفته و به هیچ گلوله جنگی بوسه نزده تنها و تنها دوست قابل اعتماد آمریکایی ها در دوران مقاومت بوده، همین و بس! پس خیلی سخت نیست، او را توسط رسانه ها، بعد از جنگ، تبدیل به قهرمان ساخت. ولی نسل بعد از جنگ، قهرمان خودش را می خواســت و در برابر داده های تبلیغاتی رسانه ها و حکومت، تسلیم نگشته بود.

ژنرال «دوگل»، فرمانده مقاومت علیه هیتلر و نازی های اشغالگر پاریس، مناسب ترین چهره، برای نشســتن در کاخ «الیزه» بود. بدین گونه بعد از جنگ، «دوگل» رهبر بدون رقیب فرانســه می گردد و براســاس تجربه تاریخی استعماری، «مهربانی» را در فرانسه توسعه می دهد و «خشــونت» را در سرزمین های استعماری! اولین شورش دانشجویی، در دانشگاه های فرانسوی «الجزایر» آغاز می گردد؛ - همزمان با گسترش اعتراض ها در تهران و فرار شاه...- سرکوب شورش ها، به ارتش فرانسه واگذار می شود. و ارتش لژیون خارجی فرانسه در استراتژی نخست، از «خشونت آشکار یا عریان» به منظور «رعب آفرینی سریع و پهن کردن قدرتمندانه ترس در خیابان ها و خانه ها و دانشگاه ها» بهره می جوید. اما و اما، این «استراتژی» در شأن قهرمان ملی مقاومت آقای ژنرال «دوگل» نیســت! انتشار خشونت های وحشیانه ارتش لژیون فرانسه در رسانه های پاریسی، بسیار خطرناک و ضد ارزش های آشکار «حق اعتراض» در جامعه دموکراسی و فرانسه و اروپاست!! اینجاست که «استراتژی خشــونت پنهان یا در تاریکی» توسط سیاستمداران و کارکشته های نهادهای امنیتی فرانســه، طراحی و سپس به میدان الجزایر برده می شــود. «تندروهای خودجوش یا بدون رهبری» از شکم پرخشونت ورم کرده ارتش بی دین و خدای فرانســه، ســزارین می شود و پا به عرصه نبرد استعماری «دموکراســی عشاق پاریســی» به رهبری ژنرال «دوگل» با یک کشور غارت زده مدیترانه ای- آفریقایی، به نام «الجزایر» می گذارد؛ تا «حق اعتراض» این سکه رایج در بــازار فرهنگ اروپایی مبادا، در خیابان ها، در شــهر «الجزیره» خرید و فروش دموکراتیک گردد و خواهانش؛ رو به افزایش گذارد.

«تندروهــا یا افراطی های خودجوش» ارتش لژیون خارجی فرانســه، از کیان دیر ساله فرانسه ناپلئون در الجزایر، دفاع می کردند و «الجزیره ای» را؛ یعنی هر شهروند «الجزایر» بزرگ را، ســگ خدمتکار فرانسوی، خطاب می کردند و خود را، صاحب اختیار سگ ها می پنداشتند که آزادند هر کاری با سگ خویش بنمایند. می توان این تندروهای نظامی را، اولین ســازمان آدم کشی و تروریستی و رعب آفرینی «داعش گونه»، در نیمه دوم قرن بیســتم دانســت! سازمان بی خدا و بی رحمی که به [OSS]معروف گشت و هزاران جوان الجزایری را به سبک پررعب و ترس «داعش» کشت تا خیابان های پاریس، از بوسه ها و ترانه های عشاق، پرشود اما در خیابان ها، به جای قطار بوســه ها، قطار اعتراض و انقلاب داشت به حرکت درمی آمد... .

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.